روزی، وثوقالدّوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانهی مدرّس آمد و گفت: آقا! شنیدهام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت کردهاید. مدرّس گفت: بلی، وثوقالدّوله پرسید: آیا قرارداد را خواندهاید؟ شهید مدرس پاسخ داد : نه. وثوقالدّوله با تعجب گفت: پس به چه دلیل مخالفید؟ شهید مدرّس فرمود : قسمتی از آن قرارداد را برای من خواندهاند. جملهی اوّلش که نوشته بودید دولت انگلیس استقلال ما را به رسمیّت شناخته است... انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیّت بشناسد؟ آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟ وثوقالدّوله گفت: آقا! به ما(دولت ایران) پول هم دادهاند. شهید مدرّس پاسخ داد : آقای وثوق اشتباه کردید، ایران را ارزان فروختید. آدم انتخاب کنید
یک روز وقتی که شهید مدرّس از مجلس به خانه بازگشت، عدّهای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است. شهید مدرّس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند که ناهار چه میخورید، جواب چه میدهند؟ همه گفتند: جو! شهید مدرّس گفت: آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کردهاید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب کنید. تصوراشتباه غرب زدگان
سیّدحسن تقیزاده، تازه از اروپا برگشته بود. روزی به منزل مدرّس آمد و طیّ مذاکرات مفصّل اظهار داشت: آقا! انگلیسیها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند. نمیتوان با آنان مخالفت کرد. مدرّس پاسخ داد: اشتباه میکنی، آنها مردم باهوشی نیستند، شما نادان و بیهوشید که چنین تصوّری دربارهی آنان دارید. چک دولت انگلیس برای مدرّس!
یک شب نیمههای شب یک مرد خارجی با یک مترجم به منزل مدرّس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت کرد و دیگری هم ترجمه مینمود و معرّفی کرد که آقا! ایشان نماینده دولت انگلیس هستند. یک چک سفید برای شما آوردهاند که مبلغ آن را هر طور میخواهید بنویسید و به هر طریق که میخواهید خرج کنید. مدرّس گفت: این چک چیست؟ جواب داد: آقا! چک کاغذی است که مینویسند و میبرند در بانک، آنجا امضا میکنند و هر مبلغی که در آن نوشته از بانک میگیرند. مدرّس گفت: چرا حالا (نصف شب) آوردی؟ جواب داد: ما شنیده بودیم شما پول نمیگیرید؛ حالا نصف شب چک را آوردیم. مدرّس اظهار داشت: نه، هر که به شما گفته بیخود گفته، من پول میگیرم منتهی به این صورت نه، اوّلاً، باید طلا باشد آن هم بارشتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسهی سپهسالار با شتر بیاورند در این صورت میگیرم و هیچ اشکالی ندارد. وقتی پاسخ را ترجمه کردند، نماینده یا سفیر میگوید: مدرّس میخواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد. در نتیجه بلند میشوند و میروند...