میدانیم دایره مأموریت پیامبر خدا(ص) و امامان معصوم(ع) محدود به مکان و زمان خاصى نبوده، بلکه رسالت آنها جهانى و جاودانى است، چگونه ممکن است کسى چنین مأموریت گستردهاى داشته باشد؟ در حالیکه هیچگونه آگاهى جز بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشد؟ آیا کسى را که مثلاً مأمور امارت و استاندارى بخش عظیمى از کشورى میکنند میتواند از آن منطقه آگاهى نداشته باشد و در عین حال مأموریت خود را به خوبى انجام دهد؟!
به تعبیر دیگر؛ پیامبر(ص) و امام(ع) در مدت حیات خود باید آنچنان احکام الهى را بیان و اجرا کند که جوابگوى نیازمندیهاى همه انسانها در هر زمان و مکان باشد، و این ممکن نیست مگر اینکه لا اقل بخشى از اسرار غیب را بداند.
بهعلاوه؛ سه آیه در قرآن مجید است که اگر آنها را در کنار هم قرار دهیم مسئله علم غیب و پیامبر(ص) و امامان(ع) از آن روشن میشود؛ نخست اینکه قرآن در مورد کسى که تخت ملکه «سبا» را در یک چشم بر هم زدن نزد سلیمان آورد (یعنى آصف بن برخیا) میگوید: «[امّا] کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آنرا نزد تو خواهم آورد! و هنگامى که [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است».[1]
در آیه دیگر میخوانیم: «... بگو: کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!».[2]
از سوى دیگر در احادیث میخوانیم که ابو سعید خدرى میگوید: از رسول خدا(ص) معناى «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» را سؤال کردم، پیامبر فرمود: «او وصى برادرم سلیمان بن داود بود»، گفتم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» کیست؟ فرمود: ذاک أخی علی بن أبی طالب!" «او برادرم على بن ابیطالب است».[3]
با توجه به اینکه «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» که در مورد «آصف» آمده، «علم جزئى» را میگوید، و «عِلْمُ الْکِتابِ» که درباره على(ع) آمده «علم کلى» را میگوید، تفاوت میان مقام علمى آصف بن برخیا و حضرت على(ع) روشن میگردد.[4]
از سوى دیگر در آیه 89 سوره نحل میخوانیم: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى است.
روشن است کسى که عالم به اسرار چنین کتابى باشد، باید اسرار غیب را بداند، و این دلیلى است آشکار بر اینکه ممکن است انسانى از اولیاء اللَّه، از اسرار غیب به امر الهی آگاه گردد.
[1]. نمل، 40.
[2]. رعد، 43.
[3]. شیخ صدوق، الأمالی، ص 564 - 565، بیروت، اعلمى، چاپ پنجم، 1400ق.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 25، ص 153، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.