0

هوش هیجانی و تاثیر آن روی رهبری سازمان

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

هوش هیجانی و تاثیر آن روی رهبری سازمان

مجله پنجره خلاقیت: از زمانی که گاردنر هوش انسان را به 8 بخش تقسیم کرد (البته عده ای 9 بخش و ذهن هسته گرا را نیز جزو انواع تقسیم بندی گاردنر می دانند) تاکنون محققان بسیاری در این زمینه فعالیت کرده اند، اما در حال حاضر تقریبا تمامی محققان بر تاثیر هوش هیجانی روی پیشبرد اهداف افراد، اجماع کامل دارند. اما هوش هیجانی چیست؟


هوش هیجانی را توانایی شخص در ادراک، ارزشیابی و مدیریت احساسات خویش شامل استرس، خشم، خوشحالی، اندوه و... عنوان می کنند. در حال حاضر محققان معتقدند هوش هیجانی مهم ترین عامل پیشرفت انسان هاست. تفاوت اصلی ضریب هوشی و هوش هیجانی در این است که ما در ضریب هوشی تاثیر زیادی در رشد آن نداریم؛ محققان حداکثر پنج درصد احتمال تغییر در ضریب هوش را به وسیله شخص می دهند، در حالی که 95 درصد آن را مادرزادی می دانند. ولی در هوش هیجانی ما همواره و در هر سن قادر به بالا بردن و رشد دادن هوش خود هستیم. فقط مبحث هوش هیجانی نیازمند مطالعات و تمرین بسیار جهت رشد و پرورش آن است و در این مختصر نوشتار تنها پی زمینه ای را فراهم کردم تا مخاطبان عزیز بعدا تحقیقات بیشتری را انجام دهند.

محققان هوش هیجانی را شامل پنج جزء می دانند:

1. خودآگاهی self- awareness
2. کنترل و مدیریت احساسات و خودتنظیمی  self-regulation
3. ایجاد خودانگیزش self- motivation
4. درک هیجانات دیگران empathy
5. مهارت های اجتماعی social skills
 
هوش هیجانی و تاثیری که روی رهبری سازمانی می گذارد 

1. خودآگاهی

توانایی تشخیص لحظه به وقوع پیوستن احساسات، کلید اساسی در کنترل و مدیریت احساسات است. بنابراین روانشناسان پیشنهاد می کنند تا هر یک از موارد احساسات مانند: خشم، استرس و... را ریز کنید و براساس درون خود بررسی کنید که در چه مواقعی دچار آن احساس می شوید؛ مثلا برای خشم ممکن است شما وقتی مورد انتقاد قرار می گیرید، خشمگین شوید یا وقتی ناعدالتی را می بینید و... تشخیص علت وقوع احساس و آنکه بدانید آن احساس به شما مسلط شده است، شما برای پیشبرد هوش هیجانی تان بسیار کمک می کند.
 
بسیار از افراد را مشاهده کرده اید که شما تشخیص می دهید خشمگین است ولی خودش این باور را ندارد. بنابراین گاهی ما درگیر احساساتمان می شویم؛ در حالی که خودمان از آن آگاهی نداریم. قدم بعدی در این قسمت این است که فهرستی از پیامدهای آن احساس را در خود بدانیم. یعنی بررسی کنیم که مثلا وقتی خشمگین می شویم که علائم فیزیکی و رفتاری بر روی ما ظاهر می شود. در انتها نیز باید بدانید میزان اعتماد به نفس شما نیز محرک خوبی برای اطمینان داشتن به توانایی شما و خودارزش گذاری شماست؛ یعنی شما وقتی اعتماد به نفس خود را افزایش می دهید، این اطمینان را در خود ایجاد می کنید که شما قادر خواهیدبود تا احساسات درونی خود را در موقع لزوم کنترل و مدیریت کنید.

2. کنترل، مدیریت و خودتنظیمی

نکته اول که باید بدانیم این است که بین کنترل و مدیریت احساسات تفاوت وجود دارد. ممکن است ما احساساتمان را بتوانیم کنترل کنیم، مانند فروبردن خشم، اما این به معنای مدیریت احساسات نیست. شما اگر خشمتان را فرو ببرید و بتوانید طرف مقابلتان را نیز عفو کنید، این مدیریت احساسات است وگرنه با تنها فروبردن خشم، شما می توانید یک کینه در درون خودتان تولید کنید که احتمالا در موقعیت بعدی با شدت بیشتری به طرف مقابل خود واکنش نشان دهید.

