0

راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

 
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بمناسبت ماه مبارک رمضان بر ان شدیم تا در این تاپیک  بمدت 30 شب و هر شب یکی از شبهات وهابیت را پاسخ دهیم امید است مورد قبول درگاه حق تعالی و امیرمومنان (ع) قرار بگیرد.

شبهات و پاسخ انها  در قالب تصویر و متن قرار خواهد گرفت.

 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  2:03 AM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh tahmores alirezaHmzezadh farnaz_s omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

پس از قتل عثمان، مسلمانان در خانه علی ریختند که با او بیعت کنند، شیعیان می گویند: علی فرمود: «دعونی والتمسوا غیری» ؛«مرا رها کنید و دیگری را بجویید». اگر علی خلیفه بود، چرا می گوید: دیگری را بجویید؟

 

خلافت به دو صورت متصور است و تفاوت روشنی با هم دارند:

1.خلافت منصوص که از جانب خدا تعیین شود خلافت به این معنی قابل فسخ و یا صرف نظر کردن نیست. در این مورد خلافت به سان نبوت است که یک وظیف? الهی است که بر دوش فردی نهاده می شود.

2.خلافت انتخابی، که خلیفه از طریق مردم انتخاب شود، امام خلافت به معنی دوم را نمی پذیرد، توضیح این که مردم پس از قتل عثمان، از علی خواستند که به سان سه خلیفه پیشین با بیعت، زمام امام را به دست بگیرد. امام در این شرایط می گوید: مرا رها کنید و دیگری را بجویید. دست رد به چنین خلافت و بیعت نشانه این نیست که امام خلیفه منصوص و واقعی نبود، بلکه نشانه آن است که روش پیشینیان را غیر صحیح می دانسته است.

امّا چرا نمی پذیرفت برای این که آنان در شرایطی سراغ علی آمدند که آن روح پاکی که در  عصر رسالت بر صحابه حاکم بود، از میان رفته و روح دنیا پرستی و زراندوزی بر بخشی از صحابه حکومت می کرد، تاریخ از اندوخته های هولناک طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی سرح، پرده برداشته است.

خلیفه پیشین یک پنجم غنام افریقیه را به مروان بن حکم داد، و این کار به قدری زننده بود که گروهی از صحابه صریحاً به نقد کار خلیفه پرداختند و شاعری گفت:

و أعطیت مروان خمس  الـ   غنیمه آثرته و حمیت الحمی

یک پنجم غنایم افریقیه را به مروان دادی و او را برگزیدی و از خویشاوندان خود حمایت کردی.

امام در چنین شرایطی می گوید: ‌من شایست? خلافت بر این مردم نیستم، بروید و کسی را پیدا کنید که با این روش هماهنگ باشد، ولی آنگاه که اصرار مردم را دید، ناچار شد برای حفظ وحدت مسلمین و جلوگیری از تلاشی قوا و نیرو، بیعت را پذیرفت، ولی راه و روش خود را به وسیل? اولین سخنرانی خود، اعلام کرد و تمام اسراف کاریها که به وسیل? خلیفه پیشین رخ داده همه باید به بیت المال برگردد چنان که فرمود:

«والله لو وجدته قد تزوّج بها النساء و ملک به الإماء لردته ، فإنّ فی العدل سعه، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق». (1)

« به خدا سوگند هرگاه به اموال نامشروع و غارت شده از بیت المال، صداق زنان قرار گیرد و کنیزان با آن خریداری شود، من آن را به بیت المال باز می¬گردانم، زیرا در عدل و داد گشایشی هست، و هر کس عدل و داد برای او ناخوشایند باشد، ستم و بیداد برای او ناخوشایندتر است».

گردآورنده سؤالها، سخن امام را کاملاً نقل نکرده، برای روشن شدن حقیقت که چرا، دعوت و بیعت مردم را نپذیرفت، ناچاریم تمام سخن امام را نقل کنیم:

«مرا واگذارید و دیگری را بجویید که ما به استقبال کاری می رویم که دارای رویه ها و رنگ های گوناگون است دل ها برابر آنان بر جای نمی ماند و خردها پایدار نخواهند بود. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده و راه روشن تیره و ناشناس گردیده. بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم شما را بر اساس آن چه خود می دانم خواهم برد و به گفت? این و آن و سرزنش سرزنش کننده، گوش نخواهم داد». (2)

امام در این کلام گوشه ای از حقایق و شرایط حاکم بر آن عصر را روشن می کند و روش و منش خویش را در اداره حکومت ارائه می دهد. پاره ای از شرایط حاکم بر جامعه آن روز عبارتند از:

تغییر تدریجی در سنت رسول خدا پس از 23 سال مانند برتری دادن عرب بر عجم، موالی بر بندگان و ... .

رفتار عثمان درباره تقسیم ناعادلانه بیت المال و گماردن نزدیکان خود از بین بنی امیه بر امارت و ... که موجب شورش مسلمین و قتل او شد. (3)

طمع جمعی از بیعت کنندگان با امام برای استفاده از فرصت های حکومتی. (4)

شایعه حرص امام برای دست یابی به حکومت. (5)

وجود معاویه و بغض و اضرار نسبت به امام که نزدیک ترین افراد خاندانش در زمان پیامبر خدا به دست امام به قتل رسیده بودند و اکنون بهانه می¬جوید و امام را به دست داشتن در قتل عثمان متهم می کند و به بهانه قصاص با قاتلان عثمان دست به هر کاری می زند. (6)

پیش بینی بروز فتنه ها از ناحیه امام که ده سال پیش پس از انتخاب عثمان مطرح شد. (7)

 و اکنون نیز امام ادامه آن را به شکل تیره تر و سهمگین تر به وضوح می بیند و تصریح میکند دل ها و عقل های مردم در برابر آن پا برجا نخواهد ماند. (8)

و اموری دیگر از این دست، موجب شد تا امام بدون مجامله، با تفهیم حقیقت و روشن ساختن شرایط بحرانی آن روز برای مردم، حجت را بر آنان تمام کند تا پس از بیعت نیز بهانه و توجیهی برای دیگران باقی نماند و اعتراضی علیه امام گشوده نشد از همین رو امام بعدها بر این نکته تأکید می ورزد و می فرماید: «لم تکن بیعتکم ایّای فلته... بیعت شما با من بدون اندیشه و تأمل نبود» (9) که اکنون آن را بشکنید.

امیرمؤمنان درباره علت سکوت خدا پس از سقیفه و پذیرش حکومت پس از قتل عثمان چنین می فرماید:

«فأمسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الإسلام یدعون إلی محق دین محمد فخشیت إن لم انصر الإسلام و أهله أن أری فیه ثلماً أو هدماً تکون المصیبه به علیّ أعظم من فوت ولایتکم...». (10)

«‌من دست برداشتم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می¬خواهند دین محمد را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم رخنه ای در آن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شما است که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد».

پی نوشت ها:

1.         نهج البلاغه، خطبه 15.

2.         نهج البلاغه، خطبه 92.

3.         نهج البلاغه، خطبه 164؛ الملل و النحل، شهرستانی: 32-33.

4.         نهج البلاغه، حکمت202و 191

5.         نهج البلاغه، خطبه 172.

6.         نهج البلاغه، نامه 10، 28و64.

7.         شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1/195

8.         نهج البلاغه، خطبه 92.

9.         نهج البلاغه، خطبه 136 و  نامه 54

10.       نهج البلاغه، نامه امام به مردم مصر، شماره 62

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  2:11 AM
تشکرات از این پست
tahmores alirezaHmzezadh omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا علی بن أبی طالب نام خلفا را روی فرزندان خود نهاده است؟

 

پاسخ:

باید توجه نمود که اسامی خلفای سه گانه، اسامی مخصوص این سه نفر نبود، بلکه این اسامی قبل از اسلام و بعد از اسلام در میان عرب شایع و گسترده بود. این نامگذاری هرگز دلیل بر  علاقه به مقام خلافت و اداره کنندگان آن نیست. در ایران ما شاه به نام محمدرضا» منفورترین انسان بود، ولی در عین حال،‌ این مانع از آن نبود که اسم محمدرضا از نامهای رایج و محبوب میان مردم باشد، شما می توانید با مراجعه به کتابهای رجالی مانند الاستیعاب نگارش ابن عبدالبرّ، اسد الغابه، نگارش ابن اثیر، اسامی صحابه ای که به نامهای ابی بکر یا عمر و عثمان بودند ملاحظه فرمایید.

ما در این جا، تنها به یک کتاب به نام «اسدالغابه فی معرفه الصحابه» بسنده می کنیم و از کسانی نام می بریم که نام آنان «عمر» بود.

1.عمر الاسلمی، 2. عمر ال جمعی، 3.  عمر بن الحکم، 4. عمر بن سالم الخزاعی، 5. عمر بن سراقه، 6. عمر بن سعد الانماری، 7. عمر بن سعد السلمی، 8. عمر بن سفیان، 9. عمر بن ابی سلمه، 10. عمر بن عامر السلمی، 11. عمر بن عبیدالله، 12. عمر بن عکرمه، 13. عمر بن عمرو اللیثی، 14. عمر بن عمیر، 15. عمر بن عوف، 16. عمر بن غزیهف 17. عمر بن لاحق، 18. عمر بن مالک بن عقبه، 19. عمر بن مالک الانصاری، 20. عمر بن معاویه الغاضری، 21. عمر بن یزید، 22. عمر بن الیمانی.

اینها تنها کسانی هستند که ابن اثیر از آنها نام برده است، و اگر تابعان را که نامشان عمر بوده بر آنها اضافه شود، تصدیق خواهید فرمود که این اسم و اسماء دیگر خلفا از اسامی معروف بین عرب جاهلی و اسلامی بوده و هرگز از شنیدن این نام، کسی تداعی نمی کرد. افزون بر این، وجه دیگری نیز در این نام گذاری بود که در پاسخ سؤال ششم خواهد آمد.

بنابراین، نمی توان با یک اسم گذاری همه آنچه که در تاریخ از ظلم و ستم بر اهل بیت آمده است انکار نمود.

گذشته بر این اگر شرایط خفقان و تاریک و وحشت و فشار را بر شیعیان در آن روزگار در نظر آوریم خواهیم دید ائمه معصوم از اهل بیت برای نجات شیعیان ناگزیر دست به اقداماتی می زدند که شرعاً جایز بود از جمله:

نام فرزندانشان را به نام خلفا می¬گذاشتند با بزرگان صحابه پیوند خویشاوندی از طریق ازدواج برقرار می کردند تا از این فشارها بکاهند و دستگاه ظلم بنی امیه و بنی عباس به این بهانه که آنان با خلفای سه گانه معارضند از سادگی مردم سوء استفاده کرده بر آنان و شیعیانشان بیش از پیش فشار و قتل و غارت وارد کنند.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  2:13 AM
تشکرات از این پست
tahmores alirezaHmzezadh omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

آیا گفتن ذکر اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الله الکبری در اذان بدعت است؟

علمای ما قائلند که گفتن اذکاری مانند اشهد ان علیا ولی الله یا اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الکبری و.. در اذان اگر به قصد استحباب گفته شود اشکالی ندارد ولی به قصد وجوب درست نیست و هیچ یک از شیعیان این اذکار را به قصد وجوب نمی گویند که بدعت شود یا اشکالی مترتب بر آن باشد .

پس ما این شهادت را به نیت جزئی از اجزای اذان نمی گوییم كه بدعت در دین شود- بلكه به عنوان جزئی از ایمان در اذان می گوییم. آن هم نه اینكه واجب است در اذان گفته شود- بلكه از این كه تبركا جایز است در اذان می آوریم. بنابراین- ما اهل تشیع- بر اساس روایات فراوانی كه این روایت را- هم شیعه و هم اهل سنت- به خصوص اهل سنت- در یكی از صحاح سته- از ام سلمه از حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل كرده اند- شهادت و اقرار به ولایت امیرالمومنین را جزئی از ایمان می دانیم نیز شهادت به عصمت حضرت زهرا نیز مطلبی ثابت شده است و لذا نه بدعت است و نه گفتن آن اشکالی دارد چنانکه بسیاری از بزرگان ما مانند علامه حسن زاده آملی مقید هستند که این ذکر شریف را حتما در اذان نمازشان بگویند و دلایل صحت آن را هم در کتابشان مرقوم فرموده اند که برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب ایشان با نام «شرح فص فاطمیه» مراجعه فرمایید.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:40 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا حضرت علی علیه السلام  قاتلین عثمان را قصاص نکرد؟
 

1. اهالي مصر و بصره و ديگر بلاد اسلامي برعليه مفاسد و مظالم عثمان و اطرافيانش در مدينه گرد‌ آمده بودند ولی با وساطت حضرت علي عليه السلام راه برگشت در پيش گرفتند. اما زماني كه قاصد عثمان را كه دستور قتل آنان را به سوي والي مصر مي برد، دستگير كردند، بازگشتند و كار عثمان را يكسره ساختند! حضور فيزيكي حسنين عليهم السلام و سخنان اميرمومنان علي عليه السلام نيز سودي نبخشيد. پس عثمان به دلیل خیانت خودش به قتل رسید و از قدیم گفته اند خودکرده را تدبیر نیست.

2. هيچ گاه در تاريخ به صراحت به قاتل يا قاتلان عثمان اشاره نمي شود يا اجازه ندادند اين حقيقت مشهور شود! تنها به نام فردي ناشناخته از مردم مصر به نام «اسودان بن حمران» (يا سودان بن رومان يا اسود بن حمران) اشاره شده كه اهل تُجيب مصر بوده است.[1] به فرض كه قاتل شخصي به اين نام بوده باشد بعدها كه حكومت مصر در دست عمرو عاص كه عامل معاويه بود, افتاد وي چرا قاتل را قصاص ننمود. جالب تر آن كه علي رغم نامه نگاري هاي فراوان بين طالبان خون عثمان (به عنوان نمونه طلحه, زبير, عايشه و ازهمه مهمترمعاويه) و اميرالمومنين علي عليه السلام هرگز آنان اشاره اي به نام قاتلين نمي كنند! كه به عنوان مثال فلان شخص را تحويل ما بده!.

3. برخي كوركورانه و بدون جهت و تنها به دليل محبت فراوان مالك اشتر و محمد بن ابي بكر به اميرالمومنين علي عليه السلام و تنها به دليل حضورشان در خانه عثمان به هنگام كشته شدن وي, اين بزرگ مردان را متهم به شراكت در قتل نموده اند اما اسناد تاريخي موجود از نويسندگان خود اهل سنت دلالت بر اطاعت ايشان از اميرالمومنين علي عليه السلام در مخالفت با قتل عثمان دارد به عنوان نمونه نقل شده است كه:
مالك اشتر در جريان محاصره عثمان كوشيد تا با استفاده از هودج ام حبيبه (همسر پيامبر خدا), عثمان ار از گير محاصره كنندگان به در آورد اما محاصره كنندگان اجازه ورود به خانه را به او ندادند.[2] گويا او در صدد بوده است تا پنهاني عثمان را از دست محاصره كنندگان خشمگين بيرون ببرد.[3]

4. علاوه بر تمام نكات فوق بايد گفت: همان گونه كه از تاريخ و نيز كلمات امام عليه السلام استفاده مي شود، قاتل عثمان شخص واحدي نبود، بلكه وي در جريان يك انقلاب كشته شد كه در آن هزاران نفر از اهالي مدينه، بصره، كوفه و باديه نشينان شركت كرده بودند. آيا مي شود يك توده مردمي هزار نفره را به خاطر شركت در قتل يك نفر, قصاص نمود. (در چنين مواردي در آن زمان معمولا به گرفتن خون بها (ديه) رضايت مي دادندهمان گونه كه در آغاز هجرت پيامبر قريش براي كشتن پيامبر چنين نقشه اي كشيد و خواست با جمع كردن افرادي از قبايل مختلف عملا قصاص را براي بني هاشم غير ممكن كرده و آنان را راضي به دريافت ديه كند) و اينكه چرا در تاريخ نيامده كه خونخواهان عثمان بعدها كه حكومت مصر را به دست گرفتند قاتل يا قاتلان عثمان را قصاص نكردند.
اكنون سوال اصلي اين است كه اگر قصاص قاتل لازم مي باشد, چرا عثمان, با وجود آنكه مي دانست عبدالله بن عمر (فرزند عمر بن خطاب خليفه دوم اهل سنت) فردي آدم كش است و بدون هيچ دليلي اقدام به قتل سه بي گناه كرده بود, قصاص ننمود؟

[1] . ابن قتيبه دينوري, الامامه و السياسه, ج1, ص54-55؛ ابن شبه نميري, تار يخ المدينه المنوره, ج3, ص1166.
[2] . ابن شبه نميري, تار يخ المدينه المنوره, ج3, ص1313.
[3] . رسول جعفريان, تاريخ خلفا, ص181-182.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:43 PM
تشکرات از این پست
hossein201273 omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا پيامبراكرم(ص) بااينكه خواندن و نوشتن نميدانست ولي در آخر عمرشان گفت قلم و كاغذ بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم تا رستگار شويد؟
(اشاره به حدیث قرطاس)
 
يكي از شبهاتي كه اخيراً وهابي‌ها آنرا مطرح کرده و به آن آب و تاب داده اند تا بدین وسیله اهانت خلیفه دوم به پیامبر(ص) (که گفت این مرد هذیان می گوید) را بپوشانند، این است که پیامبری که خواندن و نوشتن نمي‌دانستند ؛ چطور شد كه در آخرين لحظات عمر شريفش دستور دادند كه قلم و دوات بياورند تا چيزي را بنويسد كه مسلمانان هرگز گمراه نشوند ؟

hadis ghertas حدیث قرطاس_0.jpeg
در پاسخ به اين شبهه باید گفت:
اولا پیامبر اکرم بعد از بعثت هم خواندن می دانست و هم نوشتن(رک: بحارالانوار، ج 16، ص 135) از آیات و روایات بسیاری نیز بر تایید این نظر وجود دارد چراکه چگونه ممکن است گیرنده وحی - که همه چیز را می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟!( مرتضی مطهری، همان، ص 212)
ثانیا پیامبر اکرم (ص)در طول عمر شريف‌شان بارها اتفاق افتاده است كه ايشان هم خوانده‌اند و هم نوشته‌اند . اين مطلب هم از كتاب‌هاي شيعه و هم از كتاب‌هاي اهل سنت قابل اثبات است .
مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در معاني الأخبار مي‌نويسد : از امام جواد عليه السلام سؤال كردند :
اي فرزند رسول خدا ! چرا به پيامبر اسلام « امي » مي‌گفتند ؟ حضرت سؤال كرد : " مردم [مخالفين شيعه ] چه مي‌گويند ؟ گفتند : مردم فكر مي‌كنند كه آن حضرت به اين خاطر امي ناميده شده بود ؛ چون نمي‌توانست بنويسد . امام جواد در جواب فرمود :
دروغ مي‌گويند ! لعن بر آن‌ها باد . چطور نمي‌توانستند بنويسند ؛ در حالي كه خداوند در آيات محكم قرآنش مي‌فرمايد :
او خداي است كه رسولش را در ميان بي سوادان برانگيخت تا براي آن‌ها آيات خداوند را تلاوت و آن‌ها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت به آن‌ها بياموزد .
چطور كسي كه نمي‌تواند بنوسيد ، مي‌تواند كتاب را به ديگران بياموزد ؟ به خدا قسم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به هفتاد و دو يا هفتاد و سه زبان مي‌خواندند و مي‌نوشتند . به اين دليل به آن حضرت «امي » مي‌گفتند ؛ چون او از اهل مكه بود و مكه در آن زمان « ام القري » محسوب مي‌شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآّنش مي‌فرمايد :
ما تو را فرستاديم تا اهل «ام القري » [مكه ] را و كساني كه در اطراف آن زندگي مي‌كنند ، انذار كني.( معاني الأخبار ،شيخ الصدوق ، ص 53 – 54؛ بحار الأنوار علامة مجلسي ، ج 16 ، ص 132 – 133 ).
باز نظير اين روايت را عبد الرحمن بن الحجاج از امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند :
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هم مي‌خواندند و هم مي‌نوشتند و حتي چيزهايي را كه هنوز نوشته نشده بود ، مي‌خواندند . ( بصائر الدرجات - محمد بن الحسن الصفار - ص 247 . )
عامر شعبي از علماي اهل سنت كه در نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌اي دارد در اين باره مي‌نويسد: پيامبر اكرم نامة شخصي به نام عيينه را شخصاً مطالعه كرد و از آن‌چه در آّن نوشته شده بود ، خبر داد . ( المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ،ابن عطية أندلسي ، ج 4 - ص 322 ؛تفسير القرطبي ، ج 13 ، ص 352 )
جالب اینجاست که آلوسی که از متعصب ترین علمای اهل سنت است به نقل از بخاری که مهمترین و بالاترین کتاب را در میان کتب اهل سنت به نام صحیح بخاری دارد اذعان می کند که در صلح حدیبه، پیامبر شخصا صلح نامه را خوانده و نوشته اند:
آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت در تفسيرش : ج 21 - ص 5 مي‌ نويسد : قدرت بر خواندن ، فرع بر كتاب است ... رواياتي در صحيح بخاري و ... نيز تأييد مي‌كند كه رسول خدا مي‌توانستند بنويسند . چنانچه در قضيۀ صلح حديبيه خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شخصاً عقد نامه را گرفت و نوشت .(اذعان بخاری را می توانید در این آدرس بیابید: صحيح البخاري ، ج 3 ، ص 168 . )
سیوطی نیز می نویسد: پيامبر اسلام از دنيا نرفت ؛ مگر اين كه مي‌نوشت و مي‌خواند . (الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 3 - ص 131 .)
با اين توضيحات ثابت مي‌شود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم قدرت بر خواندن داشتند و هم در موارد متعددي نوشته‌اند .
حتي اگر فرض كنيم كه نعوذ بالله پيامبر اسلام نوشتن نمي‌دانست ، باز هم اهل سنت نمي‌توانند اهانت عمر بن الخطاب به پیامبر(ص) در آخرین لحظات عمر شریفش را توجيه كنند ؛ چرا كه در طول تاريخ رسم نبوده است كه خود حاكم ، پادشاه و يا امير يك مملكت خودش قلم بردارد و شروع كند به نوشتن نامه و ... ؛ بلكه هر حاكمي نفراتي داشته است كه آن‌ها نامه را مي‌نوشتند و در آخر خود حاكم آن را امضاء مي‌كرده است . و اگر از مردم بپرسند كه اين نامه را كي نوشته ، مي‌گويند فلان حاكم نه كاتب او ؛ يعني اين نامه به نام همان حاكم ثبت مي‌شود ؛ با اينكه خود او نامه را ننوشته ؛ بلكه كاتب او نوشته و او در آخر امضاء كرده است .
اين مطلب در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نيز صادق است . همان‌طور كه در طول حكومت ده‌ سالۀ پيامبر در مدينه ، ده‌ها نامه ،‌ به پادشاهان و امراء كشورهاي ديگر نوشته بود، اين نامه را مي‌نوشت . اگر آن‌ها را خودش نوشته باشد ، اين نامۀ آخري را هم مي‌توانست بنويسد . اگر آن‌ها را صحابه به دستور رسول خدا نوشته باشد ، اين نامه را نيز همان‌طور مي‌نوشتند و رسول خدا(ص) در آخر آن را مهر مي‌كرد .

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:44 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا عایشه در مقابل امیرمؤمنان اعلان جنگ کرد و لشکر کشید؟

چرا در حالی که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله صراحتا و به دفعات صادر شده که فرمودند: «من جنگ می کنم با آن کس که با علی جنگ کند.»
آیا وی از جنگ و محاربه با رسول خدا  صلّی الله علیه و آله حذر نداشت؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محاربه با امیرالمؤمنین، محاربه با رسول خداست

المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 - ص 149 (و مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 2 - ص 442 و المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 3 - ص 40 و کنز العمال - المتقی الهندی - ج 12 - ص 97، ح 34164 )

 

( أخبرنا ) أحمد بن جعفر القطیعی ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثنی أبی ثنا تلید بن سلیمان ثنا أبو الجحاف عن أبی حازم عن أبی هریرة رضی الله عنه قال نظر النبی صلى الله علیه وآله إلى علی وفاطمة والحسن والحسین فقال انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم * هذا حدیث حسن من حدیث أبی عبد الله أحمد بن حنبل عن تلید بن سلیمان فانى لم أجد له روایة غیرها *
المعجم الأوسط - الطبرانی - ج 3 - ص 179( و المعجم الصغیر - الطبرانی - ج 2 - ص 3 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 3 - ص 11)

 

حدثنا إبراهیم قال حدثنا محمد بن الاستثناء قال حدثنی حسین بن الحسن الأشقر عن عبید الله بن موسى عن أبی مضاء وکان رجل صدق عن إبراهیم بن عبد الرحمن بن صبیح مولى أم سلمة عن جده ( 161 أ ) صبیح قال ( کنت بباب رسول الله صلى الله علیه وسلم فجاء علی وفاطمة والحسن والحسین فجلسوا ناحیة فخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم إلینا فقال إنکم على خیر خیر وعلیه کساء خیبری فجللهم به وقال أنا حرب لمن حاربکم سلم لمن سالمکم )
تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 14 - ص 157:

 

وأخبرنا أبو محمد بن طاوس أنا أبو الغنائم بن أبی عثمان أنا عبد الله بن عبید الله بن یحیى قالا أنا أبو عبد الله المحاملی نا عبد الأعلى بن واصل نا الحسین بن الحسن الأنصاری یعرف بالقری نا علی بن هاشم عن أبیه عن أبی الجحاف عن مسلم بن صبیح عن زید بن أرقم قال حنا رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فی مرضه الذی قبض فیه على علی وفاطمة وحسن وحسین فقال أنا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:48 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

نقش سقیفه در حادثه عاشورا چیست؟

 

سقیفه آغاز همه انحرافات در جامعه اسلامی و منشا ظلمها و ستمها بر خاندان عصمت و طهارت و سرآغاز به وجود آمدن فاجعه کربلا بود.در سقيفه عملاً با انكار امامت و تداوم نيافتن رهبري الهي كه در غدير طراحي شده بود، شرايطي براي جامعه‏ اسلامي پيش آمد كه به تدريج حاكميّت بني‏اُمَيّه، اين دشمنان ديرينه‏ اسلام را موجب گرديد و زمينة صعود بني‏اُمَيّه براي تكيه بر پست‌هاي كليدي را فراهم ساخت و سرانجام با روی کار آمدن معاویه و فرزند سگبازش یزید فاجعه عاشورا شکل گرفت.

آری اگر سقيفه شكل نمي‏گرفت و با غصب حقّ امیر مومنان علي(ع‏†، انحرافات پديد نمي‏آمد و زمينه‏هاي تسلّط امويان بر سرنوشت امّت اسلامي فراهم نمي‏شد، واقعه‏ عاشورا رخ نمي‏داد. نقل شده كه «اميري از سيّدي پرسيد حسين‏† را كجا كشتند؟ گفت: در كربلا. گفت اشتباه مي‏كني؟ آن حضرت را در سقيفه‏ بني‏ساعده كشتند.»( عمادالدّين طبري، كامل بهائي، ج2، ص304.)

چرا كه ظلم به اهل‏بيت‏‰ و مهجوريّت آنان از سقيفه آغاز و اين توطئه با شهادت امام علي‏† و امام حسين‏ علیهما السلام كامل شد.(در این زمینه عالم جلیل القدر حضرت آیه الله سید محمد حسین پور علوی، کتابی با عنوان: «نقش سقیفه در حادثه عاشورا و پیامدهای آن» تالیف نموده که برای مطالعه بیشتر و کاملتر می توانید به این کتاب مراجعه نمایید).

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:50 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

آیا خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و خانه های مدینه در آن زمان درب چوبی داشته است؟
کساني که دقت کاملي در تاريخ نداشته‌اند ، مدعي شده‌اند که منازل مدينه و مکه در زمان صدر اسلام ، اصولا درب چوبي نظير درهاي امروزي نداشت و مردم براي پوشاندن منزل از ديد اغيار ، تنها از پرده استفاده مي کردند. آنان پس از طرح اين ادعا، نتيجه گرفته‌اند كه: بنابراين، ماجراي سوزاندن در خانه حضرت زهرا (س) و قرار دادن ايشان بين در و ديوار صحيح نيست!!

