0

قصه های قرآنی

 
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

قصه های قرآنی

 

جنگ نرم در قرآن
 

مقدمه 
تاریخ همیشه شاهد مقابله ی بین جبهه ی حق و باطل بوده و این جنگ در هر دوره و زمان شکلی متناسب با آن دوره به خود گرفته و هر یک از طرفین سعی در حفظ ارزشهای خود و یا تلاش برای نابودی ارزشهای طرف مقابل داشته اند. در حال حاضر که مناسبات سیاسی و فرهنگی در جهان امکان جنگ مستقیم را به حکومت ها نمی دهد آنها تلاش می کنند با روشی که در حال حاضر به جنگ نرم معروف شده است اهداف خود را عملی کنند. 
دوره ی معاصر زمان جنگ نرم و تقابل بی صدای بین طرفین است. مانند آنکه با اسلحه هایی که به جای گلوله محتوی اندیشه هستند به مغز یکدیگر شلیک کنیم. در این تقابل برنده کسی است که بتواند از روشهای بهتر به نحو درست تری استفاده کند. البته این روش ها هم تابع قوانین و مقرراتی است که فرد بر اساس باورها و اعتقادات الهی به آنها گردن نهاده است زیرا کسی که به ذات الهی ایمان نداشته باشد از هیچ عمل زشتی فروگذار نمی کند. 
ما به عنوان مسلمان باید بر اساس آموزه های دین و سیره ی پیامبر و امامان با این موضوع مواجه شده و مقابله کنیم و نکته ی مهم در این زمینه در ابتدا شناختن درست دوست و بعد شناخت دشمن است، چرا که در ابتدا باید خودی را از غیر خودی شناخت بعد به مقابله پرداخت. 
خداوند قرآن را به‌عنوان راه هدایت معرفی کرده و بیان می دارد که هدایت برای متقین است و می‌فرماید: این است همان کتابی که در آن هیچ شکی نیست. پرهیزکاران را راهنماست. 
«كافران اهل كتاب، و (همچنين) مشركان، دوست ندارند كه از سوى خداوند، خير و بركتى بر شما نازل گردد.»
قرآن کریم می فرماید: شما به سمت کمال و پیشرفت گام بردارید و به همین دلیل به مقابله با شما می پردازند. باز دارندگی نوع بشر از مسیر هدایت و کمال با مه آلود کردن فضا و به تصویر کشاندن راه درست به راه غلط همان جنگ نرمی است که همواره باطل در برابر جریان حق دنبال کرده و می کند. 
البته در حال حاضر در كشورهاي غربي كه ادعاي حقوق بشر و آزادي هاي برابر را دارند و در شبكه ها و ماهواره هاي خود خود را مهد تمدن و آزادي معرفي مي كنند و ذهن جوانان و مردم كشورهاي جهان سوم را شستشو مي دهند در راستاي اهداف شوم خود اين انحطاط تا آنجا پيش رفته كه به صورت قانوني و. در برابر دوربين هاي تلويزيون ها روسري از سر دانشجويان مسلمان مي كشند و انها را صرفا به جرم مسلمان و باحجاب بودن در كشورهايي كه خود را مهد آزادي فكر و انديشه مي دانند از تحصيل محروم كرده و به زندان مي فرستند تا به سركوب اسلام و مسلمانان در كشور خود بپردازند. 
در حالي كه بعضي مردم كشورهاي جهان سوم كه تحت تاثير برنامه هاي منحط شبكه هاي غربي قرار گرفتند به گفته ي قرآن مثل افراد چشم و گوش بسته اي شده اند كه شيطان و حكومت هاي استكباري آنها را مثل بز اخفش به دنبال خود مي كشند و از اين افراد به عنوان برده ي سياست هاي خود استفاده مي كنند. 
دشمنان اسلام صريحا اعلام مي كنند ما با جمهوري اسلامي، مبارزه سياسي نخواهيم كرد، بلكه كار ما صرفاً فرهنگينه و اصولاً استراتژي جديد ما مبارزه فرهنگي است. ما بايد بينش و فرهنگ مردم را عوض كنيم تا جمهوري اسلامي ساقط شود *. از اين روي پس از جنگ تحميلي به ساماندهي يك حركت تهاجمي فرهنگي، عليه نظام اسلامي پرداختند. سرگرم بودن دولت سازندگي به بازسازي ويرانه هاي وسيع ناشي از جنگ تحميلي و غفلت از مقوله فرهنگ ديني و اسلامي نيز، بستر مناسبي را براي اين حركت خطرناك فراهم كرد. تفكر تكنوكراتي و فن سالاري در اين دوره، 
* (شجاع الدين شفا، نويسنده ضد انقلاب در خارج از كشور، كتاب هويت ص 19)
جايگزين تفكر مبتني بر زهد، اخلاص، پارسايي، ايثار، پركاري و كم توقعي گرديد و ليبراليسم فرهنگي نيز در سايه اين غفلت مجدداً جان گرفت و حركت خزنده خود را به سوي بنيان هاي فرهنگي و عقيدتي مردم آغاز كرد. 

تعریف جنگ نرم 
جنگ نرم مقابله و تلاشي است از طرف نيروهاي شيطان و استبداد براي به نابودي و مظلت كشاندن و برگرداندن مسلمانان از راه نجات، چنان كه شيطان وعده ي آن را داده است. 
این مقابله عموماً در عرصه‌های گوناگون فرهنگی اجتماعی سیاسی اتفاق می افتد و ابزار کاربردی آن ناتوی فرهنگی است که در قالب ابزارهای دیپلماسی عمومی و روانی و رسانه‌ای عمل می کند. هدف آن تضعیف ثبات و امنیت اجتماعی، فرهنگی بوده و دوره آن بلند مدت است؛ از این‌رو می‌توان تهدید یا براندازی نرم را تلاش دشمن جهت تسلط کامل در ابعاد گوناگون بر یک جامعه دانست که این تسلط با زدودن الگوهای رفتاری و هنجارهای ارزشی جامعه مورد تهاجم و جایگزینی الگوها و ارزشهای جامعه مهاجم محقق می‌گردد. در این نوع تهدید و جنگ، کشور مهاجم بدون خونریزی و با طی کردن پروسه زمانی آرام و بدون نیاز به نیروهای نظامی بلکه با استفاده از استحاله فکری و فرهنگی یک جامعه، سلطه همه جانبه خود را بر آن جامعه تحمیل کرده و با روش نرم افزاری حساب شده آنان را مطیع خود می گرداند، در یک کلام می‌توان جنگ نرم را اینگونه تعریف نمود: «اجرای برنامه ای حساب شده، مسالمت آمیز و دراز مدت برای نفوذ در ارکان سیاسی/اجتماعی یک نظام به منظور تغییر سیستم سیاسی یک کشور با ایجاد تغییر و تحول اساسی در باورهای اساسی و اصلی آن»

ابزار و اهداف جنگ نرم 
با توجه به تعریفی که از جنگ نرم صورت پذیرفت می توان ابزارهای این جنگ را بسیار ساده و کم هزینه دانست که این سادگی در عین حال بسیار پیچیده و کاربردی تر از جنگ سخت است چرا که نیاز به لشگرکشی و مقاومت های فیزیکی ندارد، بلکه با تصرف فکر، اندیشه و اراده یک جامعه و نفوذ آرام در لایه های فکری آن جامعه صورت می‌پذیرد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی: «جنگ نرم یعنی جنگ بوسیله ابزارهای فرهنگی به وسیله نفوذ به وسیله دروغ به وسیله شایع پراکنی با ابزارهای پیشرفته ای که امروز وجود دارد ابزارهای ارتباطی که 10 سال قبل و 15 سال قبل و 30 سال قبل نبود امروز گشترش پیدا کرده جنگ نرم یعنی ایجاد تردید در دل‌ها و ذهن‌های مردم»ابزارهای گوناگونی جهت اجرای این تهدید وجود دارد كه شامل: ابزارهای تبلیغات، رسانه، احزاب، شبهه پراکنی، تریبون های آزاد، جوسازی روانی، شایعه سازی و.... از جمله این ابزار است و هدف فتح سنگرهای فکری و عقیدتی یک جامعه است: «در جنگ نظامی دشمن به سراغ سنگرهای مرزی ما می‌آید مراکز مرزی ما را سعی می‌کند منهدم کند تا بتواند در مرز نفوذ کند در جنگ روانی و آنچه که امروز به آن جنگ نرم گفته می‌شود دشمن به سراغ سنگرهای معنوی می‌آید که آنها را منهدم کند»

