در دومین بخش از معرفی دژهای شاهنامه فردوسی به معرفی سه دژ دیگر میپردازیم که در شاهنامه نامی از آنها آمده است: سیاوش گرد، داراب گرد و اردشیر خوره. با ما همراه باشید تا شاهنامه را بیشتر بشناسیم و در موردش بدانیم.
سیاوش گرد
این شهر توسط سیاوش ساخته شد و فضاهای شهری متعددی از جمله میدان، باغ، کاخ و ایوان و همچنین بناهای متعدد دیگری با گنبدخانه داشت. در این قسمت از شاهنامه به ایوانهایی اشاره شده که بر روی آنها نگارههایی از صحنههای رزمی و بزمی نگاشته شده بود.
نهادند سر سوی خرم بهار// سپهدار و آن لشکر نامدار
چو آمد بدان جایگه دست اخت// دو فرسنگ بالا و پهنا بساخت
ز ایوان و میدان و کاخ و بلند// ز پالیز وز گلشن ارجمند
بیاراست شهری بسان بهشت// بهامون گل و سنبل و لاله کشت
بر ایوان نگارید چندی نگار// ز شاهان و از بزم و از کارزار
نگار سر تاج کاوس شاه// نگارید با باره و گرز و گاه
بر تخت او رستم پیلتن // همان زال و گودرز و آن انجمن
ز دیگر سو افراسیاب و سپاه// چو پیران و گرسیوز کینه خواه
به ایران و توران شد آن شارستان// میان بزرگان یکی داستان
به هر گوشهای، گنبدی ساخته// سرش را به ابر اندر افراخته
نشسته سراینده رامشگران// سر اندر ستاره سرای سران
سیاوش گردش نهادند نام// جهانی از آن شارستان، شادکام
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ// ز کوه و ز دشت و ز رود و ز زاغ
چو پیران به نزد سیاوش رسید// پیاده شد ازدور کو را بدید
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ// مر او را به آغوش گرفت، تنگ
نشستند هر دو در آن شارستان// که بد پیش از آن سربه سر خارستان
سراسر همه کاخ و میدان و باغ//همی تافت هر سو، چون روشن چراغ
سپهدار پیران ز هر سو براند// بسی آفرین بر سیاوش بخواند
بدو گفت اگر فر و برز کیان// نبودیت با دانش اندر میان
کی آغاز کردی بدین گونه جای؟// کجا آمدی جای از این سان به پای؟
بماناد تا رستخیز این نشان// میان دلیران و گردنکشان
پسر بر پسر همچنین شاد باد// جهاندار پیروز و فرخ نهاد!
ببودند یک هفته با می به دست// گهی خرم وشاد دل و گاه مست
وز آن جایگه نزد افراسیاب// هم رفت بر سان کشتی بر آب
بیامد، بگفت آن کجا کرده بود// همان نیز کز کشور اورده بود
وز آنجا به کار سیاوش رسید// سراسر همه یاد کرد آنچه دید
ز کار سیاوش بپرسید شاه// وز ان شهر و آن کشور و جایگاه
بدو گفت پیران که خرم بهشت// کسی کو ببیند به اردیبشهت
همانا نداند از آن شهر باز// نه خورشید از آن مهتر سرافراز
یکی شهر دیدم اندر زمین// نبیند دگر کس به ایران و چین
ز بس باغ و میدان وآب روان// برآمیخت گفتی خرد با روان
داراب گرد
وجه تسمیه داراب گرد
داراب گرد از دو کلمه داراب و گِرد تشکیل شده است. در مورد واژه «گرد» معانی مختلفی از جمله شهر و مدینه، مدور و دایره شکل و ساخته شده توسطِ (نام فرد) ذکر شده که تمام این معانی در رابطه با نامگذاری داراب گرد مصداق دارد. بدین معنا که داراب گرد از بدو تاسیس شهر بوده، طرح آن مدور است و توسط داراب نیز ساخته شده است. در فارسنامه ناصری کلمه گِرد مترادف شهر آمده و ذکر شده: گرد به معنای شهر باشد و جِرد معرب آن است.
در برهان قاطع و فرهنگ آنندراج به معنای دور و حوالی و پیرامون آمده و فرهنگ معین آن را به معنی «ساخته و کرده» آورده و ذکر میکند. در اواخر اسامی امکنه میآید و معنای شهر ساخته شده توسطِ (اسم خاص) میدهد. مثل بروگرد (بروجرد) و دارابگرد. به نوشته فرهنگ دهخدا «گرد» و «گرت» در زبان پهلوی به معنای مدور و در زبان فارسی باستان احتمالا «کرتا» بوده است. دهخدا این کلمه را به معنای شهر و مدینه آورده هم چون داراب گرد و سیاوش گرد که مراد از آن شهر داراب و شهر سیاوش است
در توصیف دوره حکومت داراب به ساختن شهری به نام دارابگرد به فرمان او اشاره شده است.
مطابق روایات افسانهای آنچنان که در منابع متعدد از جمله تاریخ طبری و شاهنامه فردوسی آمده، بنای شهر توسط داراب از نوادگان اسفندیار پهلوان نامدار شاهنامه انجام شده است. با مطابقت تاریخ افسانهای با تاریخ واقعی، احداث داراب گرد توسط داریوش اول (۵۲۲ تا ۴۸۶ قبل از میلاد) یا داریوش دوم پسر اردشیر اول (۴۲۴ تا ۴۰۴ قبل از میلاد) صورت گرفته است. در قرون اخیر مطابق کاوشها و تحقیقات باستان شناسی توسط ایرانشناسانی نظیر «گیرشمن» احداث داراب گرد را به زمان اشکانیان مربوط دانستهاند که با تلفیق آنچه در متون قدیمی در مورد احداث این شهر آمده و در نظر گرفتن نظریات گیرشمن میتوان پنداشت نطفه اولیه شهر به صورت پادگان نظامی و شهری کوچک بهعنوان محل نگهداری اسرای روم، در زمان هخامنشیان به وجود آمده، ولی در دوران اشکانیان گسترش یافته و با احداث تاسیسات جدید به صورت شهری بزرگ و پررونق درآمده باشد. اما اوج اهمیت و رونق داراب گرد به دوران ساسانیان مربوط میشود. در اواخر عهد اشکانی به هنگام پادشاهی اردوان پنجم، حکمران داراب گرد اردشیر بابکان بود که کار خود را از این شهر آغاز کرد و سر به شورش برداشت و سرانجام با شکست اردوان عنوان پادشاهی یافت و امپراطوری ساسانی را بنیان نهاد.
چنان که از محتوای این متن آشکار است، احداث این شهر پس از ساختن یک سد و تامین آب برای زندگی و کشاورزی به صورت گرفت. احتمالا این شهر دارای محیطی دایرهای شکل بود که در پیرامون آن حصاری ساختند و در بالای کوه نیز آتشکدهای بنا کردند. نکته قابل اشاره در این شهر استفاده از متخصصان هندی و رومی در ساختن بند است.
چنان بد که روزی ز بهر گله// بیامد که اسبان ببیند پله
ز پستی برآمد بکوهی رسید// یکی بی کران ژرف دریا بدید
بفرمود کز هند وز رومیان// بیارند کار آزموده ردان
گشایند ازین آب دریای دری// رسانند رودی بهر کشوری
چو بگشاد داننده زان آب بند// ورا نام کردند داراب گرد
یکی آتش افروخت از تیغ کوه// پرستیدن آذر آمده گروه
ز هر پیشهای کارگر خواستند// همه شهر ازایشان بیاراستند
بهر سو فرستاده بسی مرسپاه// ز دشمن همیداشت گیتی نگاه
جهان از بد اندیش بیبیم کرد// دل بد سگالان بدو نیم کرد
خره اردشیر (ارتا اردشیر)
کلمه ارتا در پارسی باستان به معنای مقدس و درستکاری بوده ودر ترجمه اوستا در پهلوی به معنی ارز یا عرض یا گیتی و جهان هم میباشد. ارتا خشتره یا اردشیر خوره یا شهر گور و فیروزآباد فارس کنونی در صد کیلومتری جنوب شیراز قرار دارد، این شهر پایتخت ایران در دوره ساسانیان و زمان پادشاهی اردشیر بابکان بوده است. این نام به معنای «شکوه اردشیر است».
اردشیر پس از شکست دادن سپاه اردوان و کشتن وی به سوی پارس رفت و در آنجا شارستانی موسوم به خره اردشیر ساخت.
شماری کاخ و باغ در این شهر ساخته شد. چشمهای نیز در شهر بود که برای تامین آب مورد نیاز ساکنان شهر و فضاهای سبز، شماری جوی از آن منشعب میشد. همچنین در محوطهای که چشمه در آن قرار داشت، آتشکدهای ساخته شد که محل برگزاری جشن مهرگان و سده نیز بود. در پیرامون آتشکده نیز باغ، کاخ و میدانی ساخته شد که گویای پیوند کالبدی و ارتباط کارکردی بین فضاهای مذهبی و حکومتی در آن دوره بود.
در شاهنامه نیز میخوانیم «به گرد اندرش روستاها بساخت» که کنایهای به گرد بودن و مرکزیت داشتن آن شهر است. وجود شماری روستا در پیرامون این شهر، اشاره به ربض یا سواد در پیرامون شهر است که یکی از ویژگیهای مهم شهرهای ایران به شمار میآید. هدف اردشیر آن بوده که آبادیهایی را در شعاعهای آن دایره بنا کند تا بتواند سلسله ساسانیان را در جهان گستردهتر سازد، اما این شهر دو بار مورد هجوم لشکریان اسکندر مقدونی قرار گرفته و بار سوم هم اعراب، با به آب بستن آن، این شهر را به ویرانهای مبدل کردند تا بر آن تسلط یابند.
بریدن شمار زیادی جویبار در کوه برای هدایت آب به منظور تامین آب مورد نیاز مزارع و احتمالا شهر نیز از دیگر فعالیتهای عمرانی انجام شده است.
سوی پارس آمد ز ری نامجوی// بر آسود از رنج وز گفتگوی
یکی شارستان کرد پیر کاخ و باغ// بدو اندرون چشمه و دشت و راغ
که انون گرانمایه دهقان پیر// همی خواندش خره اردشیر
یکی چشمه بد بیکران اندروی// فراوان از آن چشمه بگشاد جوی
برآورد زان چشمه اتشکده// برو تازه شد مهرگان و سده
بگرد اندرش باغ و میدان کاخ// برآورده شد جایگاهی فراخ
چو شد شاه با دانش و فر و زود// همی خواندش مرزبان شهر زور
بگرد اندرش روستاها بساخت// چو آباد کردش که آن را نشاخت
بجایی یکی ژرف دریا بدید// همی کوه بایست پیشش برید
ببردند متین و مردان کار// وزان کوه ببرید صدا جویبار
پس آگاهی آمد بشاه جهان// که کردان همی بد کند در نهان
همیراند از کوه تا شهر زور// شد آن شارستان پر سرای و ستور