اين شبهه به «دکتر سهيل زکار» نسبت داده مي‌شود ؛ اگر چه مدرک مستندي درباره استناد اين شبهه به وي در دست نيست. بهرحال از آنجا که اين کلام از سوي برخي ديگر نيز تکرار شده ، لازم است پاسخ داده شود.
آنچه در پي مي‌آيد، گوشه‌اي از مستنداتي است که از سوي «علامه سيد جعفر مرتضي عاملي» در کتاب مأساة الزهرا (ع) ــ چاپ 1997به وسيله‌ي دارالسيرة بيروت ــ تحقيق شده است :
الف ) مستنداتي درباره درب داشتن خانه هاي مدينه
1. «ابو فديک» مي گويد : از «محمدبن هلال» درباره مختصات اتاق و حجره عايشه پرسيدم . در ضمن پاسخ گفت: «درب آن به سوي شام بود». گفتم : «آن درب يک مصراع داشت يا دو مصراع ؟» گفت: «يک مصراع» پرسيدم : «از چه جنسي بود؟» پاسخ داد: «يا از چوب عرعر بود يا از درخت ساج» . (وفاء الوفاء ــ ج2، ص459 و 456 و 542)
توضيح: مصراع همان است كه در فارسي از آن با عنوان "لنگه" يا "لت" ياد مي‌شود.
2. از «ابوموسي اشعري» نقل است که به همراه پيامبر بود تا اينکه به "بئر أديس" وارد شدند . پيامبر (ص) داخل شد و ابوموسي بيرون باقي ماند. ابوموسي مي‌گويد : «کنار دربي نشستم که جنس آن از جريب نخل بود». (صحيح مسلم ــ ج7، ص 118و صحيح بخاري ــ ج2 ــ ص 187)
3. «ابوذر» از پيامبر نقل مي کند که فرمود : «اگر کسي از كنار خانه‌اي گذشت که درب آن بسته نبود و پرده نيز داشت و نگاهش به داخل خانه افتاد، گناهي بر او نيست ؛ بلکه مقصر، اهل آن خانه‌اند». (مسند احمد ــ ج5 ـ ص153)
4. در حديث ازدواج حضرت علي و حضرت فاطمه ـ عليهما السلام ـ آمده است که پيامبر (ص) به آن‌دو دستور داد که به منزلشان وارد شوند ، سپس بر ايشان دعا کرد، آنگاه برخاست، بيرون رفت و در را با دست مباركش به روي آنان بست (ثم قام فأغلق عليهما الباب بيده). (بحار الانوار ـ ج4 ـ ص122 و 142 و مناقب خوارزمي ص243)
5. از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «هر کس متصدي امري از امور مردم گردد سپس درش را به روي فقير و مظلوم و صاحب حاجتي ببندد خداوند تبارک و تعالي نيز درهاي رحمتش را در زمان فقر و حاجت وي به رويش خواهد بست» . ( مسند احمد ـ ج3 ـ ص 441)
6. «ابو حميد» از پيامبر (ص) نقل مي‌کند که: «او به ما امر كرد كه شب‌ها ظروف آب را در گوشه‌اي قرار دهيم و نيز دستور داد كه شب‌هنگام درها را ببنديم». (صحيح مسلم ـ ج3 ـ ص1593)
7. از «جابر» و «ابوهريره» نقل است که پيامبر (ص) فرمود: «درب منزلت را ببند و نام خدا را جاري کن، بدرستي که شيطان درب بسته را باز نمي‌کند». (سنن ابي داود ـ ج2 ـ ص339 و مسند احمد ـ ج3 ـ ص386 و سنن ابي ماجه ـ ج2 ـ ص1129 )
8. در حديث اسلام آوردن «مادر ابوهريره» و دعا کردن رسول‌لله (ص) براي او ، ابوهريره مي‌گويد: «... پس دوان دوان به سوي او رفتم تا به او مژده دهم که رسول الله برايت دعا کرد . وقتي به خانه رسيدم درب منزل را بسته يافتم و صداي تكان خوردن آب در مشك و نيز صداي پاي مادرم را شنيدم ... » . (مسند احمد ـ ج2 ـ ص230)
9. در حديثي از عائشه است که: رسول الله (ص) در شبي از شب‌ها وي را خفته پنداشت پس بآرامي كفش‌هايش را پوشيد و عبايش را برداشت، سپس در را باز كرد، بيرون رفت و در را پشت سرش بست (ظن أنها رقدت فانتعل رويدأ و أخذ رداءه رويدا ثم فتح الباب رويدأ ثم خرج و أجافه رويدا). (تاريخ المدينة لابن شبة ـ ج 1 ـ ص 88 و 89 و في هامشه عن عمدة الاخبار ـ ص 123 و 124 و راجع وفاء الوفاء ـ ج 3 ـ ص 883 عن مسلم والنسائي)
در تمامي احاديث بالا ، بستن درب با تعابيري مانند " اغلاق الباب" ، "ردّ الباب" و " إجافة الباب" آمده است که همگي به معني "بسته نمودن درب" است و براي پرده و نظاير آن به کار نمي‌رود .
10. در احاديث متعددي ــ از جمله 21 حديث که علامه جعفر مرتضي در کتاب مذکور آورده است ــ از تعابير "دق الباب" ، "طرق الباب" ، "ضرب الباب" و "قرع الباب" استفاده شده است که همگي به معناي "در زدن" هستند و درباره دري كه پرده داشته باشد به كار نمي‌روند. زيرا واضح است که پرده ، قابليت دق الباب ندارد ؛ از جمله :
در حديث رفتن پيامبر به منزل «ابو الهيثم بن التيهان» آمده است : «پس درب خانه را زديم. زني گفت : چه کسي در مي‌زند ؟ عمر پاسخ داد : اين رسول الله است ...» (کنزالعمال ـ ج7 ـ ص194 )
11. در احاديث متعدد ديگري ـ از جمله 43 حديثي که نويسنده‌ي کتاب مأساة الزهرا (ع) آنها را مذکور داشته است ــ به تعابيري همچون "الاجابة من وراء الباب" يعني "پاسخ از آن سوي در" ، "خلف الباب" يعني "پشت در" ، "حرک الباب" يعني "حرکت دادن در" ، "وضع اليد علي الباب فدفعه" يعني « هل دادن در با دست و باز کردن آن" ، "فتح الباب" يعني "باز کردن درب" ، "الباب المقفل" يعني "درب قفل‌شده" و "کسر الباب" يعني "شکستن در" بر مي‌خوريم که هيچيک از اين تعابير با پرده و مانند آن سازگاري ندارد .
12. همانگونه که در تواريخ شيعه و سني آمده است ، اهل يثرب ( مدينة النبي) تا پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص) گرفتار جنگ داخلي دائمي بودند و اختلافات خونين در ميان آنها بيداد مي‌کرد ؛ تا جايي که معروف بود که حتي شب‌ها نيز شمشير و اسلحه را از خود دور نمي‌کردند (اعلام الوري ـ ص55 و بحارالانوار ـ ج19ـ ص 8 تا 10) . تا اينکه خداوند با بعثت پيامبر (ص) بر آنان منت نهاد و برادري و صلح را برايشان به ارمغان آورد . با در نظر داشتن اين امر ، آيا عقلايي است مردماني که دائما خطر همسايه را احساس مي‌کردند و در حال جنگ و جدال بودند و حتي در هنگام خواب ، نزد خود شمشير نگه مي‌داشتند ، براي خانه‌هايشان که مال و ناموس خود را در آن حفظ مي‌کردند و شب‌ها در آن مي‌آرميدند ، درب نگذارند و فقط به آويزان کردن پرده اکتفا کنند؟ خير؛ اين امر هرگز عقلاني نيست.
13. احاديث ديگري نيز وجود دارند که ثابت مي‌کنند نه تنها منازل مدينه درب داشتند بلکه آن‌ درب‌ها ، قفل و کليد نيز داشتند و کلمه "مفتاح" به معناي کليد بارها تکرار شده است ؛ از جمله:
از «دکين بن سعيد المزني» نقل است که گفت: نزد پيامبر (ص) رفتيم و از او درخواست طعام کرديم. پس فرمود : «يا عمر! برو و به آنها غذا بده». فارتقي بنا الي علية ، فأخذ المفتاح من حجزته ، ففتح ...» (سنن ابي داود ـ ج4 ـ ص361 و مسند احمد ـ ج4 ـ ص174 )
يا :
حين کلّم علي (ع) طلحة في امر عثمان ، انصرف علي (ع) الي بيت المال ، فأمر بفتحه ، فلم يجدوا المفتاح ، فکسر الباب ، و فرق ما فيه علي الناس ، فانصرفوا من عند طلحه حتي بقي وحده ، فسر عثمان بذالک . ( تاريخ طبري ـ ج4 ـ ص431 )
14. دسته‌ي ديگري از روايات نيز وجود دارد كه بوضوح حاکي از وجود درب‌هايي با جنس چوب هستند ؛ احاديثي که از "شق الباب" به معناي "شکاف بين درب‌هايي كه از چوب ساخته مي‌شود" سخن مي‌گويند. مسلم است که پرده ، داراي شق و شکاف نيست بلکه درهايي که از "تخته" يا "سعف نخل" ساخته مي‌شدند ، ممکن بود خلل و شکافي بين آنها به وجود بيايد ؛ از جمله :
از عائشه نقل است که: «هنگامي که خبر شهادت جعفر بن ابي‌طالب و عبدالله بن رواحة را آوردند ؛ پيامبر بر زمين نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمايان شد ، و من از شکاف در (شق الباب) او را مي‌نگريستم ...» . ( کنزالعمال ـ ج15 ـ ص 732)
نيز امام صادق (ع) از امير المؤمنين علي (ع) نقل فرموده است که : ... روزي رسول الله در حجره يکي از زنانش نشسته بود و مدراتي (نوعي شانه از جنس چوب يا فلز) در دست داشت ، در اين هنگام مردي از شکاف در (شق الباب) به داخل نگريست. پيامبر فرمود: « اگر نزديک تو بودم با اين مدراة ، چشمت را در مي‌آوردم». (قرب الاسناد ـ ص18 و من لايحضره الفقيه ـ ج 4 ـ ص 74)

مستنداتی از درب خانه حضرت زهرا و علی علیهما السلام
1.قال ابن عباس: و سد ابواب المسجد غيرباب علي ... و هو طريقه ليس له طريق غيره.
ابن عباس گفت: و پيامبر دربهاي خانه هاي رو به مسجد را به جز درب خانه امیرالمومنین صلوات الله علیه بست ... و وي (امیرالمومنین صلوات الله علیه) راهش به بيرون از خانه تنها از آن درب رو به مسجد بود و راه ديگري (براي خروج از خانه) نداشت. (احقاق الحق :-قاضي نورالله شوشتري-ج5،ص541؛ به نقل از: خصائص نسائي، ص14.(
2.قال ابن عباس: سد رسول الله ابواب المسجد غير باب علي ... و هو طريقه ليس له طريق غيره. (احقاق الحق ،ج5،ص543؛ به نقل از: البدايه و النهايه: ابن كثير، ج7،ص338.)
ابن عباس گفت: پيامبر دربهاي (خانه هاي رو به ) مسجد را به جزد درب خانه امیرالمومنین صلوات الله علیه بست ... و وي (امیرالمومنین صلوات الله علیه) راهش به بيرون خانه تنها از آن درب رو به مسجد بود و راه ديگري (براي خروج از خانه) نداشت.
3.مرحوم فیض کاشانی در کتاب نوادر الاخبار می نویسد:... فاختبئت فاطمه عليه السلام و راء الباب فدفعها عمر حتي ضغطها بين الباب و الحائط.
پس حضرت زهرا سلام الله علیها پشت درب پنهان شد، سپس عمر او را به شدت كنار زد تا به حدي كه او را بين درب و ديوار فشرد. (فيض كاشاني: نوادر الاخبار، ص 183)
4.قسطلانی و ابن نجار از علمای بزرگ اهل سنت می نویسند: ...و ما عمل علي بن ابي طالب مصراعي داره الا بالمسمار. (المواهب اللدنيه، قسطلاني، ج 3 ص 409 ؛الدره الثمنيه، ابن نجار، ص 205(.
... و علي بن ابي طالب دو لنگه درب خانه خويش را جز با استفاده از مسمار (ميخ) نساخت ... .
یعنی درب خانه حضرت علی یک درب بوده که از دو قسمت تشکیل شده و با میخ درست شده بوده است.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 27 خرداد 1394  11:52 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

- چرا حضرت علي عليه السلام در آنصحنه(زدن فاطمة الزهرا ) هيچ واكنشي از خود نشان نداد ؟

حضرت امیر علیه السلام در ماجرای جانسوز حمله عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها از خود واکنش نشان داده است ؛ ظاهرا این شبهه گران دروغگو حتی کتب خودشان را هم مطالعه نکرده اند که گرفتار این اشتباه فاحش شده اند, ما برای نمونه به دو مورد از منابعی که این واقعه را ذکر کرده اند(از اهل سنت و شیعه) اشاره می کنیم:آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌نويسد: أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته؛ عمر عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف عمر آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: « يا ابتاه » (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد(الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي –بيروت. )آلوسى اين روايت را بدون هيچ حاشيه و نقدى نقل كرده و رد نكرده است كه حكايت از پذيرفتن آن دارد.

سلیم بن قیس نیز می نویسد: با مشاهده ی این جریان( جسارت عمر)، ناگهان علی(ع) از جا بلند شد و یقه ی عمر را گرفت و او رامحکم کشید و بر زمینزد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد....،که فرمایش پیامبر و وصیت او را به یاد آورد و فرمود: قسم به خدائی که محمّدرا به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک (منظور عمر است) اگر نبود کتابیاز طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کرده، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانه ی من شوی!
در اینجا، عمر از دست علی آزاد شد و از مردم کمک خواست.( سليم در كتاب اسرار آلمحمد(ص) فصل چهارم، صفحه 32(

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

شنبه 30 خرداد 1394  12:29 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا حضرت امام حسن و امام حسين (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر يادي نكردند؟ در هيچ يك از منابع شيعه و سني در اين باره مطلبي وجود ندارد !!


اولاً: امام حسن (ع) در مناظره اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود: تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد. (احتجاج طبرسي ، ج 1، ص 278. )
ثانياً: امام حسين (ع) نقل مي كند كه امام علي (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود : بر اين مصيبت بزرگ همچون مادرى كه فرزند از دست داده مى ناليدم . يا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفيانه به خاك سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشكارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن كه هنوز از رحلت تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است . (الكافي ج 1 ص 458 و الأمالي ، المفيد - ص 282 . )
ثالثاً: آيا در عصري كه عمر بن خطاب به بهانه جلوگيري از گريه بر ميت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم ميشود و زنها را كتك زده و حجاب از سر آنها بر ميدارد ، ميتوان مجلس عزاداري برپا كرد؟ )المصنف ، عبد الرزاق ج 3 ، ص 557 . )

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

شنبه 30 خرداد 1394  12:32 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

شيعه از امام جعفر صادق(ع) روايت مي كند كه گفت صاحب هذا الامر رجلا لايسميه باسمه الا كافر... صاحب اين امر مردي است كه كسي جز كافر او را اسمش صدا نميزند... و از ابي محمد امام حسن عسكري(ع) روايت مي كنند كه به مادر مهدي(عج)گفت ستحملين ذكرا و اسمه محمد و هو القائم من بعدي.... بچه درا خواهي شد و بچه ات پسري است كه اسم او محمد است وبعد از من امام قائم اوست... آيا اين تناقض نيست؟! يك مرتبه مي گوييد هر كس مهدي را به نام او صدا بزند كافر است، و بار ديگر مي گوييد كه حسن عسكري اورا محمد ناميده است؟! جواب اين شبهه چيست؟؟؟
 
هیچ تعارض نيست چون اولا : منظور افراد ديگر است نه اين كه خو د آن حضرت را شامل باشد ،

ثانيا : اين مسئله دررابطه بعد از ولادت وزمان غيبت آن حضرت است نه مطلقا
ثالثا : در ميان فقهاء اختلاف است كه نام صريح آن حضرت را كه همان نام مبارك پيامبر(ص) است مي‌توان به قصد نام آن حضرت ذكر كرد يا خير؟ و فقهاء و بزرگان بر چند گروه شده‌اند:
برخي قائل به حرمت به نحو مطلق هستند مانند شيخ صدوق و مرحوم مجلسي و محدث نوري و محقق داماد در كتاب شرعة التسمية كه ادعاي اجماع بر حرمة تسميه نموده است. و برخي قائل به جواز تسميه مي‌باشند مانند مرحوم شيخ حر عاملي صاحب كتاب وسائل الشيعه و مرحوم فيض كاشاني و شيخ بهائي در كتاب مفتاح الفلاح و نهي در روايت وارده را حمل بر كراهت كرده‌اند و گروه سوم قائل شده‌اند كه در دوران تقيه اعم از آنكه تقيه بر نفس آن وجود مبارك يا بر خودمان باشد، نام بردن حرام است اما در غير شرايط تقيه اشكالي ندارد و گروه چهارم قائل شده‌اند كه حرمت تسميه به دوران غيبت صغري اختصاص داشته است.
بنابراين كساني كه قائل به حرمت نام بردن آن وجود مقدس مي‌باشند در مقام اشاره از حروف جداگانه و مقطعه استفاده مي‌كنند.
و بايد دانست كه اختلاف فقهاء و علماء به جهت روايات متعدد و مختلفي است كه وجود دارد كه مي‌توان آنها را به چهار دسته تقسيم نمود.
الف: رواياتي است كه دلالت بر حرمت تسميه به نحو مطلق و بدون هيچ قيدي دارد. امام هادي(ع) فرموده است: لايحلّ لكم ذكره باسمه و نيز امام صادق(ع) فرموده است: لايسمّيه باسمه الا كافر (اصول كافي ج 1 ص 333)
ب: رواياتي است كه دلالت دارد بر اينكه ذكر نام آن حضرت تا زمان ظهور ممنوع است . عبدالعظيم حسني از امام هادي(ع) روايت مي‌كند كه آن حضرت فرمود: «لايحل ذكره باسمه حتي يخرج فيملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً ».
ج: رواياتي است كه علت ممنوع بودن را خوف و تقيه ذكر نموده است در بحار الانوار ج 51 ص 31 روايتي را از ابوخالد كابلي كه از ياران حضرت سجاد بوده است نقل مي‌كند ‌كه از امام باقر(ع) بعد از وفات حضرت سجاد خواست كه نام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را ذكر كند و حضرت فرمود: تو از من چيزي را سؤال كردي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند حرص ورزند كه او را قطعه قطعه كنند.
د: قسم چهارم رواياتي است كه به اسم شريف آن حضرت تصريح شده صدوق از محمد بن ابراهيم كوفي نقل مي‌كند كه امام عسكري(ع) گوسفند سر بريده‌اي را براي برخي افراد فرستاد و فرمود اين عقيقه پسرم محمد است.
در ميان اين اقوال و احتمالات؛ مسئله تقيه از جهاتي ضعيف و بعيد به نظر مي‌رسد؛
اولاً: رواياتي كه دلالت بر حرمة تسمية به نحو مطلق دارد بسيار زياد است و روايت دال بر تقيه كم و نادر است.
ثانياً: ملاك تقيه اختصاص به خصوص نام آن حضرت ندارد بلكه شامل لقب و كنيه و هر چيزي كه دلالت برآن حضرت كند مي‌شود، در حاليكه بحث در حرمت و عدم حرمت فقط مربوط به تسميه است.
ثالثاً: در برخي از روايات آمده است كه كسي نام آن حضرت را ببرد كافر است در حاليكه عمل مخالف تقيه موجب كفر نميشود مگر اينكه تشبيه به كفر را از باب مبالغه بگيريم كه آنهم در مسائل فقهي و احكام شرعي بعيد است.
آري در برخي از روايات وارد شده است كه ارتكاب گناهان كبيره‌اي كه لذتي در آن نيست موجب كفر است مثل ترك نماز كه در روايت است «من ترك الصلوة متعمداً فقد كفر»، چون موجب استخفاف به حق تعالي است و عدم اعتناء به دين است.
رابعاً: تقيه در موردي معني دارد كه در حضور آن حضرت نام مبارك او برده شود و او معين شود و خوفي براي آن حضرت يا ديگران باشد در حاليكه مضمون روايات داله بر حرمت تسميه آن است كه اين نام مبارك نبايد ذكر شود چه در حضور آن حضرت باشد يا نباشد.
خامساً: از زمان پيامبر(ص) نام مبارك آن حضرت بر همگان معلوم بوده است و آنچه كه از آن نهي شده است اظهار و تصريح به آن است.
بنابر اين جهات پنج‌گانه و جهات ديگر؛ عليّت تقيه براي اين حكم بسيار ضعيف است و قابل توجه نيست.
آنچه را كه در اين مختصر مي‌توانيم بگوئيم آن است كه حرمت نام بردن آن حضرت ممكن است از جهت تكريم و تعظيم بيشتر آن وجود مقدس باشد و يا از جهت شدت اهتمام به عناوين موثرتري مانند حجة يا قائم و يا صاحب‌الزمان باشد كه نتيجه آن شود مردم در زمان طولاني غيبت كبري با اين عناوين آشنا باشند و توجه به حقيقت اين القاب داشته باشند و اين امر در تحكيم اعتقادات آنان و بقاء ايمان آنان مؤثرتر است.
لذا در روايتي داود بن قاسم جعفري از امام هادي(ع) نقل مي‌كند كه حضرت فرمود: «لايحل لكم ذكره باسمه»؛ ذكر آن وجود مبارك با نامش جايز نيست و سؤال شد چگونه ذكر كنيم فرمود «قولوا الحجة من آل محمد صلوات الله عليه»؛ بگوئيد حجت از آل پيامبر(ص)، همانگونه كه خداوند ادب را به مسلمانان درباره‌ي تسميه‌ي رسول خدا(ص) تعليم مي‌دهد و مي‌فرمايد: «لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً»(سوره نور:63) آن‌گونه كه يكديگر را مي‌خوانيد پيامبر را بدون رعايت ادب نخوانيد و خود نيز عملاً او را با تعبير «يا ايّها الرسول» و «يا ايّها النبي» در قرآن خطاب مي‌كند. او خاتم الانبياء و حضرت قائم خاتم الاوصياء است.
باتوجه به اين بياني كه ذكر شد مفاد رواياتي كه دلالت بر اين دارد كسي كه اسم آن حضرت را ببرد كافر است روشن مي‌شود يعني در چنين شرائطي و با چنين القابي و با چنين عناوين مهمي كه آن حضرت دارد ذكر نام آن حضرت بدون توجه به آن القاب انكار حجت بودن يا انكار قائم بودن و يا انكار صاحب الزمان بودن آن حضرت است كه روشن است اينها موجب كفر است اما در غیر این شرائط و هنگامی از سوی یک امام یا تالی تلو او صادر شود هیچ مشکلی ندارد.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

شنبه 30 خرداد 1394  11:38 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا علی(علیه السلام) را برتر و افضل از انبیا (به جز خاتم الانبیا) می دانید؟

در مسائل مختلف سه گونه استدلال وجود دارد: عقلى نقلى و حسى.

(1) دلايل عقلى در رابطه با امور كلى مى‏باشند و در چنين موردى كه مقايسه دو امر جزئى است نبايد در جست وجوى آن بود. زيرا خارج از قلمرو براهين عقلى است.
(2) دليل حسى نيز وجود ندارد زيرا اولا ما نظاره‏گر تمام اعمال و حركات آنها نيستيم تا با مقايسه شهودى از طريق كنش آنها حكم به برترى يكى بر ديگرى نماييم. ثانيا اصلا فضايل و مقامات تجربه پذير نيستند مگر آن كه خواصى از طريق تجربه باطنى حقايقى را دريافت دارند.
(3) تنها مى‏ماند دليل نقلى. اين گونه ادله نيز چند دسته‏اند: روايات خاص و صريح) دسته اول رواياتى است كه به صراحت بر فضيلت اميرالمومنين(ع) دلالت دارد .دسته دوم روايات که بطور عام و غير صريح دلالت دارد.

الف : روایات که صراحت دارد .
در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، آثار مرگ بر چهره امام علی(علیه السلام) ظاهر شده بود. امام به فرزند بزرگش امام حسن(علیه السلام) فرمود: به شیعیانی که جلو درب منزل اجتماع کرده اند اجازه دهید تا بیایند و مرا ببینند. درب باز شد و شیعیان، دور آن حضرت جمع شده و به گریه و زاری پرداختند. امام علی(علیه السلام) خطاب به آنان فرمود: «قبل از آن که فرصت از دست رود و دیگر نتوانید مرا ببینید، هر سؤالی دارید از من بپرسید، لیکن سؤالاتتان کوتاه و مختصر باشد.»
یکی از سؤال کنندگان، صعصعه بن صوحان بود که روایات او حتی در صحاح اهل سنت هم، آورده شده و مورد اعتماد علمای فریقین می باشد. او از امام پرسید «شما فضیلت بیشتری دارید یا حضرت آدم؟» حضرت فرمود: «خوب نیست که کسی از خودش تعریف نماید»( الامام علی(علیه السلام)، ص369 ; اللمعة البیضاء، ص220 ; شبهای پیشاور، ص474 «تزکیة المرء لنفسه قبیح».) لکن از این جهت که خداوند فرموده است: «نعمت های خدادادی به خود را نقل کنید: } وَأَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ{( ضحی (93): 11) باید بگویم: «من از حضرت آدم افضل ام». صعصعه دلیل این برتری را جویا شد و خلاصه پاسخ امام علی(علیه السلام) چنین است: «برای آدم همه جور وسایل راحتی و آسایش و نعمات در بهشت فراهم بود و فقط خداوند او را از خوردن گندم منع نمود. با وجود این ممنوعیت، آدم از گندم خورد و از بهشت رانده شد. در حالی که من از خوردن گندم منع نشده ام، و چون دنیا را قابل توجه نمی بینم به میل و اراده خود، هرگز نان گندم نخورده ام». منظور حضرت آن است که کرامت و فضیلت افراد نزد خداوند به زهد، ورع و تقوای آن ها است. هر کسی از دنیا اعراض بیشتری داشته باشد، یقیناً نزد خدا مقرب تر است. کمال زهد و تقوی هم، اجتناب از حلال ممنوع نشده است که ایشان این کار را انجام داده اند.
سپس صعصعه پرسید «شما افضل اید یا نوح شیخ الانبیاء؟» حضرت پاسخ داد: «من از نوح افضل ام» و علت این برتری بر نوح را چنین فرمود: «نوح(علیه السلام) قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، ولی آن ها او را اطاعت نکردند و به آن بزرگوار آزار و اذیت بسیاری رساندند. سپس نوح پیغمبر، آنان را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! احدی از کافرین را بر روی زمین باقی نگذار. اکنون با وجود این که بعد از وفات خاتم الانبیا، صدمات و آزار فراوانی از این امت به من رسیده است، هرگز آنان را نفرین نکرده و کاملاً صبر پیشه کردم».
ایشان صبر خود را در خطبه شقشقیه چنین توصیف می کند: «در حالی صبر نمودم که در چشمم خار و در گلویم استخوانی بود.»( الغدیر، ج 10، ص124 ; شبهای پیشاور، ص474 «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا».) منظور امام این است که هر کس که بر بلاها و سختی ها بیشتر صبر داشته باشد مقرب تر است.
آنگاه صعصعه پرسید: «شما افضل هستید یا ابراهیم(علیه السلام)؟» ایشان پاسخ داد: «من از ابراهیم افضل می باشم» و دلیلش را در قرآن، از زبان ابراهیم(علیه السلام) چنین می فرماید: } رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی{; پروردگارا چگونگی زنده کردن مردگان را به من نشان ده. خداوند فرمود: آیا باور نداری؟ پاسخ داد: چرا باور دارم، اما می خواهم با مشاهده آن دلم آرام گیرد».( بقره (2): 260) اما من گفتم: «اگر کشف حجاب گردد و پرده ها بالا رود، یقین من زیادتر نخواهد شد».( شرح الاسماء الحسنی، ج 1، ص190 ; شبهای پیشاور، ص475 «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً».) منظور امام آن است که علو درجه هر کس، درجه یقین او می باشد که واجد مقام حق الیقین گردد.
در ادامه پرسشِ صعصعه، امام خود را از موسی(علیه السلام) نیز افضل و برتر خواند و دلیل آن را چنین فرمود: «وقتی که خداوند او را ماموریت داد تا به دعوت فرعون به مصر رود، مطابق قرآن مجید، ایشان عرض کرد: } رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَأَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ{; «خداوندا من از آنان یک نفر را کشته ام و می ترسم که آنان مرا به قتل
برسانند. برادرم هارون را که زبان فصیح تر و گویاتری از من دارد، با من همراه گردان تا یاور و شریک من در امر رسالت باشد، و مرا تصدیق نماید; زیرا می ترسم آن ها رسالتم را تکذیب نمایند».( قصص (2): 33
) اما موقعی که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) به من مأموریت داد تا به مکه معظمه روم، و آیات اول سوره برائت را در بالای بام کعبه بر کفار قریش قرائت نمایم ـ با آن که در آنجا کمتر کسی را می توان یافت که یکی از خویشان و بستگانش به دست من کشته نشده باشدـ هرگز و ابداً نهراسیدم. امر پیامبر خدا را اطاعت نمودم و به تنهایی مأموریت خود را انجام داده، آیات سوره برائت را بر آنان قرائت نموده و مراجعت کردم.»
این سخن امام کنایه از توکل او به خدا است; چون هر کس توکلش بیشتر باشد فضیلت بیتشری دارد و موسی کلیم الله به برادرش هارون اتکا و اعتماد داشت، ولی امیرالمؤمنین(علیه السلام) به طور کامل به خدای بزرگ توکل و اعتماد نمود.

