ميكشد خميازه، كفش تنبلم
من به فكر رفتنم از راه راست
كفش ميگويدكه اين راه خطاست
من به فكر رفتنم از اين مكان
در مقابل، كفش ميگويد: بمان
كفشها را ميكنم از پاي خود
ميشوم راحت من از همپاي خود
رفت بايد از ميان سنگلاخ
بيكلام و صحبت و بيآخ و واخ!
كفش كهنه در بيابان نعمت است
كفش تنبل هم بلاي حركت است