وي‍گي هاي جنگ نرم 
1. ماهیت این تهدید آرام، تدریجی و نرم افزارانه است. 
2. در این تهدید اعتقادات باورها و الگوهای رفتاری یک ملت دستخوش تغییر و تحول قرار میگیرد. 
3. در زمینه ی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است 
4. مدت و پروسه آن طولانی مدت است
5. فاصله انداختن بین رهبران جامعه و مردم 
6. به وسیله ی نیروهای داخلی دشمن و با ساپورت خارجی انجام میشود 
7. بین طبقات مختلف فاصله می اندازد 
8. بین گروه ها و عقاید و عقلیت ها با اکثریت تفرقه می اندازد

جنگ نرم از دیدگاه قرآن 
با توجه به تعاریفی که از جنگ نرم صورت گرفت، می‌توان تحلیل و تبیین ابعاد آن را از لابه‌لای آیات شریفه قرآن جستجو نمود. خداوند در قرآن وجود جنگ نرم و تلاش پنهان دشمن جهت راه اندازی آن را هشدار می‌دهد و سپس سرد‌مداران این تهدید بزرگ را معرفی کرده و عاقبت بطور مفصل روش‌های بر اندازی نرم توسط دشمنان جریان حق را افشاء می‌نماید. 
خداوند متعال پس از هشدار به وجود جنگ نرم، دشمنان شیطان را شکل دهنده اصلی این تهدید می‌داند که شیوه او نیز دقیقا مطابق با ویژگیهای جنگ نرم است یعنی حرکتی آرام، تدریجی، بلند مدت و نرم افزارانه. قرآن در این باره می فرماید: از گام‌های شیطان پیروی نکنید چه اینکه او دشمن آشکار شماست. جمله (گام‌های شیطان) اشاره به یک مسئله تربیتی دارد و آن اینکه انحراف‌ها و تبهکاری‌ها غالباً به‌طور تدریجی در انسان نفوذ می کند نه به ‌صورت دفعی و فوری. مثلاً برای آلوده شدن یک جوان به مواد مخدر و قمار و شراب معمولاً مراحلی وجود دارد: نخست به‌صورت تماشاچی در یکی از این جلسات شرکت می‌کند و انجام این کار را ساده می‌شمرد. گام دوم شرکت تفریحی در قمار «بدون برد و باخت»و یا استفاده از مواد مخدر به‌عنوان رفع خستگی و یا درمان بیماری و مانند آن است گام سوم استفاده از این مواد به‌صورت کم و به قصد اینکه در مدت کوتاهی از آن صرف نظر کند سرانجام گام‌ها یکی پس از دیگری برداشته می‌شود و شخص به‌صورت یک قمار باز حرفه‌ای خطرناک و یا یک معتاد سخت و بینوا در می‌آید. وسوسه‌های شیطان معمولاً به‌همین صورت است انسان را قدم به قدم و تدریجا در پشت سر خود به‌سوی پرتگاه می‌کشاند این موضوع منحصر به شیطان اصلی نیست تمام دستگاه‌های شیطانی برای پیاده کردن نقشه‌های شوم خود از همین روش «خطوات»گام‌به‌گام استفاده می‌کند که در اصطلاح امروزی به آن تهدید یا جنگ نرم گفته می‌شود. 

سران جنگ نرم از نگاه قرآن
از دیدگاه قرآن چندین گروه به‌عنوان سردمداران جنگ نرم به‌شمار می‌روند که خداوند به تفکیک از هر گروهی به نامی خاص یاد کرده است که ما در اینجا فقط به ذكر نام تعدادی از آنها مي پردازيم: 
1. مشرکین: اولین گروه به تعبیر قرآن مشرکین می‌باشند: «وای بر مشرکان همان‌ها که زکات را ادا نمی‌کنند و آخرت را منکرن»
2. منافقین: دشمنانی که در لباس دوست سعی در آسیب زدن به ساختار دین و اجتماع را دارند. 
«هنگامی که منافقان نزد تو آیند... آنها «منافقان»دشمنان واقعی تو هستند از آنان بر حذر باش خداوند آنها را بکشد چگونه از حق منحرف می‌شوند؟.»
3. سردمداران باطل: می‌گویند: پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند. 
این سه گروه عمده به‌عنوان دشمنان جبهه حق و سردمداران جنگ نرم بر ضد این جبهه به شمار می‌آیند که البته همه آنان به ‌عنوان پیاده نظامان و امیران لشکر سردمدار بزرگ جبهه باطل یعنی شیطان به‌شمار می‌آیند. شیطان می‌خواهد آنها را شدیدا گمراه کند و قسم خورده که احدی از نسل انسان را رها نکند حتی پیامبران را که گمراهی آنها غیرممکن است ولی با وجود این شیطان حتی از تلاش براي گمراهي آنها هم دست نمی کشد. 

جنگ نرم از نگاه قرآن 
جنگ نرم در اصطلاح جنگی است از سوی دشمنان که با رویکرد و سلاح تبلیغی و روانی و به دور از مداخله و اقدامات فیزیکی مستقیم یا غیر مستقیم نیروهای دشمن انجام میگیرد و محدوده عملکرد آن به‌جای مرزهای آشکار و مرزهای پنهان بین دشمن و جبهه داخلی متن جامعه و ارزش‌های حق می‌باشد و هدفش تلاش برای تغییر باورها، زائقه‌ها، گرایش‌ها و ارزش‌های پیروان و ملت و امت حق می‌باشد. 
تا در نهایت با ریزش‌ نیروهای ارزشی و مردمی و تفرقه‌هایی که داخل جبهه حق صورت می‌گیرد این جبهه از درون به زوال و نابودی یا سستی برود. در جنگ نرم واژه‌هایی چون جبهه دشمن، حق جبهه داخلی، نرم افزار و ارزش‌ها مورد استفاده قرار می گیرد. اگر با این نگاه جنگ نرم را به قرآن عرضه نماییم واژه حق و باطل معرف دو جبهه خودی و غیر خودی خواهی بود و از این منظر هر فرد و گروهی که پرچم‌دار و عامل به دستورات و آموزهای الهی باشد در جبهه حق بوده و هر کس غیر از این باشد در گروه باطل است بر خلاف نگاه روشنفکری که انسانها را به سه دسته سفید سیاه خاکستری تقسیم می‌کنند از نگاه قرآنی سرانجام آدم‌ها از منظر تحلیلی و تبیینی یا سفید است یا سیاه. 
با توجه به این نگاه قرآنی به مسئله مرزبندی ها در جنگ نرم از جهت مصداق شناسی جنگ نرم در قرآن انسان را باید محور مطالعه و منشا و مصداق قرار داد بدین گونه که با انسان شناسی در دو حوزه تاریخی و اجتماعی میتوان به باز شناسی مصادیق جریان حق بر مبنای انسان و زندگی انسانی پرداخت که می‌تواند مورد هجوم نرم دشمن قرار بگیرد. 

نقش خودشناسی و دشمن شناسی در جنگ نرم 
این نکته را بارها و بارها رهبر انقلاب در سخنان خود مطرح کرده اند و لزوم شناخت نیروهای خودی و غیر خودی را در جریانهای اجتماعی / دینی گوشزد کرده او به کرات مورد توضیح قرار داده اند که در قرآن مورد اشاره قرار می گیرد. 
یکی از موضوعات مورد توجه قرآن در مسیر انسان سازی تلاش برای انسان شناسی برای مخاطبین خود است و در این مسیر یکی از مهم‌ترین روش‌ها و شگردهای قرآن بر خلاف دیگر کتب آسمانی و یا کتاب‌های نوشته شده به دست بشر تاکید و تکرار و اهتمام به داستان آفرینش و واشکافی آن از زوایای گوناگون است. این زمینه البته در رویکرد محتوایی مورد توجه قرآن است. 
 با توجه به همین نگاه است که قرآن به انسان‌ها هشدار می‌دهد که در دو مرز بندی حق و باطل اگر در مسیر حق به اوج برسد مسجود تمام کائنات خواهد شد و اگر در مسیر باطل به سقوط برسد «کالانعام بل هم اضل» خواهد گردید. پیش شرط آن صعود و گریز از این سقوط خودشناسی و دشمن شناسی است. آنچه قرآن در این زمینه می فرماید نقاط ضعف و نقصان انسانی است که اگر به حال خود رها شود می‌تواند زمینه نفوذ دشمن و باطل و مصداق داخلی و درونی جنگ نرم در نهاد انسان‌ها باشد، مواردی همانند:F... فتبارک الله احسن الخالقینFاز این منظر با مطالعه قرآن انسان موجودی ترکیبی از جسم خاکی و روح آسمانی بوده که همزمان باعث تجمیع نقاط قوت و ضعف متعددی در او شده است و همین آفرینش اعجاب آوری که او را مجمع الاضداد نموده موجب شده که خود حق تعالی را به تحسین خود وا دارد تا چنین بفرماید 
ضعیف بودن انسان
ظالم و کافر بودن انسان
عجول بودن انسان 
خودخواه بودن انسان
علاقه به شهوات در انسان
قرآن است درآیه ی زیر هشدار می‌دهد که در مسئله خود شناسی در جنگ نرم اگر هیچ دشمن بیرونی هم فرض نشود باز زمینه برای دشمنی و گمراهی هست چراکه ان النفس الاماره بالسوء. 
از منظری دیگر وقتی به مطالعه قرآنی ابعاد وجودی انسان از منظر خواسته های قرآن از انسان می‌پردازیم که در قرآن به‌صورت گسترده در قالب آسیب شناسی استعداد‌های رها شده به آن می‌پردازد می‌توان ادعا کرد دامنه وجودی انسانی از منظر دامنه تکلیف و وظیفه شناسی انسان در برابر آفریدگارش چنین است: انسان مکلف در حوزه
1. اندیشه و ابزار اندیشه و شناخت
2. گرایش و کشش ها و جهت دهی به آنها «محبت‌ها و تعلق‌ها و باورها و ارزش‌ها»
3. کنش و منش و روشها «اعمال و رفتار». 
 از سوی انسان‌ها بر خودشان است. نتیجه این وضعیت عدم تعقل و تفکر و تدبر و تعطیلی قوای عقل و قلب و فطرت می‌باشد. ثمره ی این اتفاق در حوزه معرفتی و شناختی مهم‌ترین دستاورد و بازتابی که در زمینه تعلقات و گرایش‌ها برای انسان ایجاد می‌کند، ایجاد انحراف در تعلق‌ها و حب‌ها و بغض های انسانی است که قرآن از آن به تعبیر حب الدنیا «و مصادیقی همانند حب الشهوات + تحبون العاجله...»اشاره می‌نماید و آنگاه که این انحراف بزرگ در ناحیه گرایش‌ها و تعلق‌ها و باور‌های آدمی رخ داد بازتاب این فرآیند درونی از عقل و قلب بر حوزه آشکار و بیرونی انسانی یعنی گفتار و کردار او در قالب‌های همانند کفر، نفاق، ریا، تظاهر، دروغ و... تجلی پیدا می‌کند.Fصم بکم عمی Fاز نگاه این سه حوزه انسانی یعنی عقل و قلب و جسم، دامنه تکلیف و وظیفه انسان نسبت به تمام روابط او را خصوصا نوع رابطه‌اش با آفریدگارش و وظیفه‌اش در این رابطه تعریف می‌گردد و این سه حوزه است که دامنه مراتب و مصادیق جنگ نرم انسانی را تعریف می‌کند و در این سه حوزه هست که آدمی می‌تواند در مسیر دسته‌بندی قرآنی حق یا باطل باشد. مهم‌ترین مصداق جنگ نرم و تقابل جریان حق و باطل مواردی است که درون نفس غیر رحمانی انسان بر می‌خیزد و ناشی از بازتاب جهل و بستن ابزار شناخت  
از منظر قرآن مهم‌ترین و اولین مرحله از وادادگی در جنگ نرم، خود فراموشی و خود ناشناسی و فاصله انداختن بین انسان و خود واقعی او به معنی باز شناسی ابعاد وجود حقیقی و استعداد و ضعف شناسی ذاتی می‌باشد. 
شیطان خود را در معرض مقایسه و محاسبه نفس بین خود و دیگران از مخلوقات قرار داد و رابطه خود و آفریدگار را فراموش کرد و همین باعث لغزش او شد. این لغزش: کبر و کفر او را در مواجهه و در رابطه اش با حق تعالی برایش ایجاد کرد و در مواجهه و رابطه‌اش با انسان نفرت و کینه و دشمنی برایش به‌همراه آورد، آنگاه که شیطان به انسان سجده نکرد و از آنجا که سنت خداوند مهلت دادن است نه عذاب سریع، شیطان تلاش خود را برای به زمین زدن انسان شروع کرد. از این جا بود که سنگ بنای دشمنی و جنگ پایه گذاری شد. در این نزاع اقبال به عبودیت نسبت به حق تعالی عنوان حق به خود گرفت و استکبار در برابر حق تعالی عنوان باطل به خود گرفت و بدینگونه بود که ابعاد و افراد نزاع هم تعریف شد. 
در این میان بحث مهم روش و ابزار و چگونگی این تقابل و جنگ نرم می ماند: و از جهت تفاوت ماهیت انسان و جن و هم‌چنین به جهت اشرف بودن انسان‌ها که چیزی در آفرید های حق تعالی کامل‌تر و برتر از انسان نیست: هیچ‌گونه قرینه‌ای برای تسلط و یا قدرت و یا زمینه نفوذ فیزیکی آشکار از سوی شیطان بر انسان‌ها وجود ندارد. 
بله از جهت اینکه نفس انسانی دارای مرتبه نفس اماره است و این نفس همانند جن و ابلیس غیر مادی و غیر حسی است پس بین آن دو سنخیت و همانندی وجود دارد و همین ویژگی تنها نقطه نفوذ شیطان بر آدمیان را فراهم می‌کند. 
یعنی اغوا و وسوسه‌گری نفس آدمی «نفس اماره»و قوت بخشی بر اغواها و وسواس های درونی خود آدمی، پس تنها راه و ابزار ابلیس برای زمین زدن رقیب اش استفاده از روشی است که امروزه «جنگ نرم»نام گذاری شده است. یعنی تلاش برای اثر گذاری و دگرگونی تدریجی اندیشه و گرایش‌های انسان با کمک وسوسه و اغواگری و دامنه این جنگ نرم از لحظه آغاز تمرد ابلیس از بهشت آدم شروع گردیده و تا زمان ظهور ادامه خواهد یافت. این جنگ در حقیقت مادر و زیر بنای تمام جنگهای سرد و نرم تاریخ می باشد چرا که با قسمی که ابلیس پس از طردش از ملکوت خورد، تصمیم گرفت با تمام استعداد و توان خود به اغوا و گمراهی حداکثری انسانی از جهت کمی و کیفی دست بزند در نتيجه ورطه ی سخت آزمایش انسان آغاز شد. 
شيطان به گسترش جبهه باطل پرداخته و انواع جنگ های سرد و گرم و نرم را راه انداخت. از منظر تحلیل تاریخی و اجتماعی قر‌آن، شیطان منشا تمام دشمنی ها و دسته بندی ها و جناح سازی‌ها در برابر انبیا و اولیا حق در لحظه لحظه تاریخ، مدیر پنهان جریان باطل می باشد و هدف آن راهبرد و پیشبرد سیر تاریخ بشریت به سوی جلسه جهانی آخر الزمانی با رویکرد ظلم و فساد «شیطنت انسانی مشهود»حداکثری و جلوگیری از تحقق رخداد ظهور مهدی موعود با هدف تحقق بهشت عبودیت و عدالت جهانی می باشد. 
همان گونه که در ماجرای سقیفه شیطان یکی از حاظران آن جلسه بود که نتیجه ی آن قصب حکومت از حضرت علی (ع) و ظلم به خانواده ی پیامبر و دختر پیامبر اسلام که عزادار پیامبر بودند منجر شد. 
دشمنان کینه توز که نابودی اسلام را نشانه گرفته اند به کمتر از این راضی نمی شوند، در کنار ستیز و مبارزه با رهبر و مکتب، مردم را که پشتوانه محکم آن دو هستند هدف تیرهای زهرآگین خود قرار داده اند تا از این طریق جامعه اسلامی را به نابودی بکشانند. 
دشمن در جنگ نرم شیوه های متفاوتی برای گمراه کردن پیروان حق بکار می گیرد که بی‌شک برای مقابله با هر یک از آنان نیز باید چاره‌ای اندیشید، تا جنگ نرم او را خنثی کرد. 

اشاعه فساد و فحشا
اشاعه فساد و فحشا یکی از برّنده ترین تیغهای دشمنان در مبارزه با طرفداران حق بوده که خدای متعال در قرآن کریم علت انحراف و گمراهی برخی امت ها را همین امر معرفی کرده، بیان می کند که: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات‏ ؛ سپس در پى آنها جانشينانى آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوت‏هاى (نفس) پيروى كردند.»راه های دشمنان برای جلوگیری از بیداری قدرت خفته مسلمانان به همین موارد محدود نمی گردد، خدای متعال در این زمینه می فرماید: 
و از مردم كسانى هستند كه سخنان لهو و بيهوده را مى‏خرند (مانند:، ترانه‏هاى فاسد، اشعار و گفتارهاى ركيك، بهتان و غيبت‏سرايى، رمان‏ها و افسانه‏هاى فسادانگيز و غيره) تا مردم را از راه خداوند گمراه سازند.»، وحشت و هراس دشمنان از بیداری و قدرت ناشناخته مسلمانان به حدّی است که به هر شکل ممکن سعی در فاسد کردن افراد و سپس جامعه اسلامی دارند، در این راستا حاضر به صرف هزینه های هنگفت و اعمال سیاستهای ضد بشری هستند به شکلی که با راه اندازی ماهواره ها و شبکه های مخرب در تلاشند روح و روان جوانان ایران را به فساد و فحشا بکشاند و با انواع مواد مخدر جسم آنها را نابود کنند. دشمنان هر روز با صرف هزینه های هنگفت که از طریق کنگره ی امریکا تصویب می شود و نمونه ی مکانی است که شیطان در آن حاکم است به مبارزه با اسلام می پردازند به گونه ای که در عراق به گفته ی خودشان هزینه ای که برای کنار زدن مسلمانان و شیعیان از حکومت هزینه کردند بیشتر از هزینه ای بود که در برای جنگ ایران و جنگ کویت پرداخت كرده اند. خدای متعال در این باره می فرماید: 
آنها كه كافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مى‏كنند.»
امروزه دشمنان جریان حق و دین با صرف هزینه های کلان آنهم به صورت علنی سعی در به انحراف کشاندن جوامع بشری دارند، و دردبارتر اینکه در جامعه اسلامی ما عده ای در ادامه فعالیتهای دشمنان برای اشاعه فساد با آنها همصدا شده اند. 
ترویج اباحه‌گری از سوی برخی جریان‌های برانداز و تلاش برای حذف برخی اهرم‌های بازدارنده چون گشتی‌های نظارت و ارشاد نیروی انتظامی، همه در پروسه نابود کردن و تبدیل کردن عاقبت کار انقلاب به عاقبت اندلس است. راهکار مقابله با این جنگ نرم دشمن چیزی جز نهادینه کردن امر به معروف و نهی از منکر در جامعه و همکاری با نیروهای انتظامی در پاکسازی جامعه از این عناصر و توجیه جوانان نیست امری که متأسفانه در جامعه ما رو به فراموشی و تعطیلی است. 
یکی از شگردهای دشمنان منافق برای اغفال و انحراف پیروان مکتب حق استفاده از پوشش زیبا و جذّاب برای کارهای مخرِّب خود است، خدای متعال در این زمینه می فرماید: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُون ؛ و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد»مى‏گويند: «ما فقط اصلاح كننده‏ايم»!‏ در تفسیر نمونه در ذیل این آیه شریفه می فرماید: «سپس به ويژگيهاى آنها اشاره مى‏كند كه نخستين آنها داعيه اصلاح‏طلبى است در حالى كه مفسد واقعى همانها هستند: هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مى‏گويند ما فقط اصلاح كننده‏ايم ! ما برنامه‏اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداريم!»
امروزه هم دشمنان اسلام و بشریت، با بهره گیری از عناوینی مانند اصلاح طلبی و دفاع از حقوق بشر بر ضد ارزشهای دینی می نویسند، در یکی از نشریات مدعی اصلاح طلبی می نویسد: «همین دیه و قصاص و حدّ زنا و قطع دست و... همه عرفی و مردمی و بشری بوده... به نظر من می توانند آنها را بردارند و اصلاحشان کنند.»
سوق دادن جامعه به سوی شخصیت‌شناسی جریان‌ها، در کنار به چالش کشاندن این افراد و افکار آنان از سوی نخبگان جامعه امری ضروری است. 
دشمنان با راه اندازی پایگاههای جاسوسی برای رخنه در جوامع دینی و به دست آوردن اطلاعات در رابطه با افکار و گرایشات افراد و جامعه و پیدا کردن نقاط ضعف و قابل رخنه در بُعد فرهنگی و امنیتی و نظامی،از طرق و شیوه های مختلف در پی فتنه انگیزی هستند و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. 
کشف و افشای پایگاه‌های جاسوسی و معرفی افراد مشکوک و مرموز می‌تواند گلوگاه‌ها و طراحان جنگ نرم و ستون پنجم دشمن را افشا و مانع حرکت‌های براندازانه آنها بر ضد نظام شود. 

بالا بردن بصیرت فرهنگی 
بهره گیری از روشهای گوناگون برای به تسلیم کشاندن جبهه حق و بکارگیری تاکتیک های متفاوت، اصلی مهم برای جبهه باطل است. یکی از این روش ها متقاعد کردن جبهه حق به تعامل با جبهه باطل زیر نام تعامل فرهنگی و رابطه ی فرهنگی با سایر تمدن های دیگر است. 
شکی نیست که داشتن رابطه فرهنگی با سایر فرهنگها برای رشد جامعه ضروری است و باید با فرهنگ های دیگر ارتباط داشت – ولی نباید این رابطه ی فرهنگی به خودباختگی فرهنگی منجر شود و و افراد در مقابل فرهنگ بیگانه خود دچار ترس و حقارت شوند و در برابر تکنولوژی و علم آنها ایمان خود را ببازند -. چرا که در غیر این صورت جامعه دچار جمود فرهنگی و عقب ماندگی خواهد شد ولی این مقصود زمانی حاصل می شود که این تعامل در یک شرایط کاملاً مساوی قرار گرفته می باشد. امروزه شرایط کاملاً نامساوی است و فرهنگ غرب در صدد تسلط بر فرهنگ های دیگر است از این رو امام خمینی به این نکته اشاره کردند. که «ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم ما از دخالت نظامی نمی ترسیم آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است.»
و نیز مقام معظم رهبری فرمودند: «کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی دارد می کند یک تهاجم فرهنگی، قتل عام فرهنگی و شبیخون فرهنگی است.»
باید از یاد نبرد که حرکتی که غرب در مقابل فرهنگ اسلامی و ایرانی ما سازماندهی کرده است همان حرکتی است که قرآن به آن اشاره کرده است و آن عقب نشینی از همه ارزشها است. خدای متعال در قرآن به پیامبر تذکر می دهند: 
کفار از شما راضی نمی شوند مگر اینکه شما فرهنگ و دین خود را کنار بگذارید و از دین آنها پیروی کنید. 
این سیاست امروز در جنگ نرم دشمن دنبال می شود زیرا کم هزینه ترین و مؤثرترین شیوه مبارزه با فرهنگ قرآنی در پوشش ایجاد رابطه فرهنگی صورت می گیرد. بالا بردن بصیرت فرهنگی مسئولین، برپا کنندگان سمینارها و همایش نسبت به موضوعات مطروحه در نشست های به اصطلاح علمی و فرهنگی قبل از برپایی و نقد عالمانه مسائل مطروح در نشست های علمی و فرهنگی یکی از راهکارهای مقابله با جنگ نرم است. 

حمایت از نخبگان 
دشمن برای تحقق مقصود خود نیازمند به یارگیری است و از راههای مختلف چون رسیدگی به امور مادی یا با تشویق و ایجاد منزلت اجتماعی سعی در افزودن یاران خود و شمار پیاده نظام خود است. در صدر اسلام منافقین و منفعت طلبان به تطمیع اقشار مختلف خصوصاً نخبگان می پرداختند. یکی از شیوه های منافقین، جلوه دادن ذلت همراهی مؤمنان و عزیز شدن در دوری از مؤمنان و جبهه حق است که این روزها به مقبولیت جهانی و بین المللی معنا می شود و با این شیوه درصدد فرار مغزها و یا گرفتن تأییدی علمی و رسانه ای از سوی آنان است. 
قرآن پاسخ آنان را چنین بیان می کند: 
عزت واقعی و منزلت واقعی در نزد خدا و رسول و مؤمنین است، نه در نزد کفار. 
حمایت مادی و معنوی در کنار توجیه نخبگان جامعه، به حقانیت راه اسلام و انقلاب به عنوان فرماندهان و افسران جنگ نرم می تواند یکی از راهکارهای مقابله با جنگ نرم دشمن و جلوگیری از ریزش ها باشد. 
قرآن کریم مقابله با شیطان را در محورهای زیر توصیه کرده اند: 
1- نگهبانی از آرمانهای اسلام و انقلاب 
2- واکنش مناسب در برابر وسوسه های شیطان و دشمنان
3- استعاذه واستغفار در برابر خداوند
4- پایداری،برخوردخصمانه وانهدام مواضع دشمنان 
5- کار مضاعف و تلاش مضاعف برای رشد جامعه ی اسلامی 
6- ترویج فرهنگ دینی
دشمن ما حالت تهاجمی دارد و از هر سو حمله می کند از این رو ساختن مواضع دفاعی برای نجات،امری لازم و ضروری است، دژی که متناسب با جان ماست جز تقوا نیست تقوا یعنی حفظ حریم الهی در بیرون ازجان و حرم الهی در درون جان، قرآن کریم تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی می داند که آن را به خوبی حراست می کند. 
خدای متعال راه خروج از کجی ها، انحرافات و بحرانها را در تقوای الهی می دانند زیرا در اثر تقوا الهی انسان دچار خود بزرگ بینی و هوا پرستی نمی شود و هر چه انسان با خدا صادق تر باشد راه برای او بازتر می شود و هیچگاه در تاریکی و ابهام سرگردان نمی ماند. نگاهی به کسانی که در مقابل جریان حق ایستاده و در فهرست ریزشها قرار گرفته اند گویای این واقعیت است که آنان از دایره تقوا خارج شدند. 
هر آنچه که بخواهد وارد مملکت جان شود یا هر سخن و نوشتار و هر ایده و نظریه ای که بخواهند از هر فردی در جامعه صادر شود، باید مجوز الهی و مهر شرعی داشته باشد،آنچنان که خدا اجازه فرموده است0
محاسبه وتحقیق و بازنگری دوباره به گفتارها و رفتارها می تواند انسان را از افتادن به دامها برهاند قرآن کریم می فرماید: 
(ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا بترسید0و هر کس باید بنگرد که برای فردایش چه فرستاده است0از خدا بترسید که خدا به کارهایی که می کنید آگاه است0)
هرنوع وسوسه ای از طرف دشمن، واکنش مناسب و در خور خود را می خواهد. اصل اساسی در مورد واکنش مناسب در برابر وسوسه های دشمن به ویژه در مورد رابطه ی انسان با خدا، معرفت است، معرفتی که رابطه ی مستقیم با گنجایش قلب ما دارد و هر چه گسترش یابد، قدرت و توان ما را در فهم وسوسه ها و چگونگی برخورد با آنها افزایش می دهد0معرفتی که رهبری انقلاب از آن به بصیرت یاد کردند، به یقین واکنش مناسب و در خور در مقابله با جنگ نرم نیازمند بالابردن سطح معلومات و اطلاعات عمومي... است. 

