0

پزشکی که از آمریکا به خط مقدم رفت

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

پزشکی که از آمریکا به خط مقدم رفت

ابتدا در بیمارستان گلستان اهواز مستقر بودیم تا اینکه وضعیت بحرانی شد و بیمارستان در معرض بمباران‌های شدید قرار گرفت و ارتش اعلام کرد که این بیمارستان دیگر امن نیست و باید به محل دیگری نقل مکان کنید.

 

تا شهدا؛ استاد اخلاقی می‌گفت: «هر موجودی در هستی مظهر صفات خداوندی است به اندازه‌ای که آن صفت را در خود پرورش داده باشد.»

انسان‌های نیک‌منش به سبب مداومت بر افعال عالی، مرتبه‌ای متعالی می‌گیرند و ضمیرشان بر رنگ رخساره غالب می‌گردد و سر درونشان فاش.
مهر و معصومیت توامانی که در چهره‌اش موج می‌زند و آرامش مثال زدنی که در او نمود دارد؛ افزون بر فروتنی و خضوعی که در گفتارش خرج می‌کند؛ ترکیب بندی از جمال و جلال ذات اقدس احدیت است که گویی رشحاتی از آن در این بنده نیک سرشت تجلی یافته و مجالست با او چنان سرشار از معنویت و آرامش است که سخنی به گزاف نیست اگر بگوییم مجلس ما هم طراز مجلس ذکر است.

«دکتر منوچهر دوایی» متولد سال ۱۳۱۵ در تهران است و به سبب آنکه پدر وی از داروسازان به نام تهران بوده علاقه به درمان و التیام بیماران در وی نیز ظهور و بروز پیدا می‌کند تا آنجا که موجب می‌شود پس از پذیرش با نمره عالی در کنکور پزشکی دانشگاه تهران و طی دوره پزشکی عمومی برای ادامه تحصیل جلای وطن کرده و به آمریکا برود.
در مدت ۹ سال اقامت در آمریکا تحصیلات خود را در دانشگاه «جان هاپکینز» به پایان می‌رساند و به میهن بازمی گردد و علیرغم فراهم بودن امکانات مناسب در تهران برای خدمت اهواز را به عنوان محل خدمت بر می‌گزیند و در مناصب گوناگون به عنوان ریاست دانشکده پزشکی، معاونت پژوهشی دانشگاه و ریاست دانشگاه اهواز همواره در کنار دوستان و شاگردانشان برای اعتلای نام این دانشگاه تلاش می‌کردند.

تا اینکه ساز ناکوک و گوش خراش جنگ به صدا در می‌آید؛ اما دکتر دوایی نه تنها صحنه را ترک نمی‌کند بلکه با تمام وجود احساس دین به وطن و تعهد بالا در خدمت به همنوعان او را در تمام مدت جنگ به عنوان جراح در جبهه نگه می‌دارد و دست تقدیر زمینه‌ساز رودررویی و آشنایی او با شهید دکتر «مصطفی چمران» می‌شود. که ماجرای این آشنایی را خود روایت می‌کند.
وی از سال ۱۳۶۹ عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی ایران است و بارها به عنوان پزشک نمونه از سوی انجمن سرطان، جامعه جراحان ایران و فرهنگستان علوم‌پزشکی شناخته شد و در سال ۱۳۹۲ مفتخر به دریافت نشان درجه یک علمی کشوری شد.

دکتر دوایی موسس بیمارستان امام حسین (ع) تهران عضو هیئت موسس و هیئت‌رئیسه انجمن سرطان ایران و از مردادماه ۱۳۹۲ به عنوان رئیس‌انجمن سرطان ایران برگزیده شد.
این نخبه ایرانی همچنین عضو هیئت موسس و هیئت‌رئیسه انجمن پیشگیری و درمان چاقی ایران، عضو ارشد جامعه جراحان آمریکا (FACS)، فلو آکادمی طب کودکان آمریکا (FAAP)، فلو کالج بین‌المللی جراحان (FICS)، عضو انجمن جراحی کودکان آسیا و عضو انجمن بین‌المللی پزشکی حوادث است و سال‌ها از اعضای هیئت ممتحنه بورد جراحی عمومی و اطفال بوده است.
تمام این رتبه‌ها، مدارج و مدارک علمی و دانشگاهی یک سو، فروتنی و زلالی روح منوچهر دوایی که تجلی بخش شخصیت این نخبه ایرانی شده در سوی دیگر قرار دارد؛ روشن است که دسته دوم در شکل گیری چهره محبوب و فرهیخته دکتر در انظار عوام و خواص رجحان دارد.

