شیعیان میگویند: امامت یک منصب الهی است. خداوند پیامبر را انتخاب و معیّن فرمود و همچنین امام را انتخاب و منصوب فرمود. اشکال: خداوند حضرت علی(ع) را برگزید، ولی آنحضرت میفرماید: مرا رها کنید و بروید دنبال کسی دیگر. من به عنوان وکیل یا معاون شما باشم بهتر از اینکه امام یا خلیفه بشوم. و نیز خداوند حسن بن علی(ع) را برگزید ولی او امامت را به دشمن دیرینه شیعه، معاویه بخشید. پس حضرت علی و فرزندش خودشان اصول امامت را در هم شکستند. پاسخ این اشکال چیست؟
پاسخ اجمالی
امامت، منصبی الهی بوده و خود خداوند، فرد مورد نظر را برگزیده و به وسیله پیامبر(ص) معرفی کرده است. اما در اینکه چرا امام علی(ع) و برخی از اهل بیت از پذیرش این منصب سرباز زده و با دیگران بیعت کردهاند، علتهایی وجود دارد که به صورت کلی میتوان آنرا اینگونه بیان کرد: به دست آوردن حکومت توسط ائمه، هدف اصلی نبوده است، بلکه به دست آوردن این مقام به این جهت بوده که بتوانند دین اسلام را زنده نگه دارند و دستورات الهی را به صورت کامل برپا کنند؛ مسئولیتی که قطعاً دیگران از انجام کامل آن ناتوانند و زمانی که جانشینی و مصلحت اسلام و مسلمانان در مقابل یکدیگر قرار میگیرد، طبیعی است که اسلام و دین الهی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نمیتوان به هر قیمتی مقام حکومت را به دست آورد؛ لذا در شرایطی میبینیم که امامان و اهل بیت از پذیرش خلافت سرباز زدند؛ اگر چه هیچگاه حق خود بر این منصب را انکار نکردند.
پاسخ تفصیلی
امامت، منصبی الهی بوده و خود خداوند، فرد مورد نظر را برگزیده و به وسیله پیامبر اکرم(ص) معرّفی کرده است. این مطلب دلایل و شواهد مختلفی داشته که در پاسخهای دیگر به تفصیل بدان پرداختهایم و در این مختصر نیازی به بیان مجدد آنها نیست.[1]
از طرف دیگر، در تاریخ اسلام دورانهایی وجود دارد که در آن، ائمه اطهار از پذیرش خلافت سرباز زده و حتی گاه زعامت مسلمانان را با شرایطی به دیگرانی چون معاویه سپردهاند. اما پیامبر(ص) هرگز این نوع رفتار سیاسی را انجام نداد و به هیچ وجه از مسئولیتی که بر عهدهاش بود، سرباز نزد و در سختترین شرائط و حتی در مقابل تهدیدها و تطمیعها، حاضر به عقبنشینی نگشت. به نظر میرسد رفع این تناقض ظاهری را باید در این نکات جستجو کرد:
1. نکته مهم اینکه؛ به دست آوردن حکومت برای ائمه اطهار(ع)، هدف اصلی نبوده است، بلکه به دست آوردن این مقام به این جهت بوده که بتوانند دین اسلام را زنده نگه دارند و دستورات الهی را به صورت کامل برپا کنند؛ مسئولیتی که قطعاً دیگران از انجام کامل آن ناتوانند و زمانی که به دست آوردن حکومت و مصلحت اسلام و مسلمانان در مقابل یکدیگر قرار میگیرد، طبیعی است که اسلام و دین الهی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نمیتوان به هر قیمتی مقام حکومت را به دست آورد.
2. امام علی و سایر امامان(ع)، تمام تلاش خود را برای به دست آوردن خلافت به جهت برپایی اسلام و خدمت به مردم انجام داده بودند و هرگز از این مسئولیت فرار نکردند؛ و حتی نزدیکان آنها نیز در این راه تمام تلاش خود را انجام دادند؛ برای نمونه حضرت زهرا(س)، در دفاع از حریم ولایت به در خانه اصحاب میرود و بیعت غدیر را به آنها گوشزد میکند و حتی در مسجد رسول خدا(ص) خطبه بسیار قدرتمندی میخواند. همچنین امام علی(ع) نیز تا مدتها از پذیرش بیعت با خلیفه اول سرباز میزند و مدعیان را شایسته خلافت نمیداند و موارد دیگر که از سایر ائمه نیز نقل شده است.
3. امیر المؤمنین علی(ع) در گفتاری به صراحت بیان میکند که چرا بعد از 25 سال از پذیرش زعامت مسلمانان سرباز زده در حالی که خداوند او را به این مقام برگزیده بود و او نیز خود را شایسته این مقام میدانست: «رهايم كنيد و غير مرا بخواهيد؛ زيرا ما با حادثهاى روبهرو هستيم كه آنرا چهرهها و رنگها است، حادثهاى كه دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پايدار نمیماند. آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانيد اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود میدانم با شما رفتار میكنم، و به گفتار هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى توجه نمیكنم. و اگر رهايم كنيد مانند يكى از شما خواهم بود، و شايد شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى كسى باشم كه حكومت خود را به او میسپاريد. و من براى شما به وزارت بنشينم بهتر از قيام به امارت است».[2]
آری؛ آینده نیز همین را نشان داد و تاریخ ثبت کرد که مشکلات و مسائل بسیاری بعد از حکومت امام به وجود آمد و مردم نیز از پیروی امام سرباز زدند به نوعی که امام، مردم را اینگونه خطاب میکند: «اُف بر شما، كه از توبيختان به تنگ آمدهام. آيا در عوض حيات دائمى به زندگى دنيا راضى شدهايد؟ و بجاى عزت به ذلت دل خوش كردهايد؟ چون شما را به جهاد دعوت میكنم ديدگانتان به گردش میافتد گويى به سختى جان كندن دچار شده، و در بيهوشى غفلت فرو رفتهايد، به طورى كه راه گفت و شنودتان با من بسته میشود و در پاسخ من دچار سرگردانى میشويد گويى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از كار افتاده است. هيچ گاه براى من مردم مطمئنّى نيستيد، و پشتوانه قابل توجهى نمیباشيد، و ياران توانمندى نيستيد كه به شما نياز افتد».[3]
4. اما در مورد امام حسن(ع)؛ ایشان حدود شش ماه جانشین پدر خود بود و حتی لشکری برای جنگ با معاویه فراهم آورد، اما این سپاه پراکندگیهای بسیار داشت و عملاً از هم پاشیده شد و امام مجبور به ترک جنگ و پذیرش صلح شد. اما این به معنای پذیرش اینکه امام، معاویه را جانشین پیامبر(ص) بداند نیست، بلکه حتی در برخی منابع آمده که امام حسن در صلحنامه خود با معاویه شرط کرد که او را امیر المؤمنین نخوانده و بدین طریق به او مشروعیت ندهد: «بايع الحسن بن علی صلوات الله عليه معاوية على أن لا يسميه أمير المؤمنين».[4] امام حسن(ع) همچون امام علی(ع) که مجبور به بیعت با خلفا شد، با معاویه بیعت کرد و شاید این بیعت از باب «براى مردم حاكمى لازم است چه نيكوكار و چه بدكار، كه مؤمن در عرصه حكومت او به راه حقّش ادامه دهد»[5] بوده باشد.
4. علاوه بر موارد جزئی که ذکر آن گذشت، به صورت کلی میتوان نبود یاران مورد اطمینان به اندازه کافی را از علل اصلی رد حکومت توسط ائمه دانست و علاوه بر این دو امام، از ائمه دیگر نیز چنین چیزهایی نقل شده[6] و این به جهت حفظ اسلام و تشیّع بوده است؛ همانطور که در برخی زمانها شهادت و قیام، لازمه حفظ اسلام میباشد.
[1]. ر.ک: «فرق امام و خلیفه»، سؤال 502؛ «دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، سؤال 321؛ «انحصار امامت در نسل پیامبر»، سؤال 2969.
[2]. «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 92، ص 136، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. همان، خطبه 34، ص 78.
[4]. «امام حسن(ع) با معاويه بيعت و صلح فرمود با شروطی از جمله اینکه كه او را امير المؤمنين نخوانند»؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 212، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[5]. «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِن»؛ نهج البلاغة، خطبه 40، ص 82.