0

ابن الرّضا(ع)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

ابن الرّضا(ع)

بچه ها با هیاهو و سر و صدا در حالی که گونه هایشان سرخ شده بود، در کوچه مشغول بازی بودند. در میان آنها، کودکی بود که با همه فرق داشت، او پسر بهترین بندگان خدا یعنی امام رضا(ع) بود. هنوز یک سال بیشتر از شهادت پدرش نگذشته بود که روزی مأمون برای شکار، راهش به همان کوچه ای افتاد که در آن امام جواد(ع) و سایر کودکان گرم بازی بودند.
پسرک که نگاهش به سپاه مأمون افتاد، نفس نفس زنان سمت بقیه دوید و گفت: بچه ها، سلطان دارد سمت ما می‌آید. همه ی بچه ها در حالی که فریاد می زدند، به سمتی رفتند و پشت دیواری پنهان شدند. در میان کودکان یک نفر چون کوه بر جایش ایستاد و یک قدم هم از جایش تکان نخورد.
حالا دیگر سپاه مامون به کوچه رسیده بود و مامون که فرار بچه ها و ایستادن امام جواد(ع) را دید، گفت: ای پسر چرا به همراه بچّه ها فرار نکردی؟
امام جواد(ع) بی آنکه کوچکترین حرکتی کنند، فوراً جواب دادند: «راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را وسیع گردانم و گناهی مرتکب نشده ام تا از عقوبت آن بترسم و گمانم به تو نیکو است که کسی را بدون گناه ضرر نمی رسانی.»

مأمون از آن سخنان شیوا و محکم بسیار تعجّب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟
- نام من محمّد است.
- فرزند چه کسی هستی؟
- من فرزند علیّ بن موسی الرضا هستم.
مامون که اوضاع را چنین دید، زیر لب سلام و درودی بر پدران امام جواد(ع) فرستاد و به راهش ادامه داد.
مامون چون از آبادی دور شد، بازِ شکاری‌ای را به دنبال کبکی فرستاد، باز از دیدگان او برای مدتی ناپدید شد و وقتی برگشت، در منقارش ماهی کوچکی بود که هنوز آثار حیات در وجودش مشاهده می شد. خلیفه از دیدن آن بسیار تعجب کرد، سپس آن را در دستش گرفت و از همان راهی که آمده بود برگشت.

در راه بازگشت نیز مامون شاهد فرار کودکان و ایستادگی محمّد بن علی(ع) بود. به همین خاطر جلو آمد و پرسید: در دست من چیست؟
امام جواد(ع) فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی به مشیت خود در دریای قدرتش ماهی‌های کوچکی را می آفریند و باز شکاری پادشاهان آن را صید می‌کنند و پادشاهان آن را در میان دست پنهان می‌کنند تا فرزندان اهل بیت نبوّت را با این وسیله امتحان کنند.»
این بار هم خلیفه عمیق تر از قبل نگاهی به حضرت محمّد بن علی(ع) انداخت و ‌در حالی که سر به زیر انداخته بود، گفت: به راستی که فرزند امام رضا (ع) هستی.(1)

مختصری از زندگی امام جواد(ع)
کودکی هشت ساله، که جسم پدر عزیزتر از جانش را به تنهایی غسل داد و کفن کرد، نوجوانی که در مجالس ریش‌سفیدان و نامداران حاضرش می کردند تا علمش را محک بزنند و جز استواری و دانش محض و فقه بی بدیل از او نمی دیدند، همان جوانترین جوادی است که چشم حسودان، بیشتر از 25 سال، تاب و تحمل دیدنش را نداشت؛ او را در اوج جوانی به دست نزدیکترین عضو خانواده اش، شهید کردند تا به خیالشان شیعه را ازهم بپاشند و بی رهبر بگذارند.

در ماه رمضان سال 195 هـ. ق در شهر «مدینه‌» دیده به جهان گشودند. نامشان محمد بود، دردانه فرزند علی بن موسی الرضا (ع) که در سن هشت سالگی (برخی روایات شش سالگی یا 9 سالگی) به مقام امامت رسیدند. ایشان فقط توانستند پنج سال از کودکی خود را در کنار پدر بگذرانند؛ زیرا امام هشتم (ع)، با سفر به خراسان، خانواده شان را در مدینه گذاشتند و هیچ یک از آنها را با خود نبردند.
مادر ایشان، سبیکه بودند که امام رضا (ع)، نام خیزران را برایشان انتخاب کردند و می فرمودند: «این زن آفرینش پاکیزه و منزه داشته است.» (2)

بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، مأمون برای اینکه خود را در شهادت ایشان بی تقصیر جلوه دهد، رفتار نرم و با محبتی را با جوادالائمه (ع) در پیش گرفت و حتی دختر خود، امّ الفضل را به همسری او در آورد؛ هرچند که گفته می شود هدف اصلی این ازدواج، داشتن جاسوسی مطمئن، در داخل خانه‌ی امام (ع) بود.

ام الفضل که در نهایت، قاتل همسر جوان خود شد، هرگز از امام (ع) صاحب فرزند نشد؛ امّا همسر دیگر امام جواد (ع)، سمانه‌ی مغربیه، افتخار داشت که فرزندی چون «علی النقی» را به دنیا آورد؛ مادری که امام هادی (ع) درباره اش می‌گویند: «مادرم عارف به حق من در امامت است.» (3)

بخشش بی نظیرشان باعث شد تا به «جواد» ملقب شوند و به خاطر زهد و تقوایی که داشتند به لقب «تقی» مشهور شدند. (4) از زندگی پر از سختی اما کوتاه ایشان و همچنین امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام)، جزئیات زیادی در دست نیست. دلیلش هم این است که افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم (علیهم السلام) می شد، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت بود، نیز عاملی برای عدم نقل اخبار در منابع تاریخی شد. علاوه بر اینها، زندگی امام جواد (ع) چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد. به خاطر همین خیلی عجیب نیست که تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد (ع) قریب صد و ده نفر بوده‏اند(5)  و جمعاً 250 حدیث از آن حضرت نقل شده است. (6)

 
 
 


پی‌نوشت:
1. کشف الغمّه: ج 2 ، ص 344.
2. بحارالانوار، ج50، ص15.
3. http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/50736?ParentID=50631.
4. عقیقی بخشایشی، چهارده نور پاک، چاپ اول، انتشارات نوید اسلام، ج2، ص1211.
5.  شیخ طوسى، رجال، الطبعة الاولى، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1381 ه. ق، ص 397-409.
6. آقاى عطاردى در مسند الامام الجواد با احصائى كه كرده مجموع احادیث منقول از پیشواى نهم را در زمینه‏هاى مختلف فقهى، عقیدتى، اخلاقى، و... ، تعداد مذكور در فوق ضبط كرده است.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 11 مهر 1395  1:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها