0

معجون آرامش

 
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

معجون آرامش

معجون آرامش

 

حکایت,حکایت آموزنده,حکایت انوشیروان,خکایت معجون آرامش

 

 

روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!

گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:...

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید

گفت:آری جزء نخست اعتماد بر خدای عزوجل است.

دوم آنچه مقدر است بودنی است.

سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.

چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم.

پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.

ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.

 

منبع:dastanak.com



یک شنبه 27 دی 1394  3:59 PM
تشکرات از این پست
496769 salma57
496769
496769
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آبان 1393 
تعداد پست ها : 1014
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:معجون آرامش

با سلام

ممنون، داستان قشنگ و پند آموزی بود.

یک شنبه 27 دی 1394  4:10 PM
تشکرات از این پست
salma57 nargesza
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:معجون آرامش

فکرکردم معجونش خوردنیه

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

یک شنبه 11 بهمن 1394  11:40 AM
تشکرات از این پست
nargesza
دسترسی سریع به انجمن ها