0

آیه های نور (سوره یوسف آیه 61 تا 80)

 
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

آیه های نور (سوره یوسف آیه 61 تا 80)

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ (۶۱) وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (۶۲) فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (۶۳) قَالَ هَلْ ءَأَمَنُكُمْ عَلَيْهِ إلاّ كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (۶٤) وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مَا نَبْغِي هَذهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَميرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (۶۵) قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إلاّ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (۶۶) وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْ‏ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إلاّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (۶۷) وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْ‏ءٍ إلاّ حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (۶۸) وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَي إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۶۹) فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ (۷۰) قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ (۷۱) قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ (۷۲) قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الآرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ (۷۳) قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُم كَاذِبِينَ (۷٤) قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (۷۵) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دينِ الْمَلِكِ إلاّ أَن يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَّشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (۷۶) قَالُوا إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ (۷۷) قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيرُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ (۷۸) قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إلاّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَظَالِمُونَ (۷۹) فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيّاً قَالَ كَبِيرُهُم أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الآرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (۸۰)

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان

61. گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهيم كرد؛ «و سعي مي‏كنيم موافقتش را جلب نمائيم‏؛» و ما اين كار را خواهيم كرد.»
62. «سپس‏» به كارگزاران خود گفت‏: «آنچه را بعنوان قيمت پرداخته‏اند، در بارهايشان بگذاريد؛ شايد پس از بازگشت به خانواده خويش‏، آن را بشناسند؛ و شايد برگردند.»
63. هنگامي كه به سوي پدرشان بازگشتند، گفتند: «اي پدر! دستور داده شده كه «بدون حضور برادرمان بنيامين‏» پيمانه‏اي «از غلّه‏» به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست‏، تا سهمي «از غلّه‏» دريافت داريم‏؛ و ما او را محافظت خواهيم كرد.»
64. گفت‏: «آيا نسبت به او به شما اطمينان كنم همان‏گونه كه نسبت به برادرش «يوسف‏» اطمينان كردم «و ديديد چه شد»؟! و «در هر حال‏،» خداوند بهترين حافظ، و مهربانترين مهربانان است‏.»
65. و هنگامي كه متاع خود را گشودند، ديدند سرمايه آنها به آنها بازگردانده شده‏؛ گفتند: «پدر! ما ديگر چه ميخواهيم‏؟! اين سرمايه ماست كه به ما باز پس گردانده شده است؛ «پس چه بهتر كه برادر را با ما بفرستي‏؛» و ما براي خانواده خويش موادّ غذايي مي‏آوريم‏؛ و برادرمان را حفظ خواهيم كرد؛ و يك بار شتر زيادتر دريافت خواهيم داشت‏؛ اين پيمانه «بار» كوچكي است‏.»
66. گفت‏: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان مؤكّد الهي بدهيد كه او را حتماً نزد من خواهيد آورد؛ مگر اينكه «بر اثر مرگ يا علّت ديگر،» قدرت از شما سلب گردد. و هنگامي كه آنها پيمان استوار خود را در اختيار او گذاردند، گفت‏: «خداوند، نسبت به آنچه مي‏گوييم‏، ناظر و نگهبان است.»
67. و «هنگامي كه مي‏خواستند حركت كنند، يعقوب‏» گفت‏: «فرزندان من‏! از يك در وارد نشويد؛ بلكه از درهاي متفرّق وارد گرديد «تا توجه مردم به سوي شما جلب نشود»؛ و «من با اين دستور،» نمي‏توانم حادثه‏اي را كه از سوي خدا حتمي است‏، از شما دفع كنم‏. حكم و فرمان‏، تنها از آنِ خداست. بر او توكّل كرده‏ام‏؛ و همه متوكّلان بايد بر او توكّل كنند.»
68. و هنگامي كه از همان طريق كه پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، اين كار هيچ حادثه حتمي الهي را نمي‏توانست از آنها دور سازد، جز حاجتي در دل يعقوب «كه از اين طريق‏» انجام شد «و خاطرش آرام گرفت‏»؛ و او به خاطر تعليمي كه ما به او داديم‏، علم فراواني داشت‏؛ ولي بيشتر مردم نمي‏دانند.
69. هنگامي كه «برادران‏» بر يوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جاي داد و گفت‏: «من برادر تو هستم‏، از آنچه آنها انجام مي‏دادند، غمگين و ناراحت نباش.»
70. و هنگامي كه «مأمور يوسف‏» بارهاي آنها را بست‏، ظرف آبخوري پادشاه را در بارِ برادرش گذاشت‏؛ سپس كسي صدا زد؛ «اي اهل قافله‏، شما دزد هستيد.»
71. آنها رو به سوي او كردند و گفتند: «چه چيز گم كرده‏ايد؟»
72. گفتند: «پيمانه پادشاه را! و هر كس آن را بياورد، يك بار شتر «غلّه‏» به او داده مي‏شود؛ و من ضامن اين «پاداش‏» هستم‏.»
73. گفتند: «به خدا سوگند شما مي‏دانيد ما نيامده‏ايم كه در اين سرزمين فساد كنيم‏؛ و ما «هرگز» دزد نبوده‏ايم‏!»
74. آنها گفتند: «اگر دروغگو باشيد، كيفرش چيست‏؟»
75. گفتند: «هر كس «آن پيمانه‏» در بارِ او پيدا شود، خودش كيفر آن خواهد بود؛ «و بخاطر اين كار، برده شما خواهد شد؛» ما اين‏گونه ستمگران را كيفر مي‏دهيم.»
76. در اين هنگام‏، «يوسف‏» قبل از بار برادرش‏، به كاوش بارهاي آنها پرداخت‏؛ سپس آن را از بارِ برادرش بيرون آورد؛ اين گونه راه چاره را به يوسف ياد داديم. او هرگز نمي‏توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه «مصر» بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد. درجات هر كس را بخواهيم بالا مي‏بريم‏؛ و برتر از هر صاحب علمي‏، عالمي است.
77. «برادران‏» گفتند: «اگر او [بنيامين‏] دزدي كند، «جاي تعجب نيست‏؛» برادرش «يوسف‏» نيز قبل از او دزدي كرد «يوسف» سخت ناراحت شد، و» اين «ناراحتي‏» را در درون خود پنهان داشت‏، و براي آنها آشكار نكرد؛ «همين اندازه‏» گفت‏: «شما (از ديدگاه من‏،) از نظر منزلت بدّترين مردميد. و خدا از آنچه توصيف مي‏كنيد، آگاه تر است.»
78. گفتند: «اي عزيز! او پدر پيري دارد «كه سخت ناراحت مي‏شود»؛ يكي از ما را به جاي او بگير؛ ما تو را از نيكوكاران مي‏بينيم‏.»
79. گفت‏: «پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم بگيريم‏؛ در آن صورت‏، از ظالمان خواهيم بود!»
80. هنگامي كه «برادران‏» از او مأيوس شدند، به كناري رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ «برادر» بزرگشان گفت‏: «آيا نمي‏دانيد پدرتان از شما پيمان الهي گرفته‏؛ و پيش از اين درباره يوسف كوتاهي كرديد؟! من از اين سرزمين حركت نمي‏كنم‏، تا پدرم به من اجازه دهد؛ يا خدا درباره من داوري كند، كه او بهترين حكم‏كنندگان است.

In the name of Allah the merciful and the compassionate

61
YUSUFALI: They said: "We shall certainly seek to get our wish about him from his father: Indeed we shall do it."
62
YUSUFALI: And (Joseph) told his servants to put their stock-in-trade (with which they had bartered) into their saddle-bags, so they should know it only when they returned to their people, in order that they might come back.
63
YUSUFALI: Now when they returned to their father, they said: "O our father! No more measure of grain shall we get (unless we take our brother): So send our brother with us, that we may get our measure; and we will indeed take every care of him."
64
YUSUFALI: He said: "Shall I trust you with him with any result other than when I trusted you with his brother aforetime? But Allah is the best to take care (of him), and He is the Most Merciful of those who show mercy!"
65
YUSUFALI: Then when they opened their baggage, they found their stock-in-trade had been returned to them. They said: "O our father! What (more) can we desire? this our stock-in-trade has been returned to us: so we shall get (more) food for our family; We shall take care of our brother; and add (at the same time) a full camel's load (of grain to our provisions). This is but a small quantity.
66
YUSUFALI: (Jacob) said: "Never will I send him with you until ye swear a solemn oath to me, in Allah's name, that ye will be sure to bring him back to me unless ye are yourselves hemmed in (and made powerless). And when they had sworn their solemn oath, he said: "Over all that we say, be Allah the witness and guardian!"
67
YUSUFALI: Further he said: "O my sons! enter not all by one gate: enter ye by different gates. Not that I can profit you aught against Allah (with my advice): None can command except Allah: On Him do I put my trust: and let all that trust put their trust on Him."
68
YUSUFALI: And when they entered in the manner their father had enjoined, it did not profit them in the least against (the plan of) Allah: It was but a necessity of Jacob's soul, which he discharged. For he was, by our instruction, full of knowledge (and experience): but most men know not.
69
YUSUFALI: Now when they came into Joseph's presence, he received his (full) brother to stay with him. He said (to him): "Behold! I am thy (own) brother; so grieve not at aught of their doings."
70
YUSUFALI: At length when he had furnished them forth with provisions (suitable) for them, he put the drinking cup into his brother's saddle-bag. Then shouted out a crier: "O ye (in) the caravan! behold! ye are thieves, without doubt!"
71
YUSUFALI: They said, turning towards them: "What is it that ye miss?"
72
YUSUFALI: They said: "We miss the great beaker of the king; for him who produces it, is (the reward of) a camel load; I will be bound by it."
73
YUSUFALI: (The brothers) said: "By Allah! well ye know that we came not to make mischief in the land, and we are no thieves!"
74
YUSUFALI: (The Egyptians) said: "What then shall be the penalty of this, if ye are (proved) to have lied?"
75
YUSUFALI: They said: "The penalty should be that he in whose saddle-bag it is found, should be held (as bondman) to atone for the (crime). Thus it is we punish the wrong-doers!"
76
YUSUFALI: So he began (the search) with their baggage, before (he came to) the baggage of his brother: at length he brought it out of his brother's baggage. Thus did We plan for Joseph. He could not take his brother by the law of the king except that Allah willed it (so). We raise to degrees (of wisdom) whom We please: but over all endued with knowledge is one, the All-Knowing.
77
YUSUFALI: They said: "If he steals, there was a brother of his who did steal before (him)." But these things did Joseph keep locked in his heart, revealing not the secrets to them. He (simply) said (to himself): "Ye are the worse situated; and Allah knoweth best the truth of what ye assert!"
78
YUSUFALI: They said: "O exalted one! Behold! he has a father, aged and venerable, (who will grieve for him); so take one of us in his place; for we see that thou art (gracious) in doing good."
79
YUSUFALI: He said: "Allah forbid that we take other than him with whom we found our property: indeed (if we did so), we should be acting wrongfully.
80
YUSUFALI: Now when they saw no hope of his (yielding), they held a conference in private. The leader among them said: "Know ye not that your father did take an oath from you in Allah's name, and how, before this, ye did fail in your duty with Joseph? Therefore will I not leave this land until my father permits me, or Allah commands me; and He is the best to command.

یک شنبه 5 دی 1389  11:23 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها