احضار امام جعفر صادق علیهالسلام به همراه صفوان
جمال به وسیله صفوان بن مهران احضار شده بود باز در این باره منصور با حضرت با تندی و خشونت کلماتی را از دهان خود راند و اسائه ادب نمود. لکن پس از لحظاتی چند حضرت با بیانات ولایتی آتش غضب آن جلاد را فرو نشاند و حضرت با احترامات مراجعت کردند.
[صفحه 81]
پس از شهادت محمد و ابراهیم علوی رییس نهضت آزادیخواهان فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام منصور روی نظریه خاصی بود که دستور داد حضرت امام صادق علیهالسلام را احضار کنند. مأمور احضار درباره محمد بن عبدالله اسکندری چنین نقل میکنند: منصور گفت من از دست اولاد فاطمه جانم به لبم آمد. گفت ای محمد میروی و او را حاضر میکنی.
محمد بن عبدالله گوید من رفتم دیدم حضرت در مجلس درس نشسته و مشغول درس و حدیث گفتن است. عرض کردم منصور شما را خواسته است. آن حضرت را آوردم تا چشم منصور بر حضرت افتاد شروع کرد از سخنان سعایت کنندگان و دشنامهایی که به حضرت نسبت داده بودند، با خشم تمام به حضرت خطاب و عتاب میکرد. حضرت تمام گفتههای منصور را رد کرده و خویشتن را تبرئه نمود و محترمانه به منزل مراجعت فرمود.
پیدایش مذاهب اربعه
در تاریخ آمده است که هنگامی که جعفر بن محمد صادق علیهالسلام شروع به تدریس کرد، فلسفه و فیزیک هنوز به زبان عربی ترجمه نشده بود و مترجمین به تازگی دست به ترجمهی آن علوم به زبان عربی زده بودند بدون این که بعضی از اصطلاحات فلسفی را بفهمند.
بنابراین، میتوانیم حدس بزنیم که امام جعفر صادق علیهالسلام آن علوم غربی
[صفحه 82]
را در محضر پدر فراگرفت و خود هم چیزهایی بر آن افزود. [18].
بعد از چند سطر مینویسد شیعیان برای توضیح این موضوع میگویند که علم امام جعفر صادق علیهالسلام لدنی بود. آنها چنین میگویند شعور باطنی هر کسی برخلاف شعور ظاهری وی است، شعور باطنی گنجینه تمام معلومات بشری و جهانی است و علوم امروزی به نسبت زیاد این نظریه را تأیید میکند؛ زیرا با گذشت زمان از مطالعات زیست شناسی این نتیجه به دست میآید «هر مجموعه از سلولهای بدن تمام آنچه را که برای او دانستنی است از آغاز خلقت تا امروز میداند.»
و نیز در آن کتاب گوید: به عقیدهی شیعیان هنگامی که شخصی به پیامبری یا امامت منصوب میشود حجاب و حایلی که بین شعور ظاهری و شعور باطنی او است از بین میرود. لذا پیغمبر یا امام به دلیل برخورداری از شعور باطنی، از دانستنیهای بشری و غیر بشری جهانی استفاده میکنند و نیز بعثت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم را به همین منوال توضیح میدهند و میگویند محمد صلی الله علیه و آله و سلم سواد خواندن و نوشتن نداشت. در شب مبعث در غار حرا در جوار مکه جبرئیل بر او نازل شد. گفت: بخوان پیامبر گفت: نمیتوانم بخوانم (الی آخر در مقالهی آن کتاب اشاره شده است) بر مبنای این عقیده شیعیان علوم جعفر صادق علیهالسلام را علم لدنی میدانند یعنی علمی که در گنجینه شعور باطنی نهانی او وجود داشته است و این عقیدهی مذهبی در نظر مسلمین محترم و قابل قبول میباشد.
[صفحه 83]
وی اضافه میکند: یک مورخ بیطرف این عقیده را نمیپذیرد؛ زیرا مورخ مدرک تاریخی و مادی را جستجو میکند تا این که بفهمد چگونه مردی چون جعفر ابن محمد علیهالسلام که تا زمان تدریس از عربستان خارج نشده بود (ولی بعد از نیمهی عمر خود چند بار از عربستان به سفرهای دور رفت) چگونه فلسفه و فیزیک غربی را تدریس میکرده است در صورتی که تا آن تاریخ هیچ یک از مدرسین معروف غرب آن علم را تدریس نکرده بودند. اعتراض نگارنده به نویسنده کتاب نامبرده این است که از مورخ بیطرف حمایت کردن ناروا است؛ زیرا مورخ هر که باشد بالاخره انسان و هر شخص منصفی دارای وجدان است و هر شخصیتی که این نیروی باطنی را دارا باشد خواه مورخ و یا غیر مورخ نباید این قوه و انصاف را زیر پا گذاشته و پایمال نماید و بنا به عقیدهی خود مترجم علم زیست شناسی امروز نیز ثابت میکند «هر مجموعه از سلولهای بدن انسان تمام آنچه را که برای او دانستنی است از آغاز خلقت میداند» با اثبات این مدرک علمی گفتار مورخ بیاثر است.
شرکت امام صادق علیهالسلام در تجدید بنای مسجد مدینه
باز در کتاب نامبرده مینویسد: «مسلمین روزی که شروع به تجدید بنای مسجد مدینه کردند، امام جعفر صادق علیهالسلام پنج یا هشت ساله بود. او به پدر پیشنهاد کرد که در کارهای ساختمانی این مسجد شرکت کند و
[صفحه 84]
گفت میل دارم که همانند جدم پیغمبر در کارهای ساختمانی همین مسجد رسیدگی نمایم. حضور جعفر صادق علیهالسلام در کارهای بنایی بسیار شگفآور بود و به اندازه جثه کوچک و توانای خود به کارگران در کار بنایی کمک میکرد. [19].
محضر علمی امام محمدباقر علیهالسلام یک مدرسه عالی بود مورخین متفق القولند که جعفر بن محمد در ده سالگی در مجلس درس پدر حاضر میشد و علوم عالی را فرا میگرفت.
حضرت صادق علیهالسلام و کرهی جغرافیایی زمین
در صفحهی 37 همان کتاب مینویسد: «و در همان ایام بود که برای جعفر بن محمد علیهالسلام دو حادثه بسیار مهم اتفاق افتاد که اهمیت بسزایی دارد. حادثه اول این بود که یکی از شاگردان محمدباقر علیهالسلام مسافرتی به مصر کرد زمانی که از مصر مراجعت مینمود یک کرهی جغرافیایی برای حضرت باقر علیهالسلام به ارمغان آورد. مطلب بدین قرار میباشد که در آن کرهی آسمانی مرکز جهان و زمین و خورشید و ماه و سیاران اطراف زمین را تعیین کرده بودند. تا آنجا که مینویسد آن کرهی آسمانی اولین تصویری بود که جعفر بن محمد علیهالسلام از آسمان میدید با این که در آن هنگام بیش از یازده سال از عمرش نمیگذشت، آن حضرت بر آن کره و بر هیئت بطلمیوس ایراد گرفت و مطلب را این طور بیان فرمود:
[صفحه 85]
«خورشید سالی یک مرتبه به اطراف کره زمین میچرخد پس چرا خورشید شب از نظر ما ناپدید میگردد و هر صبح طلوع میکند لازمه گفتار شما و این کره آسمانی این است که بایستی ما پیوسته خورشید را ببینیم» (تا آنجا که مینویسد) آورنده کره در جواب اشکال حضرت جعفر بن محمد گفت که من نمیدانم چرا خورشید را همیشه نمیبینیم.
زمانی که جعفر بن محمد صادق علیهالسلام آن کره را دید، تقریبا پانصد و شصت سال از زمان مرگ بطلمیوس میگذشت و تا آن زمان کسی به فکر این اشکال نیافتاده بود که ایرادی بر آن بگیرد، اما یک پسر یازده ساله متوجه این تناقض میشود که قاعده نجومی بطلمیوس کاملا صحیح نمیباشد و آن را نمیتوان پذیرفت. [20].
در صفحه 46 آن کتاب مینویسد: «اسکندریه که در مدت نهصد سال مرکز علمی دنیا بود و دانشمندان بسیار در آن مکتب پرورش یافته بودند و چندین نظریه فلسفی در آنجا به وجود آمده بود لیکن هیچ یک از دانشمندان متفکر علمی به این فکر پی نبرده بودند ولی یک پسر بچهی عرب در شهر کوچک مدینه متوجه این مطلب گردید. قطعا عقل آن پسر یازده ساله در مورد این مسئله علمی بیش از نبوغ علمی دانشمندان مکتب اسکندریه و بیش از عقل علمی علمای سایر نقاط جهان بوده است.
جعفر بن محمد علیهالسلام علاوه بر این از حیث عقل علمی سرآمد شاگردان مکتب پدر بود ولی از حیث طفولیت مورد عدم اعتنا قرار میگرفت و ایراد
[صفحه 86]
جعفر بن محمد بر کرهی جغرافیایی بطلمیوس را پندارهای کودکانه میدانستند. و هر زمانی که مسئله عدم گردش آفتاب به دور زمین را پیش میکشید با بیاعتنایی شاگردان پدر مواجه میشد.
چون «کوپرنیک» لهستانی در نیمه اول قرن شانزدهم همان عقیده جعفر بن محمد را انتشار داد. در اوایل ابراز این نظریه گفتار کوپرنیک پذیرفته دانشمندان قرار نگرفت. ولی آنچه سبب شد کوپرنیک بعد از ابراز نظریهاش راجع به حرکت زمین و سیارات دیگر به دور خورشید زنده بماند، این بود که در لهستان میزیست.
دلایل اصلی ظلمت علمی اروپا
اگر کوپرنیک در یکی از کشورهای فرانسه یا آلمان یا اسپانیا یا ناپل سکونت داشت به طور حتم گرفتار سازمان تفتیش عقاید «انگیزیسیون» میگردید.
امام جعفر صادق علیهالسلام در آن زمان توانست در کمال قدرت و توانایی علمی خود نظریه بطلمیوس و گردش خورشید به دور زمین را رد کند اما دانشجویان دانشگاههای اروپا در قرن اول و دوم تجدد قادر به درک این مطلب و همچنین پی بردن به صحیح یا نادرست بودن آن نبودند.
آزادی نظریه علمی اسلام
به طور کلی در اسلام ابراز نظریههای علمی ولو با مذهب هم تماس پیدا میکرد آزادتر از اروپا بود و علت اصلی ظلمت علمی اروپا در قرون
[صفحه 87]
وسطی و ظهور علم در کشورهای اسلامی در همان دوره بدین جهت بود که در اروپا اهل علم برای ابراز نظریههای علمی آزادی نداشتند و در همین زمان در کشورهای دیگر دانشمندان و متفکرین میتوانستند به آزادی تمام و کمال نظریههای علمی خود را ابراز کنند تا این که نور علم از مشرق زمین به اروپا تابید و تا مدتی علمای مشرق زمین نتوانستند بر ظلمت استیلا یابند و در فضای علمی آن چنان خلأیی ایجاد شده بود که متفکرین مشرق زمین فقط قسمتی از آن از قبیل پزشکی را توانستند گسترش دهند تا آنجا که در اروپا هیچ استاد پزشکی وجود نداشت که از جزوه های ابن سینا در متن لاتینی مطالبی حفظ نداشته باشد ولی اجازه داده نمیشد که علم آداب و هیئت از مشرق زمین وارد اروپا شود.
اولین شخصی که عقیده به عناصر اربعه را متزلزل کرد
نویسنده کتاب مغز متفکر جهان شیعه مینویسد: روزی در محضر درس حضرت امام باقر علیهالسلام به این قسمت از فیزیک ارسطو رسید که در جهان بیش از چهار عنصر وجود ندارد و آن عبارت است از خاک و آب و باد و آتش. امام جعفر صادق علیهالسلام این جمله ارسطو را مورد اشکال و فقر علمی دید و فرمود حیرت میکنم از فردی چون ارسطو چگونه متوجه نشده که خاک یک عنصر نیست بلکه در خاک عناصر متعددی وجود دارد و هر یک از فلزات که در خاک میباشند یک عنصر جداگانه به شمار میروند. از زمان ارسطو تا دوره جعفر صادق علیهالسلام نزدیک به هزار سال گذشته بود و در اندیشه
[صفحه 88]
هیچ شخصی خطور نکرده بود که با آن عقیده (عقیده ارسطو) مخالفت کند. بعد از هزار سال یک پسربچه که هنوز بیش از دوازده سال از عمرش نمیگذشت این مطلب را عنوان نمود که: خاک یک عنصر نیست. همین پسر بعد از این که خود شروع به تدریس کرد عنصرهای دیگر را هم از لحاظ بسیط بودن تخطئه کرد.
رد عقیده علمای یک هزار و یک صد سال قبل
امام جعفر صادق علیهالسلام هزار و یکصد سال پیش از علمای قرن هجدهم میلادی اروپا که اجزاء هوا را کشف و از هم جدا کرده بودند فرمود: باد (هوا) یک عنصر نیست بلکه از چند عنصر به وجود آمده است.
تجمع متفکرین اسلامی جهان در مدینه
از اوایل زمان سلطنت بنیعباس تحصیل و تدریس علوم گوناگون مخصوصا علم فقه در میان مسلمین رواج یافت. سلاطین عباسی به علت این که خود را حامی اسلام معرفی مینمودند برای استحکام بخشیدن به قدرت و پایههای ظلم و فساد خویش از این جنبش علمی استقبال شایانی کردند.
مدینه منوره نیز بعد از رسولالله مقر اصحاب و مرکز علوم اسلامی بود و مردم (متفکرین و علما) در مسایل اسلامی از تمام کشورهای مسلمان به شهر مدینه روی میآوردند؛ زیرا این شهر از زمان هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
[صفحه 89]
مرکز علم و محل اقامت اصحاب و تابعین بود و در آن انقلابهای پیدرپی بروز مینمود و به همین مناسبت دولت اموی همیشه از شهر مدینه نگران بودند و از آن ترس وافری داشتند. لذا بیشتر فقهای سست عنصر زمان دولت نحس بنیامیه در مقابل عطیههای فراوان خودفروشی کرده محور اصول و عقاید حقه را با جعل احادیث تغییر دادند چقدر احادیث دروغین در مدح آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم به قیمتهای گران به فروش رفت و چه مقدار خرافات و تحریف در ذم اهلبیت عصمت را به قیمت گران خریداری کردند تا بدین وسیله رهبران بنیامیه از انقلاب مدینه مطمئن شدند ولی در زمان سلاطین عباسی مسلمین آزادی علم و دانش را احساس کرده و به سوی سرچشمههای زلال علم یعنی در مدینه به سوی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهلبیت وحی روی آوردند تا علم اسلام و قرآن را از منبع حقیقی آن به دست آورند. شهر مدینه از حیث مرکزیت علمی رونقی به سزا گرفت و امام صادق علیهالسلام در این هنگام شخصیت علمی جهان اسلام را دارا شد و دانش حضرت را مردم به سایر کشورهای دوردست انتقال دادند و در محضر درس وی شاگردان برجسته به مقام شامخ علمی نائل شدند.
تحکیم مبانی سیاسی بنیعباس و محبت صوری آنان به خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم
در بدو تأسیس سلسله منحوس بنیعباس سران آنان برای تحکیم مبانی سیاسی خویش محبتهای صوری خویش را در خصوص خاندان
[صفحه 90]
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کاملا مراعات میکردند و آنان در باطن از عرب مخصوصا از اهل مدینه وحشت زیادی داشتند؛ زیرا میدانستند اهل مدینه بر این عقیده هستند که منصب زمامداری مسلمین حق مسلم اهلبیت پیغمبر میباشد. احمد سفاح در مقابل این وحشت باطنی با مهارت و تدبیر سیاسی خود قلوب مردم را فریفت و منشأ پیدایش انقلابها را از بین برد. اولین دسیسه وی اظهار حزن و سوگواری بر ظلمهایی که از جانب بنیامیه بر ذریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روا شده بود. برای انتقامجویی از بنیامیه شدت عملهایی نشان داد که در تاریخ به ثبت رسیده است. همیشه از ظلمهای بنیامیه و مظلومیت اهلبیت پیغمبر مخصوصا از قضیه جانگداز کربلا صحبت میکرد و بر خونهای به ناحق ریخته شدهی بنیهاشم خود را همیشه محزون و خونخواه و منتقم اصلی این حادثه نشان میداد. زمانی که اشعار و مرثیههایی که درباره مظلومیت اولاد رسول در مجلس وی قرائت میشد گریههایی شدید میکرد و میگفت: «من از خونهایی که این قوم (بنیامیه) ریختهاند بازخواست و انتقام خواهم گرفت.»
منصور و انتقامجویی از ذریهی رسولالله محمد صلی الله علیه و آله و سلم
دوره احمد سفاح بدین منوال و با تظاهر سپری گشت و نوبت زمامداری به دست برادرش منصور رسید. منصور در تثبیت مقام و در پیشبینی از رفع خطرات سلطنت خود یگانهی روزگار بود و برای رفع
[صفحه 91]
خطرات احتمالی از هیچ گونه خونریزی و هتک حرمت پروایی نداشت و به همین دلیل سیاستش اقتضا میکرد که عاطفهی خود را در درجهی اول از بنیهاشم (بعضی از عباسیان) قطع کند. او نه تنها اهل مدینه را مورد بیاعتنایی خود قرار داد بلکه دست جنایتکار خود را برای ریختن خون بیگناهان دراز کرد.
تمامی دانشمندان اهل مدینه را از نظر انداخت و پست و مبتذل شمرد. آنان را در نظر دیگران بیارزش و بیحرمت معرفی نمود و دانشمندان کوفه را که در اکثر عقاید اسلامی مخالف با عقاید اهلبیت پیغمبر بودند به خود جلب میکرد و نهایت محبت خویش را دربارهی دانشمندان بیارادهی کوفه بذل مینمود.
ایجاد شکاف میان علماء باب قیاس و استحان
منصور با این رویه بیباکانه بین دانشمندان اسلامی شکاف ایجاد کرد. دو نفر از شاگردان حضرت را یکی موسوم به ابیحنیفه و دیگری به نام مالک ابن انس بر ضد حضرت برانگیخت تا روحانیت خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را از بین ببرد.
چون شهر کوفه دور از مرکز علمی (مدینه) بود و از تابعین و اصحاب کمتر کسی در آنجا وجود داشت و دسترسی به احادیث معتبر را نداشتند لذا بین علمای خودخواه کوفه در مقام عمل به احکام باب قیاس و امتحان شروع شد.
[صفحه 92]
در کتاب الامام جعفر بن صادق و مذاهب اربعه تألیف استاد اسد حیدر آمده است که حماد (عمل کردن به) قیاس و رأی در مسایل دینی از ابراهیم نخعی و ابوحنیفه اخذ نمود و دانشمندان علم حدیث بر دانشمندان رأی و قیاس اشکالات و ایراداتی گرفتند.
دانشمندان کوفه در باب عمل به قیاس و تطبیق مسایل به اوج علمی رسیدند که چه بسا اوقات قیاس را در نظر خود بر خبر واحد مقدم میداشتند.
نظر علمای کوفه بر این بود که هر حکم شرعی دارای مصلحت مقصوده است و شریعت نیز برای مراعات این مصالح جعل شده است. و همین مصالح عقلی ناقص خود را ملاک احکام قرار میدادند. هر گاه در مسئله دینی از آیات قرآن نمیدیدند یا به روایتی دسترسی نداشتند به مناط عقلی خود در آن مسئله حکم میدادند. در مقابل علمای کوفه همه دانشمندان اهل مدینه عموما و خصوصا اهلبیت پیغمبر در باب احکام دین بر قیاس و رأی هیچ گونه اعتباری قائل نبودند بلکه رأی و قیاس را اضمحلال کننده دین اسلام و ریشهکن کننده احکام آن میدانستند. [21] همین اختلاف عقیده منشأ اختلافات سیاسی و تعصبی گردید و بین مسلمین شکاف عمیقی ایجاد کرد و در بحبوحه این اختلافات منصور دوانقی بر تحکیم سیاست و سلطنت خود استفادههای شایانی به دست آورد و کار به جایی رسید که نتیجه آن را در این مجموعه خواهید خواند.
[صفحه 93]
مخالفت هارونالرشید با جانشینی علی علیهالسلام
میگویند هارون عباسی در اوایل خلافت حتی راضی نمیشد که مردم علی بن ابیطالب علیهالسلام را خلیفه چهارم بدانند. ابو معاویه شخصیت معروف و برجسته آن زمان میگوید روزی در مجلس هارونالرشید بودم هارون به محض دیدن من گفت: «تصمیم گرفتهام که اگر شخصی علی بن ابیطالب علیهالسلام را خلیفه چهارم بداند تنبیه و مؤاخذه نمایم». ابو معاویه در جواب چنین میگوید: «ای امیرالمؤمنین طایفه تیم (ابیبکر) و طایفه عدی (عمر) و طایفه بنیامیه (عثمان) خلفا از ما است ای بنیهاشم نصیب فخر شما را از خلافت کجا رفت؟ ابو معاویه با این گفتار هارون را از تصمیم خویش منصرف گردانید.
حقیقت مذهب جعفری در برابر مخالفتهای دشمنان
علیرغم همه فشارهای دولت جابر عباسی مذهب جعفری حقیقت خود را از دست نداد و در تمام نقاط اسلام گسترش یافت و چهره خود را به علاقمندان نشان داد. در بغداد دولت وقت پیوسته مخالفان شیعه را تقویت میکرد و آنان را به مبارزه علیه شیعه تحریک مینمود؛ زیرا از مذهب شیعه وحشت و هراسی به دل داشت که مبادا از طرف آن خطری متوجه ایشان گردد.
زمان سلطنت مأمون عباسی فرا رسید و شیعیان بر سیاست مأمون غلبه نمودند. اکثر رجال دولت از وزراء و امرا و سران و نویسندگان زمان
[صفحه 94]
مأمون پیرو مذهب شیعه بودند و مأمون با حیلهها و دسیسههای شیطانی حضرت رضا علیهالسلام را با احترام و عزت فراوان از مدینه به طوس آورد و در حق ایشان اظهار محبت و مهربانی کرد تا بدانگونه که خلافت را تفویض به علی بن موسی علیهالسلام نمود. اما حضرت از قبول آن امتناع ورزید زیرا عاقبت خوبی را در این پیشنهاد نمیدید. [22].
نفوذ و اقتدار شیعیان در زمان سلطنت معتصم عباسی
در زمان خلافت معتصم عباسی نیز شیعیان قدرت و نفوذ بیشتری یافتند و گاهگاهی هم علیه دستگاه آن زمان شورش میکردند سران و امراء دولت از پیشگیری آنان عاجز و ناتوان میماندند. حتی در تشییع جنازه حضرت امام جواد علیهالسلام دوازده هزار تن از شیعیان شمشیر آبگون خود را از نیام برکشیده و آماده جنگ با مخالفین اسلام شدند؛ چنانکه دشمنان از این همه عظمت بر خود میلرزیدند و جنازه حضرت را با عزت و جلالت خاصی تشییع کرده و دفن نمودند.
ضعف و فشار شیعیان در دوران خلافت متوکل عباسی
در ایام متوکل عباسی شیعیان در مضیقه قرار گرفته بودند و مورد آزار و
[صفحه 95]
شکنجههای سخت دیو صفتان واقع شدند. کینه شیعیان و بغض علی بن ابیطالب علیهالسلام چنان بر اندام متوکل عباسی سنگینی میکرد که همواره قلب او را می بلعید گویی آتشی است که چوب خشک را میخورد.
علویین و شیعیان تحت تعقیب جیرهخواران متوکل قرار گرفتند و هر گاه بخشش و کرامات و شکوه و جلال اهلبیت را میشنیدند از شدت حسادت طاقت شنیدن کرامات و چشم دیدن عظمت اهلبیت علیهالسلام را نداشتند. [23].
روزی در مجلس متوکل مردی به نام نصر بن الحمصی حدیثی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد [24] به این عبارت که حضرت دست حسن و حسین
[صفحه 96]
را گرفت و فرمود هر کس من و این دو فرزندم و پدر و مادر این دو را دوست داشته باشد در روز قیامت با من همرتبه است. وقتی متوکل این حدیث را از مرد شنید دستور داد هزار ضربه تازیانه بر وی زنند. جعفر بن عبد الواحد شفاعت وی را نزد خلیفه کرد و گفت: ای خلیفه نصر شیعه نیست بلکه وی از اهل سنت است. متوکل شفاعت وی را قبول کرد و دستور داد پانصد ضربهی دیگر بر وی زنند.
در سال 236 متوکل امام هادی علیهالسلام را با حالت قهر و غضب از مدینه به سامراء آورد. حضرت همیشه از سران و نزدیکان او جور و جفا و شکنجههای بدنی میدید تا این که با سم مهلکی ایشان را مسموم و سپس با نوشیدن شربت شهادت رخت از جهان بربست. امام حسن عسگری علیهالسلام را نیز به دستور معتمد عباسی با زهر کشندهای شهید شد.
اما با این همه کشت و کشتار بیرحمانه سلاطین عباسی مذهب شیعه این آیین عدالت در تمام سرزمینهای اسلامی گسترش یافت مخصوصا شهر قم مرکز علم شیعه گردید و دانشمندان زیادی در فنون مختلف علی الخصوص در علم فقه حدیث در آن شهر گرد آمدند و همچنین بدین منوال شهر بغداد و مدائن و سامراء و شام مرکز علمی و عملی شیعه شناخته شد.
مذهب جعفری، مذهب اهلبیت علیهمالسلام
منظور از نوشتن این چند صفحه این است که مذهب شیعه و جعفری
[صفحه 97]
همان مذهب اهلبیت و عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. از روی تعصب مانند سایر مذاهب با قدرت جبر خلفای وقت ظهور پیدا نکرده است بلکه مرام شیعه همان مرام سلمان و اباذر و مقداد و عمار یاسر و کمیل بن زیاد و مالک بن نویره و سعد بن عباده و عبدالله بن عباس و قیس بن سعد بن عباده و مالک اشتر و محمد بن ابیبکر و هزاران اشخاص علمی و برجسته اصحاب کبار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و صدها تن از تابعین اصحاب صحیح الاراده بوده است که در آن زمان ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد حنبل وجود نداشتهاند زیرا که این چهار رییس نوظهور در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هنوز به دنیا نیامده بودند و دین مبین اسلام با وجود پیغمبر ظهور کرده و بعد از رحلت آن حضرت ابوحنیفه در سال 80 هجری در کابل متولد و در سال 150 فوت کرد. مالک بن انس در سال 93 هجری، شافعی در سال 150 هجری و احمد بن حنبل در سال 165 به دنیا آمد و شافعی و احمد بن حنبل به ترتیب در سال 198 و 241 درگذشتند. ولی شیعه در زمان پیغمبر از آن حضرت پیروی میکردند و بعد از رحلت ایشان نیز از عترت و فضیلت و کرامت و علم و دانش حضرت و طبق سنت و رسم رسول خدا تبعیت میکردند و آن همه شدت عمل و صبر و شکیبایی را در مقابل زجر و شکنجههای مخالفین تحمل میکردند و این مطالب درباره شیعه در همه اعصار و قرون در دفتر روزگار به ثبت رسیده و به هیچ وجه قابل انکار و تردید نبوده بلکه تابعین حق و حقیقت (شیعه) معنی مرام و آیین جعفری
[صفحه 98]
را محضر اهلبیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یافتهاند و تمام آزارها و جور و جفا و تنبیههای بدنی آنها را در راه دین سست نمیکند بلکه استوارتر نمود و مردم آنها را مایه سعادت بشر میدانند. جمعیت شیعه طبق روایات متواتره از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اهلبیت پیغمبر را عدل (همردیف) قرآن و کشتی نجات میدانند.
اما اشتباه برادران اهل تسنن در تعیین اهلبیت پیغمبر پر واضح است و به نظر میرسد چنان مغرورند که از شدت تکبر نمیتوانند آن را قبول نمایند و معلوم نیست آیا در این اشتباه متعمد هستند یا تعمد ندارند؛ زیرا که احادیث بسیاری از جمله حدیث متواتر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دانشمندان اهل تسنن در خصوص فضیلت اهلبیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده به حدی که هیچ منصفی قدرت انکار آن را ندارد مانند حدیث منزله و حدیث ثقلین و حدیث غدیرخم و حدیث طیر مشوی و قضیه مباهله و قضیه خانم بخش و قضیه لیلة المبیت و سایر قضایای دیگر قطع نظر از تأویل آیات قرآنی که شمارهی آن آیات در این مختصر نمیگنجد.
تغییر سطح زندگی مردم با بعثت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
آنچه مسلم است با بعثت پیغمبر اسلام سطح زندگی مردم عرب به کلی دگرگون گشت و با ظهور نهضت و انقلاب علمی اسلام خط مشی نوینی در تهذیب اخلاق و تربیت فردی و اجتماعی آنان به وجود آمد. بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمان خلفا این انقلاب نه تنها این شیطان صفتان را تغییر
[صفحه 99]
نداد بلکه آنان تظاهر و ریا را در اعمال خود آوردند و بدان گونه که در باطن با فطرت پست خود بودند اما در ظاهر از خط مشی اسلام پیروی میکردند و تا اندازهای این مسیر محفوظ ماند. فلذا ایران و روم و سایر ملل ترک و دیلم و هند و بربر تربیت اسلامی را پذیرفتند و با آیین مقدس آن آشنا شدند و با علاقه تمام بدان گرایش یافتند. ولی در نتیجه پدید آمدن انحرافات فکری و اخلاقی خلفا بعد از پیغمبر و خلفای بنیامیه و بنیمروان قدم فراتر نهاده و با کردار ضد اسلامی خویش مفاسد اخلاقی را در اجتماع اسلامی رواج دادند اما در مقابل این زمامداران محکوم پیروان حقیقی اسلامی تربیتهای عالیه قرآن را حفظ کرده بودند. این افراد برجسته اسلامی در عصر خلفای بعد از رسول صلی الله علیه و آله و سلم و در عصر خلفای بنیامیه ناظر کج رویهای زمامداران خود سر بودند. گاهی به عنوان نصیحت با خلفا روبرو شده و گاهی خلفا را با پرخاشهای تند مورد عتاب و خطاب قرار میدادند و خطاها و خلاف کاری آنان را با استفاده از سیره مقدس اسلام فاش میکردند. شاهد زنده این مقدمه صفحات تاریخ و آثار معتبر گذشتگان است. با گذشت زمان اسرار اختلاف در خلافت اسلامی و کردار سران بنیامیه پرده از رخ برداشت در این مورد انکار معاویه ابن یزید و کردار عمر بن عبدالعزیز را نباید فراموش کرد. افکار و احساسات مختلف قوت گرفت. تربیتها و تهذیبهای اخلاقی اسلامی تبدیل به عقاید ملی گردید و هر کس طبق میل و سلیقه خود لباس تازهای به دین مبین اسلام پوشاند و عقاید متفاوتی در آن به وجود آورد و تابعین مرام اهلبیت در هر
[صفحه 100]
زمان و قرنی تماشاگر این خیمه شب بازی شیطان و افراد تحت سلطه بودند.
به هر میزان که نفوذ و قدرت شیطانی افزون میگشت این اصحاب راستین حق با ارادهای پولادین در دوستی با این خاندان (خاندان پیغمبر) پیوند ناگسستنی میبستند.
تعالیم اسلامی و قیام علمی امام باقر علیهالسلام
روز به روز علاقهی وافری نسبت به آنها پیدا مینمودند.
تا زمان شهادت حضرت امام چهارم علی بن الحسین علیهالسلام موقعیت زمان اجازه نمیداد که کسی از تعالیم اسلامی و سیره و روش اهلبیت پیغمبر به طور آزادانه میان مسلمین انتشار دهد و از واقعیت دین پیروان این آیین را آگاه نماید. طرفداران واقعی حقیقت هم از قدرت صاحبان زر و زور بنیامیه به صورت پراکنده و متواری میزیستند.
ولی این مشکلات در اواخر عمر شریف آن حضرت تا اندازهای برطرف شد و زمینه مساعدی برای نشر احکام به وجود آمد حضرت باقر علیهالسلام تشکیل حوزه درس داده و پیروان حق و حقیقت از هر طرف به مدینه فاضله روی آوردند. حضرت اختلاف عقیدهای که به واسطه تبعیت از افکار کجاندیش زمامداران اموی به وجود آمده بود به تدریج در حوزه درس بیان کردند و بعد از رحلت آن حضرت فرزند برومندش استاد دانشگاه اسلام جعفر بن محمد علیهالسلام کرسی ریاست این دانشگاه را به عهده گرفت. در مدت
[صفحه 101]
کمی با نوایی غرا حقیقت دین را به گوش تمام مسلمین جهان رسانید.
به سبب قیام علمی وی بود که این بنیانگذار والامقام از مکتب خود چهار هزار تن شاگردانی که هر یک به نوبه خود در تمام علوم و فنون حاذق و استاد بودند به جامعه گسیل کند.
امام صادق علیهالسلام شبیهترین فرد به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
امام صادق علیهالسلام بین برادران خود شبیهترین امام به رسول خدا بوده است. قامت میانه و چهرهای جذاب و آکنده از نور الهی با خال سیاهی که به زیبایی وی میافزود و دارای مویی مشکی و بینیای کشیده بود و معطر به عطرهای بهشت که نشانه بارز کمال انسانیت وی بود. در سخن گفتن چنان فصاحت و بلاغت داشت که دل هر شنوندهای را به خود مجذوب میکرد. گویی واسطهای میان آدمی و معبودش که از اوج ملکوت اعلی نزول کرده بود تا پیوند میان معبود و عبد را بیش از پیش استحکام بخشد.
دو بهار گرانمایه از زندگی پر برکتش میگذشت که جد بزرگوارش حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام فرزند رهبر انقلاب و کربلا و رسول خون شهدا این جهان را وداع گفتند و در سال وفات پدر بزرگوارش (حضرت امام محمدباقر علیهالسلام) حضرت سی و چهار سال بیشتر نداشت. پس از رحلت پدر بزرگوارش زمام امور امامت را عهدهدار شدند.
وی دارای هیبت الهیه و کانون عاطفه تمام انسانیت بود و همیشه
[صفحه 102]
لباس فاخر بر تن میکردند.
همسران حضرت امام صادق علیهالسلام
همسر حضرت منحصر به علویه مخدره فاطمه دختر حسین اصغر عموی آن بزرگوار است و نیز کنیز امولد به نام حمیده میباشد.