زندگی کردن در دنیایی کاملاً صادقانه بسیار دشوار است؛ دنیایی بدون توجیه، دروغ مصلحتی، و حقیقت نصفه و نیمه. ما نمی توانیم در چنین دنیایی زندگی کنیم چرا که بسیار دردناک خواهد بود. هیچ کس نمی تواند با دیگری کنار بیاید و بیشتر افراد حتی نمی توانند با زندگی خودشان هم کنار بیایند.
امروز می خواهیم در مورد دروغ هایی صحبت کنیم که به خودمان می گوییم.
«نقاب توجیه» چیزی است که ما را نسبت به آینده ای بهتر کور می کند، چرا که آینده بهتر نیازمند رنجش است. بدون توجه به اینکه تعریف شما از موفقیت چه باشد، موفقیت برای شما پیش نخواهد آمد مگر اینکه با خودتان روراست باشید. شما هرگز صد در صد اوقات با خودتان روراست نخواهید بود چرا که بیش از اندازه دردناک است. ولی اگر به اندازه کافی صداقت داشته باشید، به هر چیزی که به دنبالش هستید نزدیک تر خواهید شد.
کسانی که به خواسته خود می رسند و موفقیت را پیدا می کنند، مکالمه ای دشوار در ذهن خود دارند، و توجیه، دروغ، و حقایق نصفه و نیمه را در مقابل خود آشکار می سازند.
ما نمی دانیم که آینده بهتر چه معنایی برای شما دارد، ولی اگر در حال حاضر برای رسیدن به آن دچار مشکل شده اید، به احتمال بسیار زیاد از حقیقت به نوعی دوری می کنید. شما زندگی خود را بررسی نکرده اید و آن مکالمه دشوار را با خود نداشته اید.
این ها برخی از دروغ های رایجی هستند که ما به خودمان می گوییم تا احساس بهتری در زمان حال خود داشته باشیم، و در عین حال آینده خود را نیز فدا می کنیم.
من به X نیاز دارم تا احساس Y را داشته باشم
سخت است که باور کنید شما هر چیزی که برای خوشحال بودن احتیاج دارید را در اختیار دارید. آسان است که در دام این تفکر بیفتید که موفقیت یا دستاورد بعدی باعث خواهد که احساس بهتری داشته باشید. ولی اینطور نیست.
وقتی نویسنده ای اولین کتاب خود را نوشته است، تصور می کند که برای همیشه خوشحال خواهد بود چرا که این کاری بود که همیشه می خواست انجام دهد و حالا به آن رسیده است. ولی این حس رضایت تنها یک ساعت طول می کشد. سپس، او نگران این می شود که چند نسخه از کتابش به فروش خواهد رفت. هر چه بیشتر به موفقیت برسید، کمتر احساس رضایت خواهید داشت. و به همین خاطر است که باید مرتباً به یاد خود بیندازید که در حال حاضر چه کسی هستید و کاری که در این لحظه انجام می دهید، تمام کاری است که از دستتان بر می آید.
وقتی که به جای نیاز و ضرورت، کار خود را از روی لذت انجام دهید نتیجه کارتان نیز خوب از آب در خواهد آمد. هر بار که سعی کنید کارتان «محبوبیت» پیدا کند، با ناکامی مواجه خواهید شد.
موفقیت محصول فرعی احساس رضایت داشتن و انجام کاری است که از آن لذت می برید. موفقیت تقریباً هیچ وقت به صورت دیگری حاصل نمی شود. این یکی از بزرگترین پارادوکس های زندگی است.
وقتی زندگی خود را در نظر بگیرید، احتمالاً پیش خود فکر می کنید که وضعیت زندگی تان لازم است که درست شود. فکر می کنید چیزی خارج از نیازهایتان باید اتفاق بیفتد تا احساسی خاص داشته باشید. حتی اگر این اتفاق هم بیفتد، تغییر اصلی درون شما رخ داده است.
دنیا به من چیزی بدهکار است
وقتی از خود بپرسید که چرا لیاقت چیزی را دارید، بعضی وقت ها سخت است که پاسخ مناسبی پیدا کنید.
شما فکر می کنید که لیاقت موفقیت و ثروت را دارید. چرا؟ چه کار کرده اید که شایسته هر یک از این دو باشید؟ چه مدت برای رسیدن به آن ها تلاش کرده اید؟ آیا اصلاً برای رسیدن بهشان تلاش کرده اید؟
شما فکر می کنید که لیاقت رابطه هایی عالی را دارید. چرا؟ با مردم چقدر خوب رفتار کرده اید؟ چقدر روی خودتان کار کرده اید، به جای اینکه آرزو کنید تا مردم در تعریف شما از شخص خوب قرار بگیرند؟
همه ما خودخواه هستیم. ما موفقیت، شادی، پول، آزادی، عشق و سلامتی را می خواهیم. همه این ها را می خواهیم. خواستن این چیزها هیچ عیبی ندارد، این موضوع غیر قابل احتناب است. ولی اینکه فکر کنید این چیزها به شما بدهکار هستند، موجب غم و غصه می شود اگر به آن ها نرسید.
چرا بدون اینکه سرمایه گذاری قابل توجهی انجام دهید، انتظار بازگشت سرمایه فوق العاده ای در مورد خواسته هایتان دارید؟ چون که شما انسان هستید؛ ناکامل، امیدوار، و همیشه پر از عیب.
بهتر است که از دست از مبارزه با انسانیت خود و عیب هایتان بردارید. در عوض، بیشتر از قبل نسبت به آن ها آگاه باشید.
وقتی که موفقیت اتفاق نمی افتد در حالی که می خواهید اتفاق بیفتد، از خود بپرسید:
«آیا تمام کاری که می توانم را انجام داده ام؟ آیا از راه میانبر استفاده کردم؟ آیا باید صبور باشم و اجازه دهم اتفاقات پیش بروند؟»
این آگاهی به مدت 5 ثانیه، یک دقیقه، یک ساعت، یا یک روز شما را در بر می گیرد و به شما آرامش می دهد. و بعد چرخه اضطراب مجدداً آغاز می شود.
این موضوع ایرادی ندارد. سعی نکنید که خود را درمان کنید. سعی کنید که خودتان را درک کنید.
تغییر، فرایندی از خودآگاهی است.
اگر واقعاً می خواهید که آگاهی خود را افزایش دهید، به این فکر کنید که آیا واقعاً لیاقت چیزی که فکر می کنید نوعی بدهکاری به شما است را دارید یا نه.
هیچ کاری نیست که بتوانم انجام دهم
فکر می کنید که آیا مثلاً در سن 49 سالگی، تغییر هنوز هم ممکن است؟
پرسش قابل قبولی است.
وقتی برای مدت زیادی از عمر خود به شیوه معینی زندگی کرده باشید، شواهد زیادی در مقابلتان وجود دارد که نمی توانید تغییر کنید.
وقتی بارها و بارها به شیوه های غیر ملموس به شما گفته شده که سقفی برای توانایی های شما وجود دارد، باور کردن این موضوع سخت است که می توانید کار بیشتری انجام دهید.
نمی دانیم که در زندگی شما چه اتفاقاتی افتاده و یا به چه سمتی حرکت می کنید، ولی این را می دانیم که گذشته شما قرار نیست آینده تان را تعیین کند.
شما می توانید کاری در مورد شرایط خود انجام دهید. اگر فقط یک درصد افراد واقعاً به «موفقیت» می رسند، پس می توان گفت که حداقل یک نفر از کسانی که این مطلب را می خوانند وجود دارد که پیش خود تصمیم می گیرد، «من آماده ام. من دیگر نمی توانم به این شکل زندگی کنم.»
امیدواریم که آن یک نفر شما باشید.