0

خاله خانم

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

خاله خانم

 

یکی بود، یکی نبود. یک خاله خانم بود که توی جنگل زندگی می‌کرد. یک روز دل خاله خانم درد گرفت. آخ و وای خاله بلند شد تا این که...
 
خاله خانم
یکی بود، یکی نبود. یک خاله خانم بود که توی جنگل زندگی می‌کرد. یک روز دل خاله خانم درد گرفت. آخ و وای خاله بلند شد. آخ دلم، این ور دلم. وای دلم، اون ور دلم. آخ دلم، مُردم از دل درد.

 کلاغ آخ و وای خاله خانم را شنید. آمد و گفت:«آخ خاله خاله! چی شده خاله؟ حتما با دست نشُسته غذا خوردی خاله، دل درد گرفتی خاله. صابون بیارم دستات را بشوری خاله؟»

خاله خانم ناله کرد:«نه نه! من با دست‌های تمیز غذا خوردم. آخ دل خاله، وای دل خاله!»

بال قرمزی آخ و وای خاله خانم را شنید. پر زد و آمد و گفت:«وای خاله خاله! چی شده خاله؟ شاید غذای خراب خوردی خاله، دل درد گرفتی خاله. دانه ی تازه بیارم بخوری خاله؟»

خاله خانم گفت: «نه نه! من غذای تازه خوردم. آخ دل خاله، وای دل خاله!»

سوسک کوچولوها آخ و وای خاله را شنیدند. حرف‌های کلاغ و بال قرمزی را هم شنیدند. فکری کردند و آمدند جلو و گفتند: «پس چرا ناله می‌کنی خاله؟ چرا دلت درد گرفته خاله؟»

خاله خانم گفت: «من دارم مامان می شم. نی‌نی‌ام دارد به دنیا میاد. آخ دل خاله! وای دل خاله!»
بال قرمزی گفت: «نترس خاله! الآن کمک میارم خاله.» بعد هم رفت و با یک آقا اژدها برگشت.

 خاله خانم تا آقا اژدها را دید، ترسید. گفت:«خاک عالم بر سر خاله! این که اژدهاست خاله. اژدها، خاله را با نی‌نی‌اش درسته کباب می‏ کنه و می ‏خوره، خاله.»

اژدها گفت:«نترس خاله. من که خاله خور نیستم. من که نی‌نی خور نیستم. من فقط باقالا و ذرت می‌خورم.» 

بعد زود آتش روشن کرد. دیگ آب را گرم کرد. کلاغ صابون آورد. سوسک کوچولوها حوله آوردند. اوووه اوووه نی‌نی را به دنیا آوردند.

بال قرمزی هم خورشت دانه آورد تا بخورند. خاله خانم از خوش‌حالی اول نی‌نی‌اش را بوس کرد، دوم اژدها و دوستانش را بوس کرد. سوم هم دور خانه‌اش ذرت و باقالا کاشت.

ذرت و باقالاها بس که خوش‌مزه بودند، آقا اژدها همان جا ماند و همگی دور همی زندگی کردند.
سه شنبه 20 شهریور 1397  9:06 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها