پرسش هایی؛ مانند این که آیا آدم گناه کرد یا نه، خطای حضرت آدم (ع) چه بود؟ [1] ، بهشت او در زمین بود یا در آسمان؟، [2] این که معنای اخراج و هبوط آدم از بهشت چیست؟ [3] و این که چرا تمام انسان ها از اوّل در بهشت آفریده نشدند [4] و نیز پرسش شما مبنی بر این که اگر آدم (ع) دچار خطا و اشتباه نمی شد، وضعیت کنونی ما چه بود؟! موضوعاتی هستند که شاید دانستن آنها، برای ما جذاب و شیرین باشد، اما با اندکی دقت، ملاحظه می نماییم که دانستن و یا ندانستن آنها، تأثیر چندانی بر تصمیم گیری ها و خط مشی مذهبی مان نخواهد داشت.
ممکن است پاسخ این پرسش در خوشبینانه ترین نگاه، این باشد که ما نیز همانند فرشتگان بهشتی و دیگر موجودات آن، همچنان در بهشت می ماندیم و از رفاه و آسایش بدون دردسر برخوردار می شدیم! و یا در بدبینانه ترین نگاه این که ممکن بود، آزمایشی که آدم (ع) نتوانست به طور موفق از آن خارج شود، برای یکایک ما نیز اجرا می شد و در صورت عدم قبولی؛ به جای آن که به زمین هبوط کنیم؛ مستقیما روانه جهنم می شدیم و یا در دیدگاهی متوسط، ما نیز همانند آدم (ع) به زمین هبوط می کردیم؛ یعنی می شدیم آنچه اکنون هستیم! قضاوت نمایید، اگر هر کدام از این پاسخ ها صحیح باشد، چه تأثیری بر وظایف کنونی ما خواهد گذاشت؟!
چنین پرسش هایی ممکن است در ارتباط با موارد دیگر نیز مطرح شود، نظیر:
اگر نوح (ع) دشمنان خود را نفرین نمی کرد و طوفان نازل نمی شد؟!
اگر ابراهیم (ع) با افتادن در آتش به شهادت رسیده و نجات نمی یافت؟!
اگر فرعون، حرف همسرش را قبول ننموده و موسی (ع) را به فرزندی نمی پذیرفت؟!
اگر امام حسین (ع) در مبارزه با یزید، در ظاهر نیز پیروز شده و حکومتی اسلامی برقرار می نمود؟
هزاران پرسش از این دست را می توان مطرح نمود که اگر این اتفاق انجام می شد و یا نمی شد، چه رخ می داد؟! و یا پرسش هایی؛ مانند این که ماهی یونس از چه نوعی بود، کشتی نوح چند متر بود و ... .
خداوند در قرآن کریم بعد از بیان داستان اصحاب کهف، به موضوعی اشاره می نماید که دقت در آن، خالی از لطف نیست:
در آیه 22 سوره کهف چنین بیان شده که گروهی از مردم اظهار می دارند اصحاب کهف، سه نفر بوده و سگ آنها نفر چهارمشان بوده است! گروهی دیگر نیز با حدس و گمان می گویند: نه! آنان پنج نفر بودند و سگشان نفر ششم بود! برخی نیز معتقدند که آنان هفت نفر بوده و با سگشان هشت نفر می شدند! ای پیامبر! به آنان بگو که خداوند از تعداد آنان آگاه تر است و هیچ کس، جز اندکی (از اولیای الاهی) تعداد دقیق آنان را نمی دانند، پس بیهوده با آنان به گفت و گو مپرداز و ... . [5]
نکته مورد نظر ما این است که موضوع تعداد اصحاب کهف به عنوان موضوعی جالب مورد بحث و گفت و گو بود و نظریات مختلفی در مورد آن بیان می شد، اما خداوند با این که در مواردی؛ مانند مدت توقف آنان در غار به صورت جزئی و دقیق سخن گفته و فرموده که آنان 309 سال در غار توقف داشتند، [6] در مورد تعداد آنان فقط به بیان اختلاف نظرها بسنده نموده و این ابهام را برطرف ننمودند.
ممکن است، دلیل چنین رفتاری را از جانب پروردگار، این گونه ارزیابی نمود که بحث و گفت و گوی بیش از حد، در برخی موارد جزئی که ندانستن آن ضرری به دینداری و فهم پیام های الاهی نمی رساند، نوعی انحراف از مسائل مهم تر و اصلی تر به شمار آمده و نیازی به آن نیست.
پیام الاهی در ماجرای اصحاب کهف آن بود که نباید در مقابل کفر و ستم تسلیم شد و در صورت امکان باید از منافع دنیوی دست کشیده و از سرزمین خود هجرت نمود و این که خداوند بر هر کاری توانا است و می تواند افرادی را صدها سال؛ بدون غذا و در حال خواب زنده و سالم نگه دارد، تا نشانه ای برای معاد باشد.
اما دانستن تعداد افراد موجود در غار، هیچ نقشی در شناخت پیام الاهی نداشته و می توان از آن صرف نظر نمود.
به همین دلیل، با بیان صریح این که پاسخ پرسش شما مبنی بر شناخت وضعیت فرزندان آدم (ع) در صورت باقی ماندن ایشان در بهشت را ندانسته و دانش آن در اختیار خداوند می دانیم، ولی معتقدیم که این موضوع از اموری نیست که ندانستن آن، تأثیری در اعتقادات و وظایف کنونی ما داشته باشد و بهتر است، اکنون که در بهشت نبوده و جانشین خداوند در این کره خاکی هستیم، آن گونه زندگی نماییم که بهشت و بالاتر از آن، یعنی رضایت معبودمان را به دست آوریم و بدانیم خداوندی که توبه آدم را پذیرفت، می تواند بار دیگر ما را در جوار خود جایگزین سازد؛ زیرا خود او در یکی از آیاتی که ماجرای هبوط آدم (ع) را بیان می نماید، خطاب به ما فرزندانش می فرماید: "ر که در مسیر هدایت گام بردارد، نه ترسی داشته و نه اندوهناک می شود". [7] و در آیه ای دیگر تصریح می نماید که افراد جویای هدایت، نه گمراه شده و نه شقاوت مند خواهد شد. [8]
با این حال مطلبی در تفسیر المیزان آمده است که می تواند شما را در دستیابی به پاسخ یاری رساند. علامه طباطبایی می گوید:
از سیاق آیات متعددی بر می آید که آدم در اصل، و در آغاز براى این خلق شده بود، که در زمین زندگى کند، و نیز در زمین بمیرد، و اگر خداى تعالى او را (چند روزى) در بهشت منزل داد، براى این بود که امتحان خود را بدهند، و در نتیجه آن نافرمانى عورتشان هویدا بگردد، تا بعد از آن بزمین هبوط کنند. پس منظور اصلى از خلقت آدم سکونت در زمین بوده است، چیزى که هست راه زمینى شدن آدم همین بوده که نخست در بهشت منزل گیرد، و برتریش بر ملائکه، و لیاقتش براى خلافت اثبات شود، و سپس ملائکه مامور بسجده براى او شوند، و آن گاه در بهشت منزلش دهند، و از نزدیکى به آن درخت نهیش کنند، و او (بتحریک شیطان) از آن بخورد، و در نتیجه عورتش و نیز از همسرش ظاهر گردد، و در آخر بزمین هبوط کنند... پس ظهور عیب در زندگى زمینى، و بوسیله خوردن از آن درخت، یکى از قضاهاى حتمى خدا بوده، که باید می شد، ... و اگر محکومیت زندگى کردن در زمین، با خوردن از درخت و هویدا گشتن عیب، قضایى حتمى نبود، و نیز برگشتن به بهشت محال نبود، باید بعد از توبه و نادیده گرفتن خطیئه به بهشت بر گردند، (براى اینکه توبه آثار خطیئه را از بین مىبرد). [9]
[1] ر.ک: پرسش 203 (سایت: 1114).
[2] ر.ک: پرسش 273 (سایت: 112).
[3] ر.ک: پرسش 274 (سایت: 1808).
[4] ر.ک: پرسش 1801 (سایت: 1784).
[5] "سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم ...".
[6] کهف، 25، "و لبثوا فی کهفهم ثلاث مأة سنین و ازدادوا تسعا".
[7] بقره، 38، "قلنا اهبطوا...فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون".
[8] توبه، 123، "قال اهبطا...فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی".
[9] برای آگاهی بیشتر، نک: ترجمه المیزان، ج1، ص: 196- 197.
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa4808