0

آیه های نور (سوره یوسف آیه 81 تا 100)

 
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

آیه های نور (سوره یوسف آیه 81 تا 100)

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَاأَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إلاّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ (۸۱) وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (۸۲) قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِم جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (۸۳) وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم (۸٤) قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ (۸۵) قَالَ إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (۸۶) يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إلاّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ (۸۷) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (۸۸) قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ (۸۹) قَالُوا أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (۹۰) قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ (۹۱) قَالَ لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (۹۲) اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (۹۳) وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ (۹٤) قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلاَلِكَ الْقَدِيِم (۹۵) فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (۹۶) قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ (۹۷) قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۹۸) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَي إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ (۹۹) وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (۱۰۰)

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان

81. شما به سوي پدرتان بازگرديد و بگوييد: پدر«جان‏»، پسرت دزدي كرد؛ و ما جز به آنچه مي‏دانستيم گواهي نداديم‏؛ و ما از غيب آگاه نبوديم‏.
82. «و اگر اطمينان نداري‏،» از آن شهر كه در آن بوديم سؤال كن‏، و نيز از آن قافله كه با آن آمديم «بپرس‏»؛ و ما «در گفتار خود» صادق هستيم‏.»
83. «يعقوب‏» گفت‏: « (هواي‏) نفس شما، مسأله را چنين در نظرتان آراسته است؛ من صبر مي‏كنم‏، صبري زيبا «و خالي از كفران‏»؛ اميدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا كه او دانا و حكيم است‏.
84. و از آنها روي برگرداند و گفت‏: «وا اسفا بر يوسف‏!» و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مي‏برد «و هرگز كفران نمي‏كرد».
85. گفتند: «به خدا تو آنقدر ياد يوسف مي‏كني تا در آستانه مرگ قرار گيري‏، يا هلاك گردي‏!»
86. گفت‏: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مي‏گويم «و شكايت نزد او مي‏برم‏»؛ و از خدا چيزهايي مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.
87. پسرانم‏! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد؛ و از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران‏، از رحمت خدا مأيوس مي‏شوند.»
88. هنگامي كه آنها بر او [= يوسف‏] وارد شدند، گفتند: «اي عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتي فرا گرفته‏، و متاع كمي «براي خريد موادّ غذايي‏» با خود آورده‏ايم‏؛ پيمانه را براي ما كامل كن‏؛ و بر ما تصدّق و بخشش نما، كه خداوند بخشندگان را پاداش مي‏دهد.»
89. گفت‏: «آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد، آنگاه كه جاهل بوديد؟!»
90. گفتند: «آيا تو همان يوسفي‏؟!» گفت‏: « (آري‏،) من يوسفم‏، و اين برادر من است‏؛ خداوند بر ما منّت گذارد؛ هر كس تقوا پيشه كند، و شكيبايي و استقامت نمايد، «سرانجام پيروز مي‏شود؛» چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي‏كند.»
91. گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتري بخشيده‏؛ و ما خطاكار بوديم.»
92. «يوسف‏» گفت‏: «امروز ملامت و توبيخي بر شما نيست؛ خداوند شما را مي‏بخشد؛ و او مهربانترين مهربانان است؛
93. اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد، تا بينا ‏شود؛ و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد.»
94. هنگامي كه كاروان «از سرزمين مصر» جدا شد، پدرشان [= يعقوب‏] گفت‏: «من بوي يوسف را احساس مي‏كنم‏، اگر مرا به ناداني و كم عقلي نسبت ندهيد.»
95. گفتند: «به خدا تو در همان گمراهي سابقت هستي‏!»
96. امّا هنگامي كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن «پيراهن‏» را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد؛ گفت‏: «آيا به شما نگفتم من از خدا چيزهايي مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد؟!»
97. گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه‏، كه ما خطاكار بوديم.»
98. گفت‏: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‏طلبم‏، كه او آمرزنده و مهربان است‏.»
99. و هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت‏، و گفت‏: «همگي داخل مصر شويد، كه انشاء الله در امن و امان خواهيد بود.»
100. و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگي بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت‏: «پدر! اين تعبير خوابي است كه قبلاً ديدم‏؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد؛ و او به من نيكي كرد هنگامي كه مرا از زندان بيرون آورد، و شما را از آن بيابان «به اينجا» آورد بعد از آنكه شيطان‏، ميان من و برادرانم فساد كرد. پروردگارم نسبت به آنچه مي‏خواهد «و شايسته مي‏داند،» صاحب لطف است‏؛ چرا كه او دانا و حكيم است.


In the name of Allah the merciful and the compassionate

81
YUSUFALI: "Turn ye back to your father, and say, 'O our father! behold! thy son committed theft! we bear witness only to what we know, and we could not well guard against the unseen!
82
YUSUFALI: "'Ask at the town where we have been and the caravan in which we returned, and (you will find) we are indeed telling the truth.'"
83
YUSUFALI: Jacob said: "Nay, but ye have yourselves contrived a story (good enough) for you. So patience is most fitting (for me). Maybe Allah will bring them (back) all to me (in the end). For He is indeed full of knowledge and wisdom."
84
YUSUFALI: And he turned away from them, and said: "How great is my grief for Joseph!" And his eyes became white with sorrow, and he fell into silent melancholy.
85
YUSUFALI: They said: "By Allah! (never) wilt thou cease to remember Joseph until thou reach the last extremity of illness, or until thou die!"
86
YUSUFALI: He said: "I only complain of my distraction and anguish to Allah, and I know from Allah that which ye know not...
87
YUSUFALI: "O my sons! go ye and enquire about Joseph and his brother, and never give up hope of Allah's Soothing Mercy: truly no one despairs of Allah's Soothing Mercy, except those who have no faith."
88
YUSUFALI: Then, when they came (back) into (Joseph's) presence they said: "O exalted one! distress has seized us and our family: we have (now) brought but scanty capital: so pay us full measure, (we pray thee), and treat it as charity to us: for Allah doth reward the charitable."
89
YUSUFALI: He said: "Know ye how ye dealt with Joseph and his brother, not knowing (what ye were doing(?"
90
YUSUFALI: They said: "Art thou indeed Joseph?" He said, "I am Joseph, and this is my brother: Allah has indeed been gracious to us (all): behold, he that is righteous and patient,- never will Allah suffer the reward to be lost, of those who do right."
91
YUSUFALI: They said: "By Allah! indeed has Allah preferred thee above us, and we certainly have been guilty of sin!"
92
YUSUFALI: He said: "This day let no reproach be (cast) on you: Allah will forgive you, and He is the Most Merciful of those who show mercy!
93
YUSUFALI: "Go with this my shirt, and cast it over the face of my father: he will come to see (clearly). Then come ye (here) to me together with all your family."
94
YUSUFALI: When the caravan left (Egypt), their father said: "I do indeed scent the presence of Joseph: Nay, think me not a dotard."
95
YUSUFALI: They said: "By Allah! truly thou art in thine old wandering mind."
96
YUSUFALI: Then when the bearer of the good news came, He cast (the shirt) over his face, and he forthwith regained clear sight. He said: "Did I not say to you, 'I know from Allah that which ye know not?'"
97
YUSUFALI: They said: "O our father! ask for us forgiveness for our sins, for we were truly at fault."
98
YUSUFALI: He said: "Soon will I ask my Lord for forgiveness for you: for he is indeed Oft-Forgiving, Most Merciful."
99
YUSUFALI: Then when they entered the presence of Joseph, he provided a home for his parents with himself, and said: "Enter ye Egypt (all) in safety if it please Allah."
100
YUSUFALI: And he raised his parents high on the throne (of dignity), and they fell down in prostration, (all) before him. He said: "O my father! this is the fulfilment of my vision of old! Allah hath made it come true! He was indeed good to me when He took me out of prison and brought you (all here) out of the desert, (even) after Satan had sown enmity between me and my brothers. Verily my Lord understandeth best the mysteries of all that He planneth to do, for verily He is full of knowledge and wisdom.

یک شنبه 5 دی 1389  11:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها