بعد از اتمام کار، چهار دست و پا و بی سر و صدا از روی شهدا در تاریکی شب عقب می آمدم. به شهید نوجوانی رسیدم که رو به آسمان افتاده بود. وقتی از رویش رد می شدم و سینه ام به سینه اش نزدیک شد...
به گزارش مشرق، طی عملیات کربلای هشت جای پایی آنطرف کانال ماهی بدست آمده بود و چند شب پیاپی برای حفظ آن درگیری ها ادامه داشت. نقطه درگیری دائماً عقب جلو می شد و بعدها فهمیدم مقدار زیادی از تصرفات شب اول را عراق پس گرفت و شهدای افتاده در کانال جا ماندند. قبل از عقب نشینی برای کاهش فشار پاتک های عراق چند تیم از تخریب در تاریکی شب در داخل کانال خود را به نقطه اول درگیری (پیشانی) می رساندند تا با پرتاب مین های سبک و ضد نفر (ام ۱۴) میدان مین تعجیلی ایجاد کنند و مانعی برای پیشروی عراق باشد.
احمد آقا خلیل آبادی یکی از این افراد بود و از آن شب ها اتفاقی را برایم تعریف کرد که با گذشت ده ها سال بارها به آن فکر کرده ام.
احمد گفت: بعد از اتمام کار، چهار دست و پا و بی سر و صدا از روی شهدا در تاریکی شب عقب می آمدم. به شهید نوجوانی رسیدم که رو به آسمان افتاده بود. وقتی از رویش رد می شدم و سینه ام به سینه اش نزدیک شد احساس کشش و قرابت عجیبی کردم و بوی آشنایی داشت. تاریکی و سکوت و عجله، مانع از شناسایی و دیدن چهره اش شد و فقط توانستم لحظه ای مکث کنم.
عقب که برگشتم به سراغ برادر کوچکم رفتم که مدتی قبل به جبهه آمده بود. به گردانش که مراجعه کردم گفتند جنازه اش آن جلو داخل کانال جا مانده.
احمد در آن روز تقریباً هفده ساله بود و برادرش ده ها سال بعد از پایان جنگ، در آن نقطه پیدا و در بهشت زهرا (س) دفن شد.
راوی: قاسم عباسی