(بابا طاهر)
باباطاهر یا باباطاهر عریان،عارف، شاعر ایرانیتبار و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و در دوران طغرل بیک سلجوقی بودهاست.بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بودهاست. باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوهٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشهگیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد.
غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه
بنازم دست و بازوی تو صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
سیاهی دو چشمونت مرا کشت
درازی دو زلفونت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگونت مرا کشت
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکه
نخواهم دوخت تا روز قیامت
چرا آزرده حالی ای دل ای دل
همه فکر و خیالی ای دل ای دل
بسازم خنجری دل را برآرم
ببینم تا چه حالی ای دل ای دل
چرا افسرده حالی ای دل ای دل
همه فکر و خیالی ای دل ای دل
بسازم خنجری دل را برآرم
ببینم تا چه حالی ای دل ای دل
دلا از دست تنهایی به جونم
ز آه و ناله ی خود در فغونم
شبان تار از درد جدایی
کنه فریاد مغز استخونم
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل
من عاشق ز عشقت بیقرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل
دو زلفونت بود تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم
شاعر:باباطاهر