استعاذه واستغفار 
آیات متعددی ما را به چنین روشی توصیه می دهد: 
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ 
(واگرازجانب شیطان درتووسوسه ای پدید آمدبه خداپناه ببر،زیرااوشنواوداناست)
(بگو: ای پروردگار من،از وسوسه های شیطان به تو پناه می آورم0و به تو پناه می آورم،ای پروردگار من،اگر نزد من حاضر آیند. )
مقاومت وبرخوردخصمانه دربرابردشمن،حکم عقل سلیم است که می گوید: دشمن،دشمن است و در برابر او انعطاف و مسامحه هرگز روا نیست0این مقاومت در جنگ نرم هم یکی از اصول اساسی است0
اولین راهکار دشمن در بکارگیری جنگ نرم غفلت از خدای متعال است و این مهمترین شیوه و مؤثرترین شگرد جبهه باطل است که بوسیله مشغول کردن انسانها به دنیا و انکار خدای متعال و خالق یکتا بشر را از دوست و قدرت واقعی جدا سازند0
بی شک مصادیق سرگرمی شیطانی در دنیا فراوان است که خدای متعال انسان را در مواقع مختلف به آن تذکر داده است که از شیطان غفلت نکنند. خداوند در قرآن می فرماید: 
(ای انسان درعهد نخستین بامن خدا عهدبستی که ازشیطان پیروی نکنی همانا مهمترین دشمن آشکار شما شیطان است0)
نام و یاد خداوند سبحان تنها راه رستن از دام شیطان است و خدای متعال می فرماید: 
اذکرونی اذکرکم (بیادمن باشیدتابیادشماباشم. )
یاد کردن خدا از انسان به معنای کمک در مواقع سخت و نشان دادن راه هدایت و فلاح در دوره شبهه افکنی ها و شبهه آفرینی ها است0
بهترین پشتوانه و تکیه گاه در جنگ نرم خداست و باید در این راه بر او توکل کرد و هر کس که واقعا توکل بر خدا کند خداوند نیز او را کفایت می کند معنی درست توکل بهره گیری از همه ی امکانات با توجه به عقل و امکانات مادی و معنوی و برنامه ریزی دقیق است. 
خداوند متعال می فرماید: 
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 
در نگاه قرآن برخلاف نگاه مادی، فرجام تاریخ پیروزی اهل حق بر باطل است و با فرهنگ مهدویت پیروزی قطعی و روشن با اهل حق آشکار می شود و این اعتقاد به انسان مؤمن نیرو و قوتی وصف ناشدنی می بخشد که قابل مقایسه با هیچ مکتبی نیست. 
اعتقاد به وراثت و خلافت بر زمین و پیروزی حق و اهل حق در پیش روی مؤمنان و تأکید و تکرار ادعیه های عصر ظهور را می توان نقطه امیدبخشی برشمرد که هر انسان مؤمنی را در مقابله با جنگ نرم دلگرم تر و در ادامه مسیر مصمم تر می کند. 
روش پیامبر (ص) در قرآن مجید این است که در صحنه اجتماعی واقعاً با دشمنان کمال عداوت و دشمنی را داشت و نسبت به دوستان و مؤمنان کمال محبت را روا می داشت. 
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ 
از این رو مؤمنان باید کاملاً با محبت و رأفت با هم برخورد کنند و نسبت به کفار و منافقین باشد. مثل یک پیکر محکم و خلل ناپذیر باشند. 
این مؤلفه خود به خود از ایجاد شکاف بین مؤمنین جلوگیری می کند، راه را بر گسترش شایعات می بندد و در مواقع حساس، آنان را به هم پیوند می زند، باید به این نکته توجه داشت که شگرد دشمن در مقابل جریان حق از ایجاد کینه نسبت به یکدیگر شروع می شود تا به نفرت درونی و بیرونی و برادرکشی منجر شود و در نهایت در جبهه حق تفرقه ایجاد گردد. 
شیطان اول دشمنی را بین مومنان ایجاد می کند و کم کم صف واحد آنها را دچار آسیب می کند، در مقابل این شگرد دشمن، خدای متعال دعوت به وحدت و چنگ زدن به ریسمان الهی را راهکار اصلی مبارزه با جریان باطل می داند. 
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْآل 
 تفسیر شده است. یعنی اگر می خواهید دشمن بر شما پیروز نگردد باید مؤمنان ولایت معصومین (ع ) را با تمام جهات آن قبول کرده و به آن پایبند باشند و نیز فرمود: تنها راه تقرب به سوی خدا و محبت و عشق به خدا پیروی از راه اهل بیت است.:«به ریسمان الهی چنگ بزنید و تفرقه را کنار بگذارید». البته ریسمان الهی در روایات به ولایت اهل بیت  
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 
بر همگان آشکار است که در زمان غیبت امام معصوم (ع) تنها راه رستگاری دوستی و پیروی از ولی فقیه است که راه را از چاه باز می شناسد و در شب فتنه چراغ مؤمنان است. 

نتيجه (حسن پايان) 
اسلام به مسلمانان تاكيد مي كند كه در برابر كفار بايد استاد و سست نبود چنان كه در قرآن اشاره مي فرمايند كه خدا در برابر كساني كه مكر مي كنند مكر مي كند و آنچه را شايسته است به خود آنها باز مي گرداند. اسلام راه هدايت را در تمام زمينه ها از جمله اين مورد در دست نائبان خود ولي فقيه زمان قرار داده تا جامعه را از افتادن در دام تهاجم فرهنگي نجات بخشند. 
رهبر انقلاب مي فرمايند: بازگشت به گذشته و بررسي آنچه كرده‌ايم انتخاب سياستهاي آينده را سهلتر مي كند. نخستين نشانه هاي تهاجم فرهنگي پس از ارتحال حضرت امام خميني (ره) پديدار شد. دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي، به خوبي دريافته اند كه براي فروپاشي اين بنيان مرصوص، راهي جز نابودي پايه هاي فكري و اعتقادي آن وجود ندارد، همچنان كه از تصريح بدان نيز هيچ ابايي نداشته و ندارند. 
در زمان حال ولی فقیه و امام مسلمانان جهان رهبر معظم انقلاب است که با رهنمودها و پندهای حکیمانه ی خود را راه را بر دشمنان می بندد و پیوند و اتحاد بین ملت را حفظ می کند و با آموزه های خود ملت را در راه کمال هدایت می کند. 
به این شکل است که در سال جدید با رهنمود و سخن فاضلانه ی همت مضاعف، کار مضاعف تمام مسلمانان و ایرانیان را مکلف کرد تا با تلاش، غرور خود را بالاتر ببرند و اجازه ندهند که کشور ایران و مسلمانان در مقابل کشورهای غربی احساس حقارت کنند چرا که یکی از موارد جنگ نرم که رهبر انقلاب به وجود آن پی برده اند – قرآن و ائمه اطهار هم به آن اشاره كرده اند و به شكلي كه امامان ما كار در زير آفتاب را براي مرد عبادت مي دانند و مرگ در راه كار و روزي حلال براي خانواده را فيض شهادت مي دانند - رکود و سستی در بین جوانان یک کشور است تا آنها را به جای کار به حسرت و تعریف و تمجید از کشورهای بیگانه وادارد در حالی که رهبر انقلاب با درک این خطر بزرگ و با نام گذاری این سال به این نام به دشمنان اسلام و ایران نشان داد که ملت اسلام دچار رکود و سستی نشده اند و برای به دست آوردن کمال علم و دین از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمی کنند و هیمنه ی علم و ثروت غرب برای مسلمانان شکسته شده و دیگر نمی توانند با این شیوه بر مسلمانان تاثیر بگذارند و آنها را از فرهنگ خود زده کنند بلکه ملت ایران با عمل به رهنمودهای رهبر خود در تلاشند تا بهترین ها را برای امت اسلامی فراهم کنند و همه ی اینها در سایه ی امام زمان و رهنمودهای رهبر انقلاب محقق خواهد شد. 

فهرست منابع: 
- قرآن کریم 
- نهج البلاغه
- جلسات تفسیر قرآن مرحوم آیت اله نجومی حسینی 
- پيام فضلي نژاد، شواليه هاي ناتوي فرهنگي
- ماهنامه پگاه حوزه، ش 252
- ايران فردا، تير ماه 1378

 

شنبه 25 شهریور 1396  1:04 AM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:قصه های قرآنی

 

قصه هود (ع)
 

می‌کنم آغاز با نام خدای رحمان سرگذشت هود را در چند داستان
حضرت هود(علیه‌السلام) از انبیاء الهی و نام مبارکش هفت بار در قرآن آمده است، و یک سوره به نام او نامیده شده است.[۱]
وی از نوادگان حضرت نوح(علیه‌السلام) است، که با هفت واسطه به او می‌رسد. سلسله نسب او را چنین ذکر کرده‌اند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح».[۲]
آن حضرت دو هزار و ششصد و چهل وهشت سال بعد از هبوط آدم(علیه‌السلام) به دنیا آمد. نام پدرش عبدالله (شالخ) [۳]، و نام مادرش بکیه[۴] می‌باشد.
او دومین پیامبری است که در برابر بت و بت‌ پرستی قیام و مبارزه کرد.[۵]
ابن بابویه گفته است: آن حضرت را برای این هود(ْع) گفتند، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوی خدا برای هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود.[۶]
در این‌که قبر ایشان کجاست؟ میان مفسران و مورخان اختلاف است. بعضی گویند در غاری است در حضر موت، و بعضی گفته‌ا ند در مکه،‌در حجر اسماعیل مدفون است.[۷]
رسالت هود(علیه‌السلام) در میان قوم عاد[۸]
حضرت هود(علیه‌السلام) در چهل سالگی بر قومی به نام عاد مبعوث شد. از قرآن می‌توان استفاده کرد که محل سکونت قوم عاد در احقاف بوده است.[۹]
خاوند قوم عاد را بعد از نوح(علیه‌السلام) در زمین استقرار داد، آن‌ها افرادی تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، به طوری که با دست خویش، سنگ‌ کوه‌ها را می‌شکافتند و به عنوان جنگاوران برگزیده به حساب می‌آمدند.
شهرهای آباد، زمین‌های خرم و سرسبز و باغ‌های پرطراوت داشتند، طغیان بی‌بند و باری ،‌عیش و نوش و شهوت پرستی و بت پرستی، جهل و گمراهی، لجاجت و سرکشی، در سراپای وجودشان دیده می‌شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.[۱۰]
حضرت هود(علیه‌السلام) قوم خود را به پرستش خدای یگانه و ترک بت پرستی دعوت کرد، زیرا آن را تنها راه رهایی از عذاب قیامت می‌دانست.[۱۱]
ولی این دعوت در قوم عاد مؤثر واقع نشد. آنان هود(علیه‌السلام) را تحقیر کرده و او را بی‌مقدار شمردند و نسبت نادانی و سبک مغزی و دروغ به وی دادند،‌ولی هود(علیه‌السلام) با تأکید بر این که فرستاده خدای جهانیان است و جز خیرخواهی انان منظور ندارد، این نسبت‌های ناروا را از خود نفی کرد.[۱۲]
هود(علیه‌السلام) همین طور دعوت خویش را پی گرفت و با یادآوری نعمت‌های خدا برای قوم خود، سعی کرد آن‌ها را قانع ساخته و به راه راست باز گرداند، از ا ین رو فرمود: آیا برای شما شگفت آور است که خداوند را با زبان فردی از میان خودتان ارشاد و راهنمایی کند، تا شما را از عاقبت نافرجامی که در اثر گمراهی تان در انتظار شماست بر حذر دارد... نعمت‌های خدا را به یاد آورید شاید رستگار شوید.[۱۳]
ولی قوم هود(علیه‌السلام) خدا را به خاطر نعمت‌های وی سپاس نگفتند، بلکه در لذاید مادی غوطه‌ور شده و گرفتار تکبر و خودبینی شدند. هود(علیه‌السلام) به آنها گفت: چرا برای مباهات و بیهوده‌گری بر هر بلندی، بنایی سر به فلک کشیده ساخته و مانند کسانی که می‌خواهند همیشه زنده بمانند، کاخ‌هایی در کمال شکوه و جلال بنا می‌کنید و چون ستمگران بد رفتاری نموده و آنگاه که خشمگین می شوید بر کسی رحم نمی‌کنید، از خدا بترسید و به دستورات او عمل کنید و از من که برای هدایت شما آمده‌ام اطاعت کنید. ای قوم! از خدایی که نعمت‌های فراوان مانند فرزندان و احشام و باغ‌ها و نهر‌ها به شما بخشیده بیم داشته باشید... .[۱۴]
قبیله عاد تسلیم دعوت هود(علیه‌السلام) نشده و سران آن قبیله بر بت پرستی خود پافشاری کرده و خطاب به هود(علیه‌السلام) گفتند: تو دلیل روشنی برصحت آنچه ما را به آن دعوت می‌کنی نیاوردی، بنابراین ما دست از پرستش خدایان خود برنمی‌داریم و تو را راستگو نمی‌دانیم و تصور ما این است که برخی از خدایان ما، تو را آسیب رسانده‌اند از این رو سخنان بیهوده بر زبان می‌آوری.
هود(علیه‌السلام) در پاسخ آنان گفت: به راستی و صداقت آنچه می‌گویم خدا را گواه می‌گیرم و شاهد باشید که من از معبودهای غیر خدا بیزارم، شما و خدایانتان همدست شوید، و برای من توطئه کنید واگر قادر هستید لحظه‌ای کیفرم را تأخیر نیاندازید، من از توطئه شما ترس و واهمه‌ای ندارم، زیرا متکی بر خدا هستم و امور من و شما و همه موجودات زنده به دست اوست و هرگونه بخواهد عمل می‌کند... اگر از دعوت من سرتافتید، این سرپیچی به زیان من نیست، چرا که من آنچه را به آن مأمور بودم به شما ابلاغ کردم، خداوند می‌تواند شما را به هلاکت رسانده و گروهی غیر از شما را روی کار آورد، که جایگزین شما در شهر و دیارتان باشند.[۱۵]
اما قوم عاد در برابر اندرزهای پر مهر حضرت هود(علیه‌السلام) به جای اینکه پاسخ مثبت دهند، به لجاجت و سرکشی پرداختند و گفتند: آیا آمده‌ای به ما بگویی، خدای یگانه را بپرستیم و از آنچه پدرانمان می‌پرستند دست برداریم؟ اگر راست می‌گویی عذابی را که به ما وعده کردی بر ما بفرست.
این جا بود که حضرت هود(علیه‌السلام) به آنان فرمود: خشم و غضب الهی قطعاً بر شما وارد خواهد شد، در انتظار عذاب الهی باشید و من نیز در انتظار خواهم بود.[۱۶]
سرانجام وحشتناک قوم عاد
پس از آن‌که حضرت هود(علیه‌السلام) قوم خود را (هفتصد و شصت سال)[۱۷] هدایت و ارشاد نمود و آن‌ها سرپیچی نموده و دعوتش را رد کردند، مدت سه سال باران،[۱۸] از آن‌ها قطع گردید و این خود هشداری بود که عذاب آن‌ها نزدیک است، در همین فرصت نیز هود(علیه‌السلام) به پند و اندرز قوم خود می‌پرداخت و به آن‌ها می‌گفت: از خدای خود بخواهید که گناهان گذشته شما را بیامرزد و با توبه کردن به سوی او باز گردید، اگر شما این کار را انجام دهید، خداوند باران پی در پی خواهد فرستاد و نعمت‌های شما فراوان می‌گردد.[۱۹]
گروهی از قحطی زدگان به نزد هود(علیه‌السلام) آمدند و از او خواستند تا دعا کند.
هود(علیه‌السلام) نیز دست به دعا برداشت و به آنان گفت: به سرزمینتان برگردید، چرا که باران رحمت الهی آغاز گشته است، هود(علیه‌السلام) به موعظه و دعای در حق امت خویش ادامه داد، به طوری که سرزمین‌های آن‌ها مجددا سرسبز شد.[۲۰]
اما باز هم به کفر و سرکشی خود ادامه دادند و رسالت پیامبر خدا را انکار کردند، آنگاه فرمان خدا تعلق گرفت که بر انها عذاب نازل شود.[۲۱]
خدای سبحان بادی بسیار شدید بر قوم عاد مسلط گرداند، که هفت شب و هشب روز پی در پی بر آنان وزیدن گرفت، و همان گونه که درخت نخل میان تهی، از ریشه کنده می‌شد بدن‌های آنان از جا کنده شد و بر زمین کوبیده می‌شد و بدین سان به هلاکت رسیدند و بدن‌هایشان قطعه قطعه گردید و همگی نابود شدند و یکی هم باقی نماند، به گونه‌ای که فردای آن روز جز خانه‌هایشان چیزی دیده نمی شد.[۲۲] و حضرت هود(علیه‌السلام) و همراهان مؤمن او را از عذاب رهانید.[۲۳]
ولی قرآن چگونگی نجات هود(علیه‌السلام) را برای ما روشن نساخته است، مطابق پاره‌ای از روایات هود(علیه‌السلام) و اطرافیانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمین حضر موت کوچ نموده و تا آخر عمر در آنجا زیستند.

 

شنبه 25 شهریور 1396  1:06 AM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:قصه های قرآنی

 

قصه حضرت عیس (ع)
 

ذکر بسم الله الرحمن الرحیم پیک معراج است بر قلب سلیم
دل بود روشن مرا از یاد حق از می توحید او دارم رمق
با توکل بر کریم بی ‌نیاز از مسیح الله سازم قصه ساز

حضرت عیسی(علیه‌السلام) یکی از پیامبران اولوالعزم و از انبیاء بنی اسرائیل است، که نام مبارکش بیست و پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است.[۱]
عیسی اصل آن «یسوع» است، به معنی نجات دهنده، و مسیح،[۲] لقب آن حضرت است، که سیزده بار در قرآن آمده و به معنی مبارک می‌باشد.
وی پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(علیه‌السلام) و پانصد (یا پانصد و هفتاد یا شصت) سال، قبل از ولادت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در سرزمین کوفه در کنار رود فرات به دنیا آمد.[۳]
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد، مادرش حضرت مریم(علیها السلام) دختر عمران(علیه‌السلام) از زنان با فضیلتی است، که نام مبارکش در دوازده سوره قرآن و در سی و چهار آیه به صراحت ذکر شده، و ما شرح حال ا و را در احوالات حضرت زکریا(علیه‌السلام) بیان کردیم.
وی در سی سالگی در بیت المقدس به پیامبری مبعوث شد و دارای شریعت مستقل و کتابی به نام «انجیل» بود و پیوسته بنی اسرائیل را به سوی خدای یکتا دعوت می‌نمود و بر اثر شرایط خاص زندگی ناگزیر بود، مجرد زندگی کند، او دارای دوازده نفر یار مخصوص به نام «حواریون» بود، که همواره او را یاری می‌کردند و به پیروان او نصاری گویند.[۴]
عیسی(علیه‌السلام) سرانجام پس از سی و سه سال زندگانی، یهودیان تصمیم به قتلش گرفتند، اما خداوند او را به آسمان‌ها بالا برد و روزی در حوالی دمشق فرود خواهد آمد و دجال را به قتل می‌رساند.[۵]
تولد حضرت عیسی(علیه‌السلام)
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، چون عمران(علیه‌السلام)، پدر مریم(علیهاالسلام) در دوران جنینی مریم(علیهاالسلام) از دنیا رفت، سرپرستی وی را حضرت زکریا(علیه‌السلام) شوهر خاله مریم(علیهاالسلام) به عهده گرفت و او را طبق نذر مادرش به خدمت بیت المقدس گماشت.
مریم(علیهاالسلام) روز به روز رشد کرده، تا این‌که به سن نه سالگی رسید، در این ایام، روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را به عبادت می‌پرداخت و در میان بنی اسرائیل به مقام ارجمندی رسیده بود و همگان منزلت او را آرزو می‌کردند.
وقتی که مریم(علیه‌السلام) به سن سیزده سالگی رسیده بود، خداوند یکی از فرشتگان را به صورت یک جوان بسیار زیبایی به سوی وی فرستاد، هنگامی که مریم(علیه‌السلام) ا و را دید، چون که دختری بسیار پاکدامن و امین بود، از این صحنه خیلی ناراحت شد و گمان کرد بشری است و اراده پلیدی درباره او دارد، لذا به او گفت: من از شر تو به خدا پناه می‌برم و رو به سوی او می‌آورم، تا عفت و پاکدامنی‌ام را مصون نگاه دارد، اگر از خدا می‌ترسی و از او بیمناکی، از من دور شو.
اما آن فرشته الهی، زبان به سخن گشود و گفت: نگران مباش، من فرستاده پرودرگارم، آمده‌ام تا پسر پاکیزه‌ای به تو ببخشم.
از شنیدن این سخن لرزش شدیدی وجود مریم(علیهاالسلام) را فرا گرفت و گفت: چگونه ممکن است من صاحب پسری شوم، در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‌ای نبودم.
فرستاده خدا در پاسخ گفت: صحیح است، ولی خداوند فرموده: که آفرینش پسری بدون پدر بر من آسان است، ما می‌خواهیم او (عیسی) را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم و رحمتی از سوی ما بر آن ها باشد.[۶] سپس آن فرستاده خدا در مریم(علیهاالسلام) دمید،[۷] و سرانجام وی باردار شد و آن فرزند موعود در رحم او جای گرفت.
این امر سبب شد که او از بیت المقدس به مکان دوردستی برود.[۸] و تنها زندگی نماید، ولی هر چه به روز وضع حمل نزدیک می‌شد، نگران‌تر می‌گردید، زیرا با خود می‌گفت: چه کسی از من بپذیرد که زنی بدون همسر، باردار شود؟ اگر به من نسبت ناروا بدهند چه کنم؟‌
آنگاه که زمان وضع حمل رسید، درد و رنج زایمان، او را به کنار درخت خرمایی کشاند و به آن تکیه زد.
در آنجا به خاطر آورد که به زودی مورد آماج تهمت‌های ناروا قرار خواهد گرفت، در آن هنگام آرزو می‌کرد: ای کاش! قبل از این ماجرا مرده بودم و به کلی فراموش می‌شدم، ولی لطف و عنایت خدا شامل حالش شد و صدای جبرئیل(علیه‌السلام) را شنید، که از نزدیکی او و محل پایین‌تر از جایگاه وی، او را مخاطب ساخته و به وی گفت: غمگین مباش، خداوند در قسمت پایین پای تو، چشمه آب گوارایی را جاری ساخته است، تکانی به این دخت نخل بده، تا رطب تازه بر تو فرو ریزد، از این غذای لذیذ بخور و از آن آب گوارا بنوش و چشمت را به ا ین مولود جدید روشن دار و هرگاه به کسی از انسان‌ها برخوردی کردی که درباره مسأله بارداری و چگونگی آن از تو پرسید، به او پاسخ نده و با اشاره بگو، من برای خداوند رحمان روزه‌ای (روزه سکوت) نذر کرده‌ام و با احدی امروز سخن نمی‌گویم.[۹]
هنگامی که عیسی(علیه‌السلام) متولد شد،[۱۰] مریم(علیهاالسلام) او را در آغوش گرفته و به سوی قومش آمد، وقتی که مردم او را دیدند، چه آن‌هایی که از تقوی و پرهیزگاری مریم(علیهاالسلام) اطلاع داشتند و چه کسانی که بی‌اطلاع بودند شگفت زده شده و برای آنان صحنه‌ای غیر منتظره بود و گفتند: ای مریم! کار بسیار زشت و بدی کردی، نه پدر تو مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکاره‌ای ، تو چرا مرتکب چنین عملی شده‌ای؟
آنچه را مریم(علیهاالسلام) توانست در قبال این طوفان تهمت و افترا انجام دهد همان سفارش جبرئیل(علیه‌السلام) بود، که با اشاره به سوی گهواره، از آن‌ها خواست که با فرزندش سخن بگویند!
قوم که از اشاره مریم(علیهاالسلام) بیشتر ناراحت شده بودند گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟‌
در این هنگام عیسی(علیه‌السلام) در گهواره زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدا هستم، خداوند به من کتاب (انجیل) داده و مرا پیامبر قرار داده است و ...» .[۱۱]
هنگامی که قوم به طور آشکار، سخنان فوق را از عیسی(علیه‌السلام) شنیدند دریافتند، که مریم(علیهاالسلام) از هر گونه ناپاکی، پاک و منزه است و عیسی(علیه‌السلام) بعد از این تکلم، تا زمانی که بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسید، دیگر سخن نگفت.[۱۲]
رسالت حضرت عیسی (علیه‌السلام)
پس از آنکه حضرت عیسی(علیه‌السلام) از نزد خدا وحی دریافت کرد و خدای متعال تورات و انجیل را به او آموخت، وی را نزدیک سی سالگی به پیامبری مبعوث گردانید.[۱۳] او رسماً رسالت خود را در میان مردم اعلام کرد و آن‌ها را به پیروی خود فرا خواند و تلاش کرد تا از انحراف یهودیان جلوگیری کند و آن‌ها را از گمراهی باز دارد و حلال و حرام مورد اختلاف آن‌ها را برایشان بیان کند و برخی از چیزهایی که بر آن‌ها حرام گشته بود برایشان حلال گرداند.[۱۴]
جمعیت یهود قبل از آمدن عیسی(علیه‌السلام) طبق پیشگویی و بشارت موسی(علیه‌السلام) منتظر ظهور مسیح بودند، اما هنگامی که ظهور کرد و منافع جمعی از افراد ستمگر و منحرف بنی اسرائیل به خطر افتاد، تنها جمعیتی محدود، گرد او را گرفتند و افرادی که احتمال می‌دادند، اجابت دعوت مسیح(علیه‌السلام) و پیروی از احکام خدا موقعیت و مقام آن‌ها را به خطر ا ندازد، از پذیرفتن قوانین الهی سرپیچی کردند.
عیسی(علیه‌السلام) پس از دعوت مستدل و کافی، دریافت که جمعی از بنی اسرائیل اصرار در مخالفت و گناه دارند و از هر گونه انحراف و کج روی دست بردار نخواهند بود. میان قوم خود به پا خواست و گفت: چه کسانی مرا در راه خدا یاری می‌کنند؟
تنها عده کمی به این دعوت پاسخ مثبت دادند، این عده افرادی پاک بودند که خداوند از آن‌ها به عنوان حواریون[۱۵] نام برده است. حواریون آمادگی خود را برای هر گونه کمک به مسیح (علیه‌السلام) اعلام کردند و گفتند: پروردگارا! به آنچه فرو فرستاده‌ای ایمان آورده‌ایم و از فرستاده‌ات پیروی می‌کنیم، پس ما را در زمره اهل یقین قرار ده.[۱۶]
معجزات حضرت عیسی(علیه‌السلام)
بزرگان آیین یهود چون دیدند، که عیسی(علیه‌السلام) با غوطه ور شدن آن‌ها در عیاشی‌ها و خوشگذرانی‌ها مخالفت می‌ورزد و فساد و تباهی آن‌ها را آشکار می‌سازد، از این رو بر مخالفت آن حضرت و تکذیب وی، همدست شدند و برای اینکه او را در تنگنا قرار دهند.
از وی درخواست کردند، تا دلیلی بر تأیید رسالت خویش بیاورد، خداوند نیز او را با معجزاتی آشکار، مورد حمایت خویش قرار داد، آنجا که می‌فرماید: من از طرف پروردگار شما نشانه‌ای برایتان آورده‌ام.
من از گل چیزی به شکل پرنده می‌سازم، سپس در آن می‌دمم، به اذن خدا به پرنده‌ای تبدیل می‌شود، کور مادرزاد را بینا می‌کنم، مبتلایان به بیماری پیشی (برص) را بهبود می‌بخشم و مردگان را زنده می‌کنم و از آنچه می‌خورید و در خانه خود ذخیره می‌نمایید خبر می‌دهم. قطعاً در این‌ها نشانه‌ای برای شما، به سوی حق است، اگر ایمان داشته باشید.[۱۷]
معجزه دیگر وی این بود، که حواریون درخواست کردند طعامی از آسمان بر آن‌ها فرود آید، تا از آن بخورند و دلشان با ایمان آرامش یابد و در تصدیق رسالت وی پایدار بمانند.
این درخواست آن‌ها که بوی شک می‌داد ، عیسی(علیه‌السلام) را نگران کرد، لذا به آن‌ها هشدار داد: اگر ایمان آورده‌اید، از خدا بترسید.
حواریون گفتند: ما می‌خواهیم از آن غذا بخوریم، تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد و به روشنی بدانیم که آنچه به ما گفته‌ای راست است و بر آن گواهی می‌دهیم.
هنگامی که عیسی(علیه‌السلام) از حسن نیت آن‌ها آگاه شد، به خدا عرض کرد: خدایا! مائده‌ای (سفره‌ای از غذا) از آسمان برای ما بفرست، تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه‌ای از جانب تو محسوب می‌شود و به ما روزی ده که تو بهترین روزی دهندگان هستی.
خداوند به عیسی(علیه‌السلام) وحی کرد: من این غذا را برایتان نازل می‌کنم، ولی از این به بعد، اگر کسی از شما کفر ورزد، او را چنان عذاب می‌کنم، که هیچ کس را آن گونه عذاب نکرده باشم.[۱۸]
مائده نازل شد و در میان آن، چند قرص نان و چند ماهی بوده و چون مائده در روز «یکشنبه» نازل شد، مسیحیان آن روز را روز عید نامیدند.[۱۹]
خداوند این چنین عیسی(علیه‌السلام) را با آن معجزات روشن، مورد تأیید قرار داد تا زبان یاوه گویان را بسته و در دل اهل تردید اطمینان و یقین به وجود آورد، ولی یهودیانی که عیسی(علیه‌السلام) میان آنان برانگیخته شده بود، افرادی سخت دل بودند، لذا به مخالفت ا و برخواستند و مردم را از شنیدن دعوت و رسالت ا و بازداشته و بر ضد او به توطئه‌گری می‌پرداختند.
وقتی نقشه‌های آنان بی‌نتیجه ماند، به فکر افتادند تا توطئه‌ قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند، آن‌ها برای اجرای اهداف شوم خود،‌ قیصر روم را تحریک کردند و به او گفتند: اگر این وضع ادامه یابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد، برای حفظ سلطنت خود چاره‌ای جز کشتن عیسی نداری.
حضرت عیسی(علیه‌السلام) از توطئه دشمن آگاه شد، مکان خود را با یاران مخصوصش عوض کرد و در مخفی‌گاه‌ها به سر می‌برد، تا از گزند دشمن محفوظ بماند. یکی از حواریون به نام (یهودا اسخریوطی) به گرفتن مقداری نقره، مکان عیسی(علیه‌السلام) را به دشمن نشان داد تا آن حضرت را دستگیر کرده و به دار بزنند.[۲۰]
عیسی(علیه‌السلام) و یاران مخصوص به داخل باغی وارد شدند و در آنجا مخفی گردیدند، ولی بر اثر گزارش «یهودا» وقتی که شب فرا رسید و هوا تاریک گردید، جاسوسان و مأموران دشمن از در و دیوار باغ وارد شدند و حواریون را احاطه کردند، وقتی که حواریون خود را در خطر دیدند، عیسی(علیه‌السلام) را تنها گذاشتند و گریختند، در چنین لحظه خطرناک،‌خداوند عیسی(علیه‌السلام) را تنها نگذاشت، او را یاری کرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانید.
خداوند «یهودای» منافق را که پیوسته درباره عیسی(علیه‌السلام) سخن چینی می‌کرد، شبیه عیسی(علیه‌السلام) قرار داد، مأموران او را دستگیر کردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتی شدید، فوراً خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفی کند و سرانجام به دار آویخته شد و به مکافات عمل خود رسید. قیصر روم و وزیران و لشکریان پنداشتند که عیسی(علیه‌السلام) را کشته‌اند، ولی به فرموده قرآن نه عیسی را کشتند و نه دار آویختند، ولی امر بر آن‌ها مشتبه شد.
در جامعه آن روز منتشر شد، که عیسی(علیه‌السلام) به دار آویخته شد، حتی مسیحیان همین عقیده را دارند و شعار صلیب که در تمام شئون زندگی مسیحیان دیده می‌شود، بر اساس این اعتقاد که مسیح(علیه‌السلام) مصلوب (به دار آویخته) شده و به شهادت رسیده است.
ولی طبق نص قرآن او کشته نشده، بلکه خداوند او را به سوی آسمان بالا برد و هم اکنون زنده است و طبق روایات،‌هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) به زمین فرود خواهد آمد.
برگرفته از کتاب «قصه‌های قرآن» نوشته محمد جواد مهری

 

 

شنبه 25 شهریور 1396  1:07 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها