خال خالی زرافه خوب و مهربونی است، اما حیوانات جنگل از او می ترسیدند.
آن ها می ترسیدند که گردن دراز خال خالی روی شان بیفتد.
خال خالی گردنش دراز بود خرگوش ها لاک پشت ها را نمی دید.
وقتی هم که از باغ گل ها رد می شد گل ها زیر پایش له می شدند، برای همین زنبور از دست خال خالی ناراحت بود.
وقتی خال خالی فهمید حیوانات جنگل او را دو ست ندارند خیلی ناراحت شد و گریه کرد، چون حیوانات او را نمی خواستند.
![زرافه مهربون زرافه مهربون](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
یک روز خال خالی دیدکه طوفان شن دارد با سرعت به جنگل آن ها نزدیک می شود تنها خال خالی بود که می توانست آن ها را ببیند، چون حیوانات دیگر قدشان کوتاه بود و نمی توانستند این طوفان را ببینند.
خال خالی فریاد زد و همه حیوانات را خبر کرد و قبل ابن که طوفان بیاید، به خانه هاشان یا در سوراخ درختان و غارها رفتند.
حیوانات تازه متوجه شدند که یک جنگل به یه زرافه با گردن دراز احتیاج داره .
![زرافه مهربون زرافه مهربون](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
حیوانات از کار گذشتشون پشیمون شدند و تصمیم گرفتند خال خالی و خیلی دوست داشته باشند.
بعد از این اتفاق همه حیوانات جنگل با خال خالی دوست شدند و بهش افتخار کردند.
نویسنده: مهدی خسروی