به نظر محققان به علت آنکه تفکراتمان با رفتارمان رابطه دوجانبه دارد، یعنی هر دو بر هم تاثیرگذار هستند، پس کنترل و مدیریت رفتار شما به صورت خودتنظیم بر تفکر شما تاثیر می گذارد و برعکس، تفکر شما نیز بر رفتار شما. بنابراین برای خودتنظیمی، شما نیازمند مهارت فراوان هستید. براساس تحقیقات، تکنیک هایی که باعث می شود تا شما بتوانید کنترل بیشتری نسبت به کنترل، مدیریت و خودتنظیمی هیجانات داشته باشید عبارت اند از:

- راه رفتن طولانی مدت
- مدیتیشن
- پذیرنده نظرات جدید بودن
- مسئولیت پذیر بودن نسبت به کارکرد و رفتار خویش

3. خودانگیزش بودن

ایجاد هدف و تعیین اهداف روشن باعث می شود تا شما انگیزه بیشتری جهت حرکت کردن به سمت جلو داشته باشید. همواره سعی کنید نسبت به اصلاح رفتار و افزودن دانش و مهارت های رفتار به خود اقدام کنید. آنتونی رابینز دو جمله بسیار زیبا دارد که لازم می دانم در اینجا عنوان کنم؛ جمله اول: حرکت های شما از احساسات شما می آید (Motion comes from emotion). ما بیشتر اوقات با نگاه کردن به حالات فیزیکی افراد، نسبت به حالات روحی آنها قضاوت می کنیم؛ مثلا بی روحیه بودن یا عدم اعتماد به نفس مخاطبمان را از ظاهر و حالت فیزیکی او تشخیص می دهیم؛ جمله دوم ایشان: حرکت باعث احساسات می شود (Motion creates emotion). شاید یکی از عوامل داشتن احساس خوب و پرنشاط بودن همین جمله آخر باشد. در کنترل، مدیریت و خودتنظیمی نیز به اثر پیاده روی اشاره کردیم.

4. درک احساسات و هیجانات دیگران

این مورد و مورد بعدی، یعنی مهارت های اجتماعی، جزو عوامل بیرون از فرد است، یعنی فرد کنترل بر آنها ندارد. بعضی وقت ها هم مشاهده کرده ام که این دو (درک هیجانات دیگران و مهارت های اجتماعی) را به عنوان یک عنصر آورده اند یا مهارت های اجتماعی را به عنوان هوش اجتماعی بخش بندی می کنند؛ اما درک هیجانات دیگران یعنی توانایی آنکه بدانیم دیگران چگونه احساس می کنند. مهارت درک دیگران و ارتباطات آنها در پیش بردن موفقیت های شما در زندگی و مهارت های کارمان بسیار پراهمیت است.

شما با گسترش مهارت درک دیگران می توانید دامنه نفوذ خودتان را در افراد مختلف گسترش دهید. حتما دقت کنید که درک احساسات و هیجانات دیگران با ابراز همدردی کردن تفاوت دارد. وقتی کسی به خاطر ریختن آب جوش بر دستش احساس سوختگی می کند، ما به خاطر داشتن تجربیاتی مشابه می توانیم به راحتی نسبت به درک احساسات و حالت و میزان درد وی پی ببریم، اما در بیشتر موارد بدون درک احساسات طرف مقابلمان فقط اقدام به همراهی و ابراز همدردی می کنیم، نه درک و توجه به احساسات و هیجانات اطرافیانمان.

5. درباره مهارت های اجتماعی

به روز بودن در ارتباط با دنیای امروز اساسی ترین عامل گسترش مهارت های اجتماعی است. البته عده ای نیز معتقد به هوش اجتماعی به صورت مستقل هستند و من نیز آن را برای رعایت اطلاع رسانی کامل به عنوان بند پنجم آورده ام. به هر شکل همه محققان بر تاثیر شگرف و متقابل مهارت های اجتماعی بر هوش هیجانی اذعان دارند.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 4 اسفند 1396  5:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها