این انتظـار خسته و کـج را بگیر از ما / کاری بکن در حد عـالی منتظـر باشیم
حتـی اگر دیدار رویت سهم ماها نیست / آقـا کمک کن چند سالی منتظـر باشیم
تا کی غبار بی کسی جارو کنم آقا
می خواهم امشب باغزل جادو کنم آقا
این که ظهور جمعه ی آینده ات حتمی است
بگذار امشب با خیالش خو کنم آقا
یک لحظه چشمم را ببندم خوب شد حالا
بگذار یک تصویر تازه رو کنم آقا
حالا فقط یک ساعت دیگر تو اینجایی
من می روم تا شهر ر ا خوشبو کنم آقا
مردم پر از شوق اند با گل، آینه، اسپند
امروز حتی سنگ ها از شوق می گریند
وقتش رسیده تا ابد آرام می گیریم
از چشم های روشنت الهام می گیریم
امروز چشم هر کسی حساس خواهد شد
حالا غزل شاعرترین احساس خواهد شد
باید خدا را جور دیگر دید از امروز
از سنگ ها هم می شود گل چید از امروز
از آب، از آیینه، رو می گیرم امروز
در آبی چشمت وضو می گیرم امروز
آیینه ها را پیش پایت فرش خواهم کرد
این خاک را چیزی شبیه عرش خواهم کرد
کاری کنم از آسمان باران ببارانند
نه... نه گلاب قمصر کاشان ببارانند
ای کاش می شد چشم هایم بسته می ماندند
مردم کنار کوچه دسته دسته می ماندند
دستی خیال خفته ام را زیر و رو می کرد
این "مثنوی آشفته" ام را زیر و رو می کرد
آقا خجالت می کشم اینجا زمین است و
شرمنده وسع ما زمینی ها همین است و
باید که با دستان خالی منتظر باشیم
در کوچه های لا ابالی منتظر باشیم
اصلا خودت آقا برای ما دعا کن تا
با حال خوش، نه خوش خیالی منتظر باشیم
این انتظار خسته و کج را بگیر از ما
کاری بکن در حد عالی منتظر باشیم
حتی اگر دیدار رویت سهم ماها نیست
آقا کمک کن چند سالی منتظر باشیم
شاعر: بیتا امیری
منبع : www.saghy.ir