در لابی هتل لحظات انتظار را می‌گذرانیم که ایشان با آرامش و طمانینه خاص خود می‌آید و بابت اینکه ما را منتظر گذاشته عذرخواهی می‌کند. بی‌درنگ و به یکباره هر چه سؤال داشتم را پرسیدم و اصرار هم داشتم که دکتر همه را پاسخ بدهد ولی گویا ایشان از قواعد دیگری پیروی می‌کنند! دکتر دوایی با ملاحت تمام شروع به سخن گفتن کرد و بر اساس قاعده و چینش خاص خود به شرح وقایع پرداخت و هیچ تعجیلی نیز در بیان شیوای ایشان مشاهده نمی‌شد.

 

پزشکی که از آمریکا به خط مقدم رفت

 

عبور از کوچه‌های گل‌آلود
منوچهر دوایی بیان داشت: منزل ما در جنوب تهران قرار داشت و در آن سال‌ها جنوب و شمال تهران به لحاظ زیرساختی بسیار متمایز بود. محله‌های مرفه نشین آباد و جنوب شهر به حال خود رها شده بود. من در دبیرستان مروی و دارالفنون که وسط شهر بود درس می‌خواندم که دانش‌آموزان از نقاط مختلف شهر به آنجا می‌آمدند. علیرغم اینکه همیشه سعی می‌کردم کفش و لباسم پاکیزه و مرتب باشد اما با شروع زمستان و بارندگی کوچه‌های اطراف خانه ما که خاکی بود کاملاً گل می‌شد و اغلب گل‌آلود و در مقایسه با همکلاسان بالاشهری نامرتب به مدرسه می‌رفتم و از این بابت بسیار متاثر و غمگین می‌شدم تا جایی که شعری در این باب سرودم:
«از هر کجا که می‌گذرم، غرق در گل است
دریای گل، جزیره گل، تنگنای گل
گل دشمن لباس تمیز است، الامان!
مردم ز بس که کشیدم جفای گل»

زمانی که دوره دبیرستان را گذراندم تحت تاثیر منش اطبائی که به مطب پدرم می‌آمدند در کنکور دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شرکت کردم و پذیرفته شدم و توفیق شاگردی اساتیدی همچون «مرحوم دکتر محمد قریب»، «مرحوم دکتر صادق پیروز عزیزی»، «مرحوم دکتر وکیلی»، «مرحوم دکتر آرمین» و «مرحوم دکتر شمسا» را هم در زمینه علمی و هم در زمینه اخلاقی و انسانی داشتم. بعد از اتمام دوره دانشکده برای دوره تخصص به همراه همسرم به آمریکا عزیمت کردم.

با طومار مردمی رئیس جندی شاپور شدم
دکتر دوایی می‌افزاید: در تمام مدتی که در آمریکا بودیم همه فکر و ذکر من و همسرم این بود که چه وقت می‌شود به مملکت خود برگردیم و معتقد بودیم زندگی دور از وطن و خانواده و عزیزان رشته‌های محبت را پاره می‌کند.بالاخره در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشتیم.

وقتی در آمریکا دوره رزیدنتی جراحی عمومی و جراحی کودکان را می‌گذراندم علاقه مند بودم که بدانم کجا می‌توانم بیشتر از آموخته هایم استفاده کنم. قبل از اینکه به ایران برگردم؛ دعوتنامه‌هایی از دانشکده‌های پزشکی مختلف از طریق سفارت برایم ارسال شده بود؛ پس از مطالعه و بررسی درخواست‌ها؛ دانشگاه جندی شاپور را برای خدمت مناسب‌تر و مساعدتر یافتم.زیرا در جلسات داخل و خارج از کشور همواره این موضوع را با تعصب و علاقه مطرح می‌کردیم که دانشگاه جندی شاپور اولین دانشگاه جهان بوده و باعث افتخار ماست. به همین خاطر تصمیم گرفتم به اهواز بیایم.

در بدو ورود به عنوان مدیر گروه جراحی منصوب شدم و بخش جراحی فوق تخصصی کودکان را راه‌اندازی کردم. بعدها معاون دانشکده پزشکی و ریاست دانشکده پزشکی و معاونت پژوهشی دانشگاه در مراحل مختلف به بنده محول شد. اما ریاست دانشگاه جندی شاپور ماجرای خاص خود را داشت دانشجویان و اساتید و کارکنان و حتی مردم شهر طومار و نامه نوشتند و در روزنامه هم چاپ کردند که دوایی باید رئیس دانشگاه شود دکتر علی شریعتمداری وزیر وقت آموزش عالی (خدا رحمتش کند) با بنده صحبت کرد و گفت باید این وظیفه شرعی را بپذیری و بنده نیز قبول کردم.

ناقوس شوم جنگ
این نخبه ایرانی تصریح می‌کند: جنگ تحمیلی که توسط استکبار جهانی و با دخالت ارتش عراق در سال ۵۹ شروع شد؛ شرایط برای ملت ما بسیار غمبار و اندوهناک شد؛ زیرا در بمباران‌ها کشتارهای انبوهی صورت می‌گرفت و تعداد مجروحین نیز به همین میزان افزایش پیدا می‌کرد و مردم و حتی کادر درمانی با شدت گرفتن حملات روحیه خود را از دست می‌دادند؛ اما حقیقتاً وقت زانوی غم بغل گرفتن نبود و کار باید متوجه درمان مجروحین جنگی می‌شد؛ ما تیم‌های جراحی اورژانس و مناسب با وضعیت جنگی نداشتیم. در کنار رزمندگان جان بر کف و مدافع کشور مشغول معالجه مجروحین جنگی شدیم و این بخش از درمان به نوعی یک اورژانس تمام عیار و مستلزم اجرای طب رزمی بود.

هتل نادری بیمارستان شد
دارنده نشان درجه یک علمی کشور در ادامه بیان می‌دارد: بر اساس موازینی که در دنیا وجود دارد در سوانحی که تعداد مصدومین زیاد است باید مراکزی برای دریافت مجروحین و رسیدگی به آنها در نظر گرفته شود. در مراکز خیلی نزدیک به جبهه مثل بیمارستان‌های صحرایی بر حسب نیاز سوله‌هایی در دل کوه و یا زمین تعبیه می‌شود تا وقتی مجروحین کمک‌های اولیه را در این بیمارستان‌ها دریافت کردند به مراکز درمانی در شهر منتقل شوند.

ما ابتدا در بیمارستان گلستان اهواز مستقر بودیم تا اینکه وضعیت بحرانی شد و بیمارستان در معرض بمباران‌های شدید قرار گرفت و ارتش به ما اعلام کرد که این بیمارستان دیگر امن نیست و باید به محل دیگری نقل مکان کنید.

به همین خاطر هتل نادری در خیابان امام خمینی به عنوان مرکز درمانی انتخاب و با گونی‌های شن و ماسه پوشش داده شد و درمان مجروحین به این محل انتقال پیدا کرد. «هتل آستوریا» یا «پارس» نیز به عنوان محل دوم در نظر گرفته شد البته بیمارستان جندی شاپور در خیابان ۲۴ متری نیز فعال بود.

مجروحان را با ماژیک علامتگذاری می‌کردیم
دکتر دوایی با بیان جزئی‌ترین موارد به شرح ماوقع می‌پردازد: طبیعت طب در سوانح وسیع که به آنها صدمات جنگی وسیع ناشی از تروما می‌گویند وضعیت خاصی را در درمان حکمفرما می‌کند که تفاوت بارزی با درمان در زمان صلح و آرامش دارد و نیازمند این است که نظام تعریف شده و مستحکمی برای درمان این نوع مجروحین در نظر گرفته شود.
در رخدادهایی که تعداد مجروحین بسیار زیاد است مثل جنگ و بلایای طبیعی آمادگی و امکانات لازم برای ساماندهی این حجم از مصدوم وجود ندارد به همین دلیل باید نظم خاصی اعمال شود و نیروها و امکانات تحت رهبری واحدی به بیماران رسیدگی کنند که این معادل «تریاژ» یعنی الگوسازی، دسته‌بندی و تعیین اولویت درمان برای رسیدگی و درمان مصدومین است که بنده آن را در اهواز پیاده کردم.

نحوه تریاژ مجروحین به این صورت بود که ما مجروحین را با ماژیک علامت‌گذاری می‌کردیم و روی پیشانی آنها خط می‌کشیدیم؛ مجروحانی که صدمات شدیدی نظیر ضربه مغزی یا آسیب قلبی دیده بودند و ادامه حیاتشان ضعیف بود و شرایط وخیمی داشتند با ماژیک مشکی؛ افرادی که جراحات شدیدی داشتند و باید ظرف یکی دو ساعت درمان می‌شدند با ماژیک قرمز.و کسانی که می‌توانستند کمی صبر کنند تا گروه دوم درمان شوند با ماژیک سبز علامت گذاری می‌کردیم و مجروحین سرپایی را نیز به مساجد انتقال می‌دادیم.

چمران زیر تیغ جراحی
گویا داستان جراح دفاع مقدس به اوج خودش نزدیک می‌شود؛ منوچهر دوایی با اشتیاقی خاص می‌گوید: جنگ هشت ساله ایران، قهرمانان بسیاری را به خود دید که برای دفاع از کیان خود رهسپار میادین نبرد شدند؛ از جمله آنان چهره ممتازی نظیر دکتر» مصطفی چمران» بود؛ او دو بار در طول جنگ مجروح شد؛ دفعه اول در یکی از بیمارستان‌های صحرایی نزدیک به جبهه بودیم و تعدادی مجروح آوردند؛ دکتر چمران بدون اینکه خود را معرفی کند مدام ما را به درمان سایر مجروحین معطوف می‌کرد تا اینکه او را شناختیم و متوجه شدیم ران چپش به شدت مجروح شده است و خونریزی دارد؛ از آنجا که زخم‌های جنگی به دلیل آلودگی‌های محیطی از جمله ترکش، خاک، شیشه و… بسیار آلوده و مستعد عفونت هستند تا قبل از انتقال به اتاق عمل از طریق شست و شو و داروهای آرام‌بخش وضعیت خونریزی او را بهبود بخشیدیم تا درد کمتری را تحمل کند. دستگاه بیهوشی نبود و عمل هم باید انجام می‌شد. حین عمل مدام مراقب وضعیت ایشان بودیم وقتی از ایشان می‌پرسیدیم: «آقای دکتر چطورید؟» با همان لحن خاصی که داشتند پاسخ می‌داد:»شما کار خودتان را بکنید؛ من هم کار خودم را» وقتی دقت کردیم متوجه شدیم برای اینکه احساس درد نکند زیر لب قرآن و دعا می‌خواند. پس از چند روز بهبودی حاصل شد و ایشان مجدد به صحنه نبرد برگشت؛ اما بار دوم مجروحیت او منجر به شهادت و عروج این انسان فرهیخته شد.

گویا عمق انسانیت و بزرگی منوچهر دوایی به عنوان پزشک و جراح معالج از دید شهید چمران نیز پنهان نمی‌ماند و در نامه‌ای که به درخواست دختر خردسال دکتر دوایی –در زمان جنگ- می‌نویسد اذعان می‌دارد:» پدر بزرگوارت به‌گردن من حقی بزرگ دارد و با چه لطافت‌، محبت و کاردانی عمل جراحی بر پایم را با موفقیت انجام داد. احساس می‌کنم که تو هم از انسانیت و بزرگواری و روح پرمحبت پدر سهمی بزرگ به ارث برده‌ای‌، وجود چنین پدری را به شما و وجود شما را به پدر بزرگوارتان تبریک می‌گویم.»
و به راستی که روح‌های عظیم و والا چه زود و خوب به شناخت و درک یکدیگر می‌رسند.

سلامت معنوی
این متخصص متعهد ایرانی می‌افزاید: آنچه در مجروحان جنگ تحمیلی مشاهده و بسیار بر من تاثیرگذار بود این است که اکثر آنها با حالت رضا و تسلیم و در نهایت شجاعت مجروحیتشان را تحمل می‌کردند.

معتقدم فرصت کارهای خیر که برای آدم مهیا می‌شود شادی و آسایش بزرگی با خود به همراه دارد. هرکسی برای رفع آلام و ناهنجاری‌ها کمک کند درست است که متاثر می‌شود ولی بعد از خدمت شادی معنوی را در باطن خود احساس می‌کند که با هیچ شادی‌ای قابل مقایسه نیست و این هدیه خداوند است.

انسان‌ها اگر یک هدف معنوی را برای زندگی خود در نظر بگیرند و به سمت آن حرکت کنند سلامت معنوی اولین و مهم‌ترین ارمغان آن خواهد بود. بالعکس نداشتن هدف ارزشمند و رها بودن، زندگی ملال‌آوری را به دنبال خواهد داشت و افسرگی که ام‌الامراض است از اینجا شکل می‌گیرد. افسردگی مادر همه بیماری‌هاست زیرا سیستم دفاعی بدن را مختل می‌کند و بستر را برای بروز انواع بیمارهای جسمی فراهم می‌کند.

رضایت قلبی
دکتر دوایی با رضایتی که در چهره دارد تصریح می‌کند: افتخارم این است که تمام سال‌های زندگی ام را با رغبت صرف آموزش دانشجویان پزشکی کردم اما بهترین و والاترین بخش از زندگی ام مربوط به سال‌هایی است که در خدمت مجروحان جنگی و در صحنه نبرد در مقابل ارتش بعث و صدام بودم./مشرق

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 23 فروردین 1398  1:05 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها