0

اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)  
 

اوحدي مراغه اي

 


اي سفر کرده دلم بي تو بفرسود بيا 
غمت از خاک درت بيشترم سود بيا

سود من جمله ز هجر تو زيان خواهد شد 
گر زيانست درين آمدن از سود بيا

مايه راحت و آسايش دل بودي تو 
تا برفتي تو، دلم هيچ نياسود بيا

ز اشتياق تو درافتاد بجانم آتش 
وز فراق تو درآمد بسرم دود بيا

گر ز بهر دل دشمن نکني چاره من 
دشمنم بر دل بيچاره ببخشود بيا

زود برگشتي و دير آمده بودي بکفم 
دير گشت آمدنت دير مکن زود بيا

کم شود مهر ز دوري دگران را ليکن 
کم نشد مهر من از دوري و افزود بيا

گر به پالودن خون دل من داري ميل 
اوحدي خون دل از ديده بپالود بيا

جانا دلم ز درد فراق تو کم نسوخت 
آخر چه شد که هيچ دلت بر دلم نسوخت؟

نزد تو نامه اي ننوشتم که سوز دل 
صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت

بر من گذر نکرد شبي کاشتياق تو 
جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت

در روزگار حسن تو يک دل نشان که داد 
کو لحظه لحظه خون نشد ودم به دم نسوخت

يکدم بنور روي تو چشمم نگه نکرد 
کاندر ميان آن همه باران و نم نسوخت

شمع رخ تو از نظر من نشد نهان 
تا رخت عقل و خرمن صبرم به هم نسوخت

گفتي در آتش غم خود سوختم ترا 
خود آتش غم تو کرا اي صنم نسوخت؟

کو در جهان دلي که نگشت از غم تو زار؟ 
يا سينه اي کز آن سر زلف بخم نسوخت؟

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:34 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

اوستا مهرداد


اگر چه آئينه دل چو جام لعل شکستم 
ز خون ديده به هر قطره نقش روي تو بستم

از آشيان ندامت چو مرغ آه پريدم 
بر آستان ملامت چو گرد راه نشستم

کرا شناسم اگر زين پس ترا نشناسم؟ 
که را پرستم اگر بعد ازين ترا نپرستم؟

نهان بسايه اندوهم آنچنان که نداني 
شب است يا که ندامت فراق يا که منستم

بدوش ناز، نگاهت چو تکيه کرد هماندم 
اميد عافيت از دور روزگار گسستم

هنوز نقش وجود مرا به پرده هستي 
نبسته بود زمانه که دل بمهر تو بستم

خيال گردش چشم تو بود در سر و مردم 
درين خيال که من سرخوشم ز باده و مستم

شب فراق مرا بود ره بدامن محشر 
اگر که دامن آه سحر نبود بدستم

گهي شدم همه تاب و بسنبل تو چميدم 
گهي شدم همه خواب و به نرگس تو نشستم

ز من مجوي نشان وفا وگر که بجويي 
وفا همينکه بيادت هنوز هستم و هستم

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

بابا فغاني شيرازي


دمي که بوي گل از باد نوبهار آيد 
به غنچه دل من بي تو زخم خار آيد

بهار آمد و ياران به عيش خود مشغول 
دو چشم من نگران هر طرف که يار آيد

مرا چو نيست نشاط از بهار و باغ چه سود 
که سبزه بردمد از خاک و گل به بار آيد

دلا به پاي گل و سرو آب ديده مريز 
نگاهدار که آن سرو گلعذار آيد

خوش آن سرشک جگرگون که پيش لاله رخي 
ز دل به ديده و از ديده برکنار آيد

ز باغ وصل جوانان گلي بچين امروز 
که گل رود ز گلستان و خار بار آيد

چو در دلت نکند ناله «فغاني» کار 
بگشت گلشن کويت اگر چکار آيد

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

پارساي تويسرکاني


به رخ ماهي، به قد سروي، به دل نوري، به تن جاني 
خطا گفتم ز من بگذر به از ايني به از آني

بسان آيت رحمت همه لطفي همه مهري 
بسان عهد برنايي همه شوقي، همه جاني

همه چشمند در اين ره که ببينند از تو ديداري 
همه گوشند در اين در که آيد از تو فرماني

براي عالمي چون آفتاب عالم آرايي 
چو گردد نوبت من سخت گير و سست پيماني

پريشان حالي دل را بپرس از زلف دلبندت 
که بهتر داند احوال پريشان را پريشاني

چو بينم آشياني، بلبلي، شاخ گلي، گويم: 
خوش آنروزي که ما را هم سري مي بود و ساماني

به ياد آن گل گمگشته باشد «پارسا» باشد 
اگر ما را تمناي گلي، سير گلستاني

 

شنبه 27 آذر 1395  11:36 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

حزين لاهيجي


من آن غارتگر جان مي پرستم 
غم جان نيست جانان مي پرستم

برآمد گر چه از پروانه ام آه 
هنوز آتش عذاران مي پرستم

دميد از تربتم صبح قيامت 
همان چاک گريبان مي پرستم

سرم سوداي جمعيّت ندارد 
من آن زلف پريشان مي پرستم

بگلبانگ پريشان داده ام دل 
خروش عندليبان مي پرستم

بچشمم در نمي آيد صف حور 
من آن صفهاي مژگان مي پرستم

«حزين» از کوري خفّاش طبعان 
من آن خورشيد تابان مي پرستم

در ديده نگاه تو که از جوش فتاده 
مستي است که در ميکده مدهوش فتاده

غارتگر جمعيت دلهاست ببينيد 
زلفي که پريشان به برو دوش فتاده

مأيوس مکن چشم براهان چمن را 
از شوق تو گل يک چمن آغوش فتاده

کو صاحب هوشي که کند فهم سروشم؟ 
کار سخنم با لب خاموش فتاده

کو عشق که از داغ چراغي بفروزم 
بختم چو شب هجر، سيه پوش فتاده

فکر تو خموشي است «حزين» از سخن عشق 
اين کهنه شرابي است که از جوش فتاده

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

رهي معيري


چون شمع نيمه جان بهواي تو سوختيم 
با گريه ساختيم و به پاي تو سوختيم

اشکي که ريختيم به ياد تو ريختيم 
عمري که سوختيم براي تو سوختيم

پروانه سوخت يکشب و آسود جان او 
ما عمرها ز داغ جفاي تو سوختيم

ديشب که يار انجمن افروز غير بود 
اي شمع تا سپيده بجاي تو سوختيم

کوتاه کن حکايت شبهاي غم «رهي» 
کز برق آه و سوز نواي تو سوختيم

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

سعدي


من با تو نه مرد پنجه بودم 
افکندم و مردي آزمودم

ديدم دل خاص و عام بردي 
من نيز دلاوري نمودم

گفتم که برآرم از تو فرياد 
فرياد که نشنوي چه سودم؟

از چشم عنايتم مينداز 
کاول به تو چشم، برگشودم

گر سر برود فداي پايت 
مرگ آمدنيست دير و زودم

امروز چنانم از محبت 
کآتش به فلک رسد ز دودم

وآنروز که سر برآرم از خاک 
جوياي تو همچنان که بودم

هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر 
که من از دست تو فردا بروم جاي دگر

بامدادان که برون مي نهم از منزل پاي 
حسن عهدم نگذارد که نهم پاي دگر

هر کسي را سر چيزي و تمناي کسي است 
ما به غير از تو نداريم تمناي دگر

زانکه هرگز به جمال تو در آئينه وهم 
متصور نشود صورت و بالاي دگر

وامقي بود که ديوانه عذرايي بود 
منم امروز و تويي وامق و عذراي دگر

بامدادان به تماشاي چمن بيرون آي 
تا فراق از تو نماند به تماشاي دگر

هر صباحم غمي از دور زمان پيش آيد 
گويم اين نيز نهم بر سر غمهاي دگر

باز گويم نه که دوران حيات اين همه نيست 
«سعدي» امروز تحمل کن و فرداي دگر

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

سلمان ساوجي


به چشمانت که تا رفتي ز چشمم بي خور و خوابم 
به ابرويت که من چون زلف تو پيوسته در تابم

به جان عاشقان يعني لبت کامد بلب جانم 
به خاک پاي تو يعني سرم کز سر گذشت آبم

به خاک کعبه کويت، به حق حلقه مويت 
که ممکن نيست کز روي تو هرگز روي برتابم

به صبح عاشقان يعني رخت کز مهر رخسارت 
نه روز آرام مي گيرم نه مي گيرد بشب خوابم

به ديدارت که تا بينم جمال کعبه رويت 
محالست اينکه هرگز سر فرود آيد به محرابم

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

شمس مغربي


دل به سوداي تو بستيم خدا مي داند 
وز مه و مهر گسستيم خدا مي داند

ستم عشق تو هر چند کشيديم به جان 
ز آرزويت ننشستيم خدا مي داند

با غم عشق تو عهدي که ببستيم نخست 
بر همانيم که بستيم خدا مي داند

خاستيم از سر شادي و غم هر دو جهان 
با غمت خوش بنشستيم خدا مي داند

به اميدي که گشايد ز وصال تو دري 
در دل بر همه بستيم خدا مي داند

ديده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف 
روز و شب جز تو نجستيم خدا مي داند

دوش با «شمس» خيال تو به دلجويي گفت 
آرزومند تو هستيم خدا مي داند

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

صبوحي شاطر عباس


روزه دارم من و افطارم از آن لعل لبست 
آري افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف ميفشان که فقيه 
بخورد روزه خود را به گمانش که شب است

زير لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد 
اين عجب نقطه خال تو ببالاي لب است

يا رب اين نقطه لب را که به بالا بنهاد 
نقطه هرجا غلط افتاد مکيدن ادبست

شحنه اندر عقب است و من از آن مي ترسم 
که لب لعل تو آلوده بماء العنب است

پسر مريم اگر نيست چه باک است ز مرگ 
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است

منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود 
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است

گفتمش اي بت من بوسه بده جان بستان 
گفت رو کاين سخن تو نه شرط ادبست

عشق آنست که از روي حقيقت باشد 
هر کرا عشق مجازيست حمال الحطب است

گر «صبوحي» به وصال رخ جانان جان داد 
سودن چهره به خاک سر کويش ادب است

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

صوفي مازندراني


با مرد عشق هرگز تاج و نگين نباشد 
با آفتاب روشن شب همنشين نباشد

باور مکن که باشد اندر بهشت روئي 
در سينه اي که در وي دوزخ دفين نباشد

هر خاطري که باشد ياد تو مونس او 
يکره غمين نگردد، هرگز حزين نباشد

پيمان گسستن از ما باور مکن چگونه 
عاشق وفا نورزد، جبريل امين نباشد

اميد وصل ما را بيهوده در سر افتاد 
با آفتاب روشن سايه قرين نباشد

در دور چشم مستت هشيار کس نبيند 
در روزگار حسنت، خلق آتشين نباشد

در عرضه زمانه گشتم بسي نديدم 
يک شاديي که او را غم در کمين نباشد

از بهر ديدن او بگشاي ديده جان 
کين ديده اي «محمد» خورشيد بين نباشد

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:40 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

طالب آملي


از تو شوري به دل بحر و بر انداخته اند 
آتش عشق تو در خشک و تر انداخته اند

محنت عشق ترا حوصله يي در خور نيست 
پيش غمهاي تو دلها سپر انداخته اند

از بتان مهر مجوئيد که آئين وفاست 
اولين رسم قديمي که برانداخته اند

نيست غمهاي ترا با دلم آن مهر که بود 
سالها شد که مرا از نظر انداخته اند

هر کجاتيغ نگاه تو علم گشته به ناز 
بيدلان گاه سپرگاه سر انداخته اند

وه چه بحري که ز شوق گهرت، کشتي خويش 
خضر و الياس به موج خطر انداخته اند

بي سبب نيست که با شيشه دلان کينه چرخ 
سنگ بر کارگه شيشه گر انداخته اند

اين جهان خانه حزن و الم از آن احباب 
عيش و عشرت به جهان دگر انداخته اند

ميکشان را شده از شهد لبت طبع لطيف 
تا بدان جاي که نقل از شکر انداخته اند

آشيان دل (طالب) شده بر بال عقاب 
بسکه مرغان خدنگ تو پر انداخته اند

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:41 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)


 

عماد خراساني


دلم آشفته آن مايه نازست هنوز 
مرغ پر سوخته در پنجه بازست هنوز

جان بلب آمد و لب بر لب جانان نرسيد 
دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز

همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع 
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز

گرچه رفتي ز دلم حسرت روي تو نرفت 
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:41 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

عبيد زاکاني


جفا مکن که جفا رسم دلربايي نيست 
جدا مشو که مرا طاقت جدايي نيست

مدام آتش شوق تو در درون من است 
چنانکه يکدم از آن آتشم رهايي نيست

وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن 
طريق ياري و آئين دلربايي نيست

ز عکس چهره خود چشم ما منور کن 
که ديده را جز از آن وجه، روشنايي نيست

من از تو بوسه تمنا کجا توانم کرد 
چو گَرد کوي توأم زَهره گدايي نيست

«عبيد» پيش کساني که عشق ميورزند 
شب وصال کم از روز پادشاهي نيست

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:51 PM
تشکرات از این پست
13321342
13321342
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3394
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

 

عبد اللهي رضا


از من گرفته داغت شبهاي گفتگو را 
بي تو سکوت پائيز بسته ره گلو را

آواز جويبار بي منتهاي اشکم 
بنگر چگونه برده، از سيل آبرو را

گفتم به خود که مهتاب شايد بشب نباشد 
آويختم به هر کوي فانوس جستجو را

ديدم که در سکوتِ ظلمت سراي اندوه 
بگرفته نااميدي دامان آرزو را

رفتي و با قيام رگبارِ سرخ شيون 
بستم دهان شاد مرد ترانه گو را

من غمگنانه اينجا خاموش بي تو ماندم 
تا که سپيده بگرفت شام سياه مو را

در آخرين دقايق اي موج آرزومند 
از شط سينه برگير کشتي آرزو را

 

 

شنبه 27 آذر 1395  11:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها