در منابع متعدد روایی، چنین آمده است که خداوند فرمود: «لا اله الا الله» قلعه محکم من است؛ هرکس وارد آن شود از عذاب من در امان است.[1]
کلمه حِصن در لغت به معنای دژ، قلعه و جای محکم است؛[2] یعنی جایی که در اثر ارتفاع، بر او نمیتوان دست یافت.[3]
این روایت میفرماید: «ذکر لا اله الا الله» و اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند دژ و قلعه محکم خداوند است؛ و موجب در امان بودن از عذاب او خواهد شد؛ منظور از این روایت این است که دستیابی به هر خیر و خوبی؛ و در امان ماندن از هر شر و بدی فقط در سایه اعتقاد به وحدانیت و یکتایی خداوند ممکن خواهد بود.
این مطلب را هم از نظر مبانی عقلی میتوان بیان کرد و هم بر اساس منابع دینی (آیات و روایات).
از منظر مبانی عقلی
از نظر عقل روشن است که ذات مقدس خداوند منشأ همه خیرات و خوبیها در عالم هستی است؛ و هیچ موجودی نیست که کمتر از آنی بینیاز از خداوند باشد.
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها
بنابر این، همانگونه که در عالم هستی تمام خیرات از ناحیه خداوند متعال به موجودات میرسد؛ مخلوقات نیز فقط در سایه باور حقیقی به توحید و اعتقاد به اینکه تنها خداوند منشأ همه کارها است میتوانند به تمام خوبیها دست یابند و خود را از همۀ بدیها حفظ کنند؛ زیرا اعتقاد به معنای گره خوردن یک حقیقت با روح و جان است. بنابر این اعتقاد به خداوند به معنای اتصال به منشأ همه خوبیها و در امان ماندن از هر بدی است.[4] چنان شرک و اعتقاد نداشتن به توحید به معنای جدا نمودن خود از منبع خوبیها و قرار گرفتن در پرتگاه نابودی و وارد شدن در همه نوع بدی و شر است.
به بیان دیگر، همانگونه که ذات متعالی خداوند هم مبدأ همه امور است و هم در همه جا حضور دارد و هر حقیقتی جلوهای از ذات او است؛ اعتقاد به توحید نیز هم مبدأ همه معارف است و هم تمام معارف، جلوهای از جلوههای توحید است؛ یعنی همانگونه که خداوند هم اول است، هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن؛[5] اعتقاد به توحید نیز در کل مسائل دینی هم اول است و هم آخر و هم ظاهر است و هم باطن.
توضیح اینکه مجموعه مسائل دینی به سه بخش اصول(عقاید)، فروع (احکام) و اخلاق تقسیم میشود. اصل اعتقاد به توحید هم مبدأ و منشأ بقیه است و هم در همه جا حضور دارد و بقیه جلوهای از جلوههای توحید هستند. مثلاً در بخش عقاید(اصول دین) نبوت یعنی خداوند متعال پیامبرانی را برای هدایت خلق فرستاده تا مردم را از آلودگیها به خصوص از شرک نجات دهد و به توحید دعوت کند، چنانکه اصل اعتقادی امامت نیز ادامه همان نبوت و برای دستیابی به اهداف نبوت است. پیامبر و امام حجة الله، صراط الله، حاملین کتاب الله، دعوت کنندگان به سوی خدا، مترجمین وحی خدا، مخلصین در توحید الله و ... یعنی همه بر میگردد به توحید و خود خداوند.
اعتقاد به معاد به این معنا است که خداوند انسانها را برای جزا یا پاداش دوباره زنده میکند. معاد به معنای رجوع و بازگشت به خداوند است. اصل اعتقادی عدالت یعنی خداوند در حق هیچ کسی ظلم نمیکند و به هر کس آنچه استحقاق آنرا دارد عطا میکند. و به همین قیاس بقیه مباحث دینی بر حول محور توحید میچرخد و برای پیاده شدن نظام توحیدی وضع شده است.
از منظر آیات قرآن
آیات متعدد قرآن کریم به صراحت بیان میکند که به دست آوردن تمامی خوبیها و در امان ماندن از تمام بدیها فقط در سایه ایمان به خداوند متعال است؛ «سوگند به عصر؛ که انسان در زیان است، مگر کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند و یکدیگر را به راستى و شکیبایى توصیه کردهاند».[6]
خداوند متعال در آیه دیگری اعتقاد به توحید و لا اله الا الله را به درخت تنومند و مستحکمی تشبیه نموده است که همیشه دارای میوه تازه است: «آیا ندانستى که خدا چگونه مثلى زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعى به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشهاش استوار و پابرجا و شاخهاش در آسمان است. هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد. و خداوند براى مردم مثلها مىزند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند).[7]
در مقابل، شرک و بیاعتقادی به توحید را ظلم بزرگ،[8] موجب خرابی آسمان و زمین؛[9] و کلمه ناپاک، بیپایه و متزلزل معرفی کرده است.[10] زندگی بر اساس توحید، زندگی مستحکم و استوار است و زندگی بدون توحید زندگی در پرتگاه سقوط است.[11]
از منظر روایات
روایات در مبحث ارزش توحید و اهمیت اعتقاد به یگانگی خداوند، بسیار زیاد است. فقط به چند مورد اشاره میکنیم:
امام باقر(ع) میفرماید: هیچ ذکری به بزرگی و عظمت شهادت به وحدانیت خداوند(لا اله الا الله) نیست؛ زیرا چیزی همتای خدا نیست؛ کسی در امور شریک او نیست.[12] البته منظور اعتقاد حقیقی است که همیشه با عمل همراه است؛ نه ذکر تنها و بدون عمل؛ زیرا خودشان فرمودند: کسی که لا اله الا الله میگوید به عالم حقایق و ملکوت راه پیدا نمیکند مگر اینکه سخن او را عملش کامل کند.[13] و نیز فرمودند: کسی که لا اله الا الله بازدارنده او باشد در نور اعظم خداوند است.[14]
در روایت دیگری چنین آمده است: برترین دستاویزى که توسّل جویان به خدا، که یادش شکوهمند است، بدان دست یازند ایمان به خدا و... کلمه اخلاص (توحید) که سرشت (انسان و کلّ هستى) است.[15] نکته قابل توجه در این روایت این است که توحید را هماهنگ با فطرت وسرشت بلکه عین آن بیان کرده است.
در خطبه معروف به فدکیه حضرت فاطمه(س) ایمان به خداوند را موجب پاک شدن از شرک بیان کرده است.[16] طبق این روایت شرک یک نوع آلودگی است.
در هر صورت روشن شد که بر اساس مبانی عقلی و منابع روایی، تنها قلعه محکمی که میتواند انسان را حفظ کند و از گرفتاریها بویژه گرفتاری عالم قیامت و عذاب جهنم نجات دهد، زنده نگهداشتن یاد لا اله الا الله در دل، زبان و عمل یعنی در ظاهر و باطن است؛ بنابر این لا اله الا الله قلعه محکم خداوند است که هر کس وارد آن شود از عذاب خدا در امان خواهد بود.
[1]. «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَرْحَلَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ قَدْ کَانَ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا». ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی، ص 235، بیروت، اعلمى، چاپ پنجم، 1400ق، 1362ش.
[2]. سیاح، احمد، فرهنگ جامع، ماده «حصن».
[3]. فیومی، احمد، مصباح المنیر، ماده «حصن».
[4]. این مطلب را علاوه بر اینکه از لفظ اعتقاد میتوان استفاده کرد، بر اساس اتحاد عاقل و معقول بهتر میتوان تبیین نمود.
[5]. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ». حدید، 3.
[6]. «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرْ». عصر، 1- 3.
[7]. ابراهیم، 24 و 25.
[8]. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ». لقمان 13.
[9]. «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا. أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً». مریم، 90 ، 91.
[10]. «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار». ابراهیم، 26.
[11]. «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ». توبه، 109.
[12]. «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ مَا مِنْ شَیْءٍ أَعْظَمَ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَعْدِلْهُ شَیْءٌ وَ لَا یَشْرَکُهُ فِی الْأُمُورِ أَحَدٌ». برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 22، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371 ق.
[13]. «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمَاءِ حَتَّى یُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ». کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، ص 19، قم، المطبعة العلمیة، چاپ دوم، 1402ق.
[14]. «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ فِی نُورِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مَنْ کَانَ عِصْمَةُ أَمْرِهِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». المحاسن، ج 1، ص 8.
[15]. ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ترجمه، اتابکى، پرویز، (رهاورد خرد)، ص 144، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1376ش.
[16]. «فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْک». ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 568، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1413ق.