برترین ها - محمودرضا حائری: هوشنگ مرادی کرمانی زاده روستایی در کرمان جز معدود نویسندگانی است که آثارش از اقبال عمومی برخوردار است. اقتباس های موفق سینمایی و تلویزیونی از آثار او شهرت او را پرآوازه تر کرده اند. سریال «قصه های مجید» موجب شد اهمیت این نویسنده را بیشتر درک کنیم.
در دوره ای که تیراژ کتاب به 1000 نسخه و کمتر از آن رسیده کتاب های مرادی کرمانی از چاپ متعدد برخوردارند. تا امسال زندگی نامه خود نوشت او «شما که غریبه نیستید» در عرض 11 سال به چاپ بیست و سوم رسیده است.
هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در آن روستا درس خواند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. مادرش از دنیا رفته بود و پدرش دچار نوعی ناراحتی روانی-عصبی شده بود و قادر به مراقبت از فرزندش نبود. از همان سنین کودکی به خواندن علاقه خاص داشت و عموی جوانش که معلم روستا بود در این علاقه بیتاثیر نبود. پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و تا ۱۵ سالگی در آنجا زندگی کرد.
مرادی روی آوردنش به نویسندگی را این گونه روایت کرده است: «من در روستایی در توابع کرمان به دنیا آمدم. شاید رؤیاها و تنهاییهای کودکی، زندگی سخت و ناسازگاریهای روزگار همه دست به دست هم داد تا از من نویسنده بسازد. زمانی که فقط چند ماه داشتم مادر جوانم را از دست دادم. پس از مدتی هم پدرم که کارمند ژاندارمری بود بهعلت بیماری روانی اخراج شد. خواهر و برادری هم نداشتم؛ این شد که من و پدر بیمارم در منزل پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کردیم.
کودکی من در محیطی ناشاد، با فقر و پر از تنشهای خانوادگی سپری شد. به اصطلاح روی دست پدربزرگ و مادربزرگی که خودشان هم با هم یک دنیا اختلاف داشتند مانده بودم. اغلب تنها بودم، چون بیماری پدرم موجب میشد کودکان روستا من یا او را ریشخند کنند. ولی ذهن قصهپردازی داشتم. خاطرم هست که سقف حمام روستایمان گچبریهایی داشت که بعضی جاهایش ریخته بود. من در ذهنم آنها را شکل خرس و گرگ و لاکپشت میدیدم و با این شخصیتها برای کودکان روستا قصه میبافتم!»
پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.
از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد، و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی را آغاز کرد.
اولین داستان وی به نام «کوچه ما خوشبختها» در مجله خوشه (به سردبیری ادبی شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ رسیدند.
در سال ۱۳۵۳ داستان «قصههای مجید» را نوشت، داستان پسر نوجوانی که همراه با «بی بی» پیر زن مهربان، زندگی میکند. همین قصهها، جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.
از ویژگی های مهم آثار مرادی کرمانی نثر فارسی روان و شفاف آن است. مرادی بسیار خواندن را دلیل دستیابی با این نثر روان می داند: «خیلی خواندهام و خیلی تأثیر گرفتهام. هم از پیشینیان و هم از آثاری مثل تنگسیر صادق چوبک و عصیان ابراهیم گلستان و آثار بسیار دیگری. مسئله ی اصلی تسلط به واژه و روی کاغذ آوردن فکر است. اثری مثل قصههای مجید که تاکنون ۲۸ بار تجدید چاپ شده است موفقیتش را تا حدی وامدار زبانش است...
زبان فارسی شیرین و جذاب است، ولی متاسفانه به مرور زمان در حال لاغر و لاغرتر شدن است و ما کمکم لغات عامیانه را از دست میدهیم. مثلاً در گذشته برای مفهوم کادو چندین واژه داشتیم که هریک بر نوع خاصی از کادو دلالت میکرد مثل: سوغات، منزلنویی، تحفه، چشمروشنی، سرراهی، رهآورد و… حالا همه را حذف کردهایم و فقط میگوییم کادو. یعنی در هر جملهای اولین واژهای که به ذهنمان میرسد را میگذاریم. این مسئله به ترجمههای ما هم راه پیدا کرده و نتیجه را همه شاهدیم.
جمعبندی سخنم این میشود که اگر زبان داستانهایم روان و سلیس است از اینروست که از ذهن و گوشم استفاده ی بهینه کرده و از ادبیات عامیانه هم بهره بردهام. فرهنگ شفاهی برای بالا بردن گنجینه ی واژگان بسیار مهم است. من در کودکی در بازار و کتابفروشی کار کردهام؛ بنایی کردهام و پای صحبت و داستانهای پدربزرگم نشستهام که مثل نقالها حرف میزد و از همۀ اینها اثر گرفتهام. تسلط بر زبان و واژههای آن امر مهمی است.»
«بچههای قالیبافخانه» اولین اثری بود که مرادی به خاطر آن جایزه گرفت. در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را نوشتن این داستان نصیب او کرد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط به کار بپردازند. در مورد نوشتن این داستان میگوید: «برای نوشتن این داستان ماهها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم». درک و لمس آنچه که مینویسد از خصوصیات نویسندگی کرمانی است که در تمام داستانهای او میتوان احساس کرد.
مرادی کرمانی از جمله نویسندگانی است که سینما بر او بسیار تأثیر گذار بوده است این علاقه مندی بر فرم نوشتن این نویسنده مشهود است. مرادی تأثیر سینما بر آثارش را در تدوین نوشته هایش همچون یک سینماگر می داند: «اول دیوانهوار مینویسم و سپس مثل یک تدوینگر به سراغ نوشتههایم میروم. این است که اغلب نوشتههایم چیز زیادی برای حذف کردن ندارند و این چیزی است که من از سینما آموختم.
البته ناگفته نماند که معتقدم بسیاری از چیزها مثل کلوزآپ (نمای نزدیک)، لانگ شات (نمای بزرگ یا دور)، فلش بک (بازگشت به گذشته)، فلش فور وارد و… از ادبیات به سینما راه یافته، ولی حالا نوبت ادبیات است که از سینما بیاموزد و یکی از مهمترین این آموختهها نشان دادن به جای تعریف کردن است.
نکتۀ مهم بعدی این است که هر چیزی در داستان ذکر میشود باید جایی به کار بیاید وگرنه ذکر آن بیهوده است. علائم و نشانههایی که من برای هر کدام از شخصیتهای قصههایم می گذارم از این قانون پیروی میکنند. مثلاً حتی نقص عضو شخصیت زن داستان ته خیار که اصطلاحاً میشلد هم با دلیل صورت گرفته است. خلاصه اینکه نمیخواهم فقط انشاء قشنگی بنویسم و شاید به همین دلیل هم کارهایم برای سینما مناسب هستند.»
آثار مرادی کرمانی بیش از هر نویسنده ی ایرانی مورد اقبال بین المللی قرار گرفته است آثار او به زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی، عربی و چینی... ترجمه شده است. او جایزه های بین المللی متعددی برده و عضو پیوسته ی فرهنگستان زبان فارسی است.