همچنین امام علی(علیه السلام) خود را برتر و افضل از عیسی مسیح دانست و دلیل آن را نیز چنین بیان کرد: به اذن و قدرت پروردگار، وقتی جبرئیل در گریبان مریم دمید، او حامله شد و زمانی که موقع وضع حملش رسید به مریم وحی شد که: «از خانه بیت المقدس بیرون آی ، این خانه محل عبادت است نه محل ولادت و زایشگاه.»( الامام علی(علیه السلام) ص369 ; اللمعة البیضاء، ص221 ; شبهای پیشاور، صص476 و 814 «اخرجی عن البیت فإنّ هذه بیت العبادة لا بیت الولادة».) به همین دلیل از بیت المقدس بیرون رفت و عیسی در بیابان خشکیده ای متولد شد. اما وقتی مادر من ـ فاطمه بنت اسد ـ درد زاییدن گرفت در وسط کعبه به مستجار کعبه متوسل شد و گفت: بارالها بحق این خانه کعبه و بحق کسی که این خانه را بنا نهاده است، درد زایمان را بر من سهل و آسان گردان. در همان وقت دیوار کعبه شکافته شد و مادرم فاطمه با ندای غیبی به داخل خانه راه یافت، من در همان خانه کعبه متولد شدم. بنابراین چون مکه معظمه بر بیت المقدس برتری دارد و مریم از زادن عیسی در بیت المقدس ـ مکانی پائین تر از مکه ـ نهی شد; ولی مادر علی(علیه السلام)، برای زادن او به درون کعبه ـ مکانی برتر از بیت المقدس ـ دعوت شد، بدین جهت روح، نفس و بدن او از عیسی پاکیزه تر است.
بالاخره کسانی چون ابن ابی الحدید، امام حنبل، امام فخر رازی، شیخ سلیمان بلخی حنفی و بسیاری دیگر، حدیث زیر را از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نقل نموده اند که فرمود: «هر کس می خواهد به علم آدم نظر کند، به علم علی توجه کند. هر کس می خواهد حقیقت تقوای نوح و حکمت او را ببیند و نیز حلم و خلت ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی را ببیند پس به سوی علی بن ابی طالب(علیه السلام) نظر کند».( کفایة الطالب، باب 33 ; مسند احمد بن حنبل ; فخر رازی در تفسیر آیه مباهله ; محی الدین عربی 172 ; یواقیت و جواهر ص121، فصول المهمه، باب 40 ، ینابیع المودّة و...
«من أراد أن ینظر إلی آدم فی علمه و إلی نوح فی تقواه و إلی إبراهیم فی حلمه و إلی موسی فی هیبته و إلی عیسی فی عبادته فلینظر إلی علی بن أبی طالب(علیه السلام) ».
) بالاخره میرسید علی همدانی شافعی در پایان این حدیث می افزاید: «نود خصلت از خصلت های انبیا در حضرت علی(علیه السلام) جمع می باشد که در کس دیگر نمی باشد».( ینابیع المودة لذوی القربی، ج 2، صص307 و 80 ; الامام علی(علیه السلام)، ص301 ; شبهای پیشاور، ص477 «فإنّ فیه تسعین خصلة من خصال الأنبیاء جمعها الله فیه و لم یجمعها فی أحد غیره».) البته تشبیه نمودن علی(علیه السلام) به آدم از بعد علم، بدان جهت است که خداوند در قرآن مجید می فرماید: } وعَلَّمَ آدَمَ الأسْماء کُلَّها{; «خداوند همه اسماء را به آدم آموخت»( بقره (2): 31) و تشبیه نمودن حلم علی(علیه السلام)به حلم ابراهیم از آن جهت است که خداوند در سوره توبه فرمود: } إنَّ إبْراهِیمَ لأوَّاهٌ حَلیمٌ{; به درستی که ابراهیم بردبار و حلیم بود».( توبه (9): 114
)
بنابراین چنانچه کسی در ویژگی بارز هر یک از انبیا با آن نبی مساوی شد می توان نتیجه گرفت که تمام ویژگی های همه انبیا را دارد و لذا برتری او بر آن ها اثبات می گردد.
بلخی حنفی و گنجی شافعی در کفایة الطالب از امام احمد حنبل نقل نموده اند: فضائلی که برای علی ابن ابی طالب(علیه السلام) آمده برای هیچ یک از صحابه نیامده است.( ینابیع المودّة باب 40 ـ مناقب خوارزمی، کفایة الطالب، باب 2صفحه 130

حدیث قدسیِ مرسله‏ای که در آن خداوند به پیامبر (ص) فرموده است:»اگر تو نبودی جهان رانمی‏آفریدم و اگر علی نبود تو رانمی‏آفریدم و اگر فاطمه نبود هیچ یک را«.
روایات غیر صریح :
. دسته دوم - روایاتی است که لفظا و صراحتا فضیلت بر برتری حکم نمی‏رانند. بلکه برتری پنج تن از دیگر مخلوقات از آنها استنباط و کشف می‏شود:
ازجمله در جلد 11 بحارالانوار، ص 139 باب 2، ج6 آمده است:قال رسول‏الله (ص):ان الله فضل انبیائهالمرسلین علی ملائکه المقربین و فضلنی علی جمیع النبیین والمرسلین والفضل بعدی لک یا علی و للملائکه من بعدک. این مضمون در جلد26 ص 335 نیز آمده است.

1 - احادیثی که نشان می‏دهد حضرت آدم (ع) نور پنج تن را درعرش الهی مشاهده کرد.
2 - احادیثی که پیرامون توسل‏انبیای گذشته به اهل بیت وجود دارد.

(ونیز یکی از ادله برتری امام علی(ع) بر همه ابناء بشر جز حضرت رسول اکرم(ص) آیه مباهله است (إفَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ، هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم)[i]زیرا خداوند او را نفس پیامبر خوانده است و مراد از انفسناء در آیه شریفه حضرت علی(ع) بوده است.

 چون پیامبر(ص) به اجماع بر همه انبیاء برتری دارد پس حضرت امیر(ع) هم که نفس پیامبر(ص) است بر همه انبیاء برتری دارد. در یک روایت پیامبر(ص) می فرماید: هر که می خواهد به علم آدم، طاعت نوح، حلم ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی بنگرد باید به علی بن ابیطالب(ع) بنگرد[ii]. یعنی برجسته ترین صفت هر پیامبر اولی العزم به تنهایی در امام علی(ع) گنجانیده شده است. و علی مستجمع جمیع خصال و فضایل بر جسته انبیاء اولی العزم است، در حالی که هیچ کدام از انبیاء اولی العزم صفات بر جسته همه انبیاء اولی العزم را یک جا در بر نداشتند)

 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

شنبه 30 خرداد 1394  11:50 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

آیا امام زمان (عج) از زمان ظهور خود خبر دارد؟

اگر امر ظهور، جز در علم مکنون الهی که کل عالم هستی مخلوق و محضر اوست، وقت تعیین شده‌ی خاصی داشت، لابد حضرتش نیز به تعلیم الهی از آن آگاه می‌شدند.

برخی گمان می‌کنند که خداوند متعال یک وقت معینی و غیر قابل تغییری، مانند فلان سال و فلان روز را برای ظهور تغیین کرده است، منتهی کسی از آن آگاه نمی‌باشد؛ در حالی که چنین نیست، بلکه "امر ظهور" نیز مشروط است، به همین دلیل می‌گویند: «بداء حاصل می‌شود».

جهت روشن‌تر شدن موضوع، به این مثال توجه نمایید: فرض کنید که خداوند متعال برای بنده و جنابعالی و دیگران، وقت مرگ معین کرده است. مثلاً طول عمری صد ساله که در فلان روز، ساعت و لحظه به پایان می‌رسد. آیا معنایش این است که هر چه بشود، باز شخص صد سال عمر می‌کند؟ خیر؛ بلکه خدا مقدرات دیگری هم دارد. مثل بخشی را که در اختیار انسان گذاشته است. پس انسان با اعمال خود این عمر را کوتاه می‌کند و با اعمال دیگری عمر را طولانی می‌کند، اما اگر هیچ عاملی سبب کاهش عمر نگردد، بالاخره اجلش در تاریخ مقرر سر می‌رسد و گرنه زودتر از دنیا می‌رود.

به عنوان مثال: انسان هوا را آلوده می‌کند، عمرش کوتاه‌تر از وقت معین می‌شود – در خواب و خوراک مراعات نمی‌کند، باز عمرش کوتاه‌تر می‌شود – می‌ترسد، عمرش کوتاه می‌شود – عصبانی می‌شود، حسد می‌برد، حرص می‌خورد، عمرش کوتاه می‌شود – گناه می‌کند، عمرش کوتاه‌تر می‌شود - در حادثه‌ای به قتل می‌رسد و یا خودکشی می‌کند، عمرش کوتاه‌تر می‌شود ...؛ از سوی دیگر ایمان می‌آورد، به فضل الهی امیدوار است و این ایمان و امید سبب افزایش طول عمرش می‌گردد – نماز اول وقت می‌خواند و اهل نماز شب می‌شود، عمرش طولانی می‌شود – در خواب و خوراک و بهداشت رعایت دارد، عمرش طولانی می‌شود – از دعا، صله ارحام و صدقه و نیکی به والدین و خوش اخلاقی، غفلت نمی‌کند، سبب طول عمرش می‌گردد و ... – اما این طولف عمر، بیشتر از آن حد که اجلِ معین است، نمی‌گردد.

حدیث:  قال الصادق(ع): «مَنْ يَمُوتُ بالذُنوب أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بالآجال وَ مَنْ يَعيشُ بالإحْسان أَكْثَرُ ممَّن يَعيشُ بالأَعمار». (بحار70/354)

ترجمه: آنها كه بر اثر گناه می‏ميرند از آنها كه با مرگ طبيعی از دنيا می‏روند بيشترند!، و آنها كه بر اثر نيكوكاری عمر مي‏كنند از آنها كه با عمر طبيعی زندگی می‏نمايند زيادترند.

زمان ظهور:

زمان ظهور نیز همین‌طور است. یک وقت معینی دارد، اما بخشی از مقدرات آن در اختیار انسان قرار گرفته است، که اگر چنین نبود، نه تنها دعا یا تلاش برای تعجیل در ظهور هیچ اثری نداشت، بلکه "انتظار" نیز معنا و مفهوم و اثر خودش را از دست می‌داد.

یک زمان معینی برای ظهور حضرت مهدی علیه السلام، مقدر شده است، اما با حوادثی در این وقت تعجیل می‌گردد و به جلو می‌افتد و با حوادث دیگری تأخیر ایجاد می‌شود و به عقب می‌افتد، اما در هر حال از آن وقت نهایی مقدر شده دیرتر نمی‌شود.

امر ظهور و وقت آن:

ظهور امام زمان علیه السلام، پیدایش یا تولد ایشان نیست، انتظار نیز انتظار به دنیا آمدن ایشان نیست (چرا که در نیمه شعبان سال 255 هجری این اتفاق افتاد)، بلکه ظهور، امر قیام ایشان برای ریشه کنی حکومت‌های استکباری و نظام ظلم حاکم بر جهان و متقابلاً برقراری حکومت جهانی عدل است و "انتظار" نیز، انتظار چنین رخ دادی می‌باشد.

بدیهی است که قیام، انقلاب و بالاخره ظفر و حاکمیت، مشروط به شرایط و مساعد بودن زمینه‌ها می‌باشد. از این رو گاهی شرایط کاملاً نامساعد می‌شود، مثل این که مسلمانان در خواب غفلت فرو روند، به اندک لقمه‌ی چرب و شیرینی که اربابان مقابل آنها بیاندازند، خوشحال و ممنون می‌شوند، احتمالاً نماز می‌خوانند، اما حماقت تمام وجودشان را گرفته است و ...؛ وقت ظهور به تعویق و تأخیر می‌افتد، چرا که شرایط برای چنین تحول بزرگی مساعد نمی‌باشد – اما در یک برهه، شرایط مردم متغیر می‌شود، از خواب غفلت بیدار می‌شوند،  بیداری اسلامی، سبب خیزش مسلمانان می‌گردد، مردم به خدا و قیامت و اسلام توجه می‌کنند، مبارزه می‌کنند، دعا می‌کنند، تلاش و جهاد می‌کنند و ...، در این صورت شرایط مساعد شده و در وقت ظهور تعجیل می‌شود. حال اگر همین مردم، دوباره غفلت کنند، سستی کنند، به سلطه و لبخند فرعون راضی شوند و چشم به لطف او داشته باشند، باز شرایط نامساعد شده و ظهور به تعویق می‌افتد، اما از سرآمدش دیرتر نمی‌شود.

حضرت مهدی علیه السلام:

از این رو، وجود مقدس حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، خودشان از منتظران هستند و اساساً وقتی بیان می‌شود که "برترین عبادت، انتظار فرج است"، شخص امام معصوم، خود سرآمد چنین عبادت و عبادت کنندگانی می‌باشند. ایشان نیز منتظر هستند تا امر قیام از سوی ربّ العالمین برای ایشان صادر گردد، لذا به شیعیان خود مکرر توصیه کرده‌اند که وحدت داشته باشند، از گناه دوری گزینند، برای تعجیل در ظهور دعا و تلاش کنند و ... . پس اگر یک وقت قطعی و غیر قابل تغییری داشت که دیگر این موارد معنا نداشت.

با توجه به این شرایط است که گفته می‌شود: ظهور ممکن است ساعتی دیگر باشد، یا فردا باشد (إن شاء الله)، یا پنج، ده ... یا صد سال دیگر باشد. از این رو تأکید می‌شود که اولاً به معنای درست "منتظر" باشید، ثانیاً برای تعجیل در امر ظهور حضرتش، تلاش و دعا بنمایید و ثالثاً هیچ گاه وقت معینی برای آن بیان ندارید که اگر کسی وقت بگذارد، خودش دروغگو است.

حدیث:

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: كَذَبَ المُوَقِّتونَ ، ما وَقَّتْنا فيما مضى ، و لا نُوقِّتُ فيما يُستَقْبَلُ. (الغيبة للطوسي، 426 / 412)

ترجمه: امام صادق عليه السلام‌: وقت گذاران دروغ مى گويند. ما در گذشته، وقت [ظهور] را تعيين نكرده‌ايم و در آينده نيز تعيين نمى‌كنيم.

ظهور متصل یا ناگهانی:

در مورد امر ظهور دقت کنیم که مثل مرگ و قیامت است. از سویی در احادیث تصریح شده است که ناگهانی حادث می‌شود و از سویی دیگر می‌دانیم که امری مستمر و متصل می‌باشد و به همین دلیل در آن "بداء" حاصل می‌شود و تعجیل و تأخیر در آن راه دارد.

توجه کنیم به این "مرگ" که یک امر ناگهانی است، در یک لحظه وقتش فرا می‌رسد، فرشته مرگ هر کسی در آن لحظه به سراغش می‌آید و او را در حالی که باشد، قبض روح می‌کند. اما از سوی دیگر، مرگ امری مستمر و متصل است. هر لحظه اتفاق می‌افتد، سال‌های پیش، روزهای پیش و ساعت‌های پیش کجا هستند و چه شد؟ حتی لحظه‌ای که آغاز به خواندن این متن کردید، الان مُرده است و دیگر بازگشتی هم برایش نمی‌باشد و لحظه‌ی بعدی، به مثابه همان حشر و زنده شدن مجدد است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «هر نفسی که مرد (انسان) می‌کشد، گامیست که به سوی مرگ می‌نهد.»

ظهور نیز همین طور است، ما در عصر ظهور هستیم و گام به گام ظهور است، اما یک آن، گام آخر فرا می‌رسد.

انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلام، به رهبری ولی فقیه – پرآوازه شدن نام اسلام در سرتاسر جهان – به راه افتادن موج بیداری اسلامی – حساس‌تر شدن دشمنان اسلام – دو قطبی شدن جهان به «استکبار و اسلام» - دو شعبه شدن اسلام به «اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله» و نیز «اسلام امریکایی و اسرائیلی» - پیدایش اسلام سفیانی در مصادیقی چون: وهابیت، القاعده، طالبان، تکفیری، سلفی، داعش و ... – بلند شدن ندایی که همگان می‌شوند و یکی می‌گوید: اسلام ناب محمدی (ص) و ولایی بر حق است – دیگری می‌گوید: اسلام سفیانی حق است و ...، همه مشابه اخباری است که در روایت به عنوان علائم ظهور بر آن تصریح شده است.

پس امر ظهور گام به گام رخ می‌دهد، همین الان هم ظهور است و در یک زمان، آن گام آخر می‌رسد که حضرتش به صورت علنی، قیام خود را از کعبه مکرمه آغاز نموده و به جهانیان اعلام می‌دارند. پس این ماییم که باید بکوشیم هر چه زودتر به این نقطه برسیم و زمان رسیدن نیز به تناسب حال و احوال و مواضع و اقدامات ما، تأخیر و تعجیل دارد، اما از اجل (پایان دوره و سرآمد) نهایی‌اش تأخیر نمی‌کند.

پس اگر احساس می‌کنیم که کار خاصی از دستمان بر نمی‌آید، دست به دعا بلند کنیم – تا اگر پرسیدند: تو برای تعجیل در ظهور ما چه کردی؟ بگوییم: کار خاصی از دستمان نیامد، اما به درگاه الهی دعا کردیم.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

وَ عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِيَةَ وَ النَّصْر (مصباح‏ المتهجد ص : 58)

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْه.‏ (دعای عهد / مفاتیح / بحارالأنوار ج 53، ص، 96)

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

دوشنبه 1 تیر 1394  1:56 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:راه و بی راه (هر شب یک شبهه)ویژه ماه رمضان

چرا توسل؟‌ مگر خداوند نفرمود: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ». توسل و واسطه قرار دادن یعنی از کسی بخواهیم پیغام ما را به خدا برساند، مگر او سمیع نیست؟!

معنای توسل این نیست که کسی پیغام ما را برساند، بلکه به کارگیری بهترین راه‌کارها و وسایل برای رسیدن به هدف است و البته که خداوند متعال سمیع، بصیر و علیم است. اساساً خدایی که سمیع، بصیر و علیم نباشد، خدا نیست و اگر خدا سمیع نباشد، نه تنها سخن شما، بلکه سخن واسطه را هم نمی‌شنود. اما همین خداوند علیم، حکیم، سمیع و بصیر، در نظام خلقت و هدایت تکوینی و تشریعی خلق خود، واسطه‌های بسیاری قرار داده است:

«اللَّهُ يَصْطَفي‏ مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ بَصيرٌ» (الحج - 75)

ترجمه: خداوند، رسولانى را از میان فرشتگان و مردم بر مى‏گزيند. به راستى كه خدا شنوا و بينا است.

 – ارتباط «عبد یا بنده» با «معبود یا رب»،‌ فقط منحصر به حرف زدن و چیزی خواستن نیست که بگوییم: مگر خودش نمی‌شنود؟‍! اگر چه حرف زدن و چیز خواستن نیز بدون واسطه صورت نمی‌پذیرد.

دقت شود کسانی که این گونه شبهات را مطرح می‌کنند، در صدد هستند تا کلاً ارتباط میان انسان و خدا را قطع کنند. چرا که اگر نفی هرگونه واسطه را بپذیریم، سپس خواهند گفت: «حرف و سخن و طلب» خود نوعی واسطه هستند، مگر خداوند خودش علیم نیست و خواسته‌های ما را نمی‌داند؟!

 – اولین ارتباط میان بنده و مولایش، اخذ رحمت و نعمات بی‌کران اوست. از رحمت و نعمت وجود گرفته تا رزق، هدایت، غفران ... و فلاح ابدی. که خداوند هیچ کدام از این موارد را بدون واسطه اعطا ننموده است که تداوم آن بدون واسطه صورت پذیرد.

خداوند متعال انسان را به واسطه آب و خاک خلق نمود، و سپس به واسطه‌ی دمیدن روح به او حیات بخشید، به واسطه جمیع خلقتش روزی‌اش داد و به واسطه انبیاء، اوصیا، اولیاء و کتاب هدایتشان نموده و می‌نماید. تنها چیزی که بدون واسطه خلق شده است، صادر اول و نور اول، یعنی وجود مقدس حضرت خاتم الانبیاء، محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله می‌باشد. چنان چه می‌فرماید: «اول ما خلق الله نوری» - اول چیزی که خداوند آفرید، نور [وجود] من بود. از آن پس هر چه آفریده شده و می‌شود و هر چه از رحمت و نعمت اعطا می‌گردد، همه به واسطه آن نور و انوار مقدس معصومین علیهم السلام می‌باشد. چنان چه فرمود:

«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (الانبیاء - 107)

ترجمه: و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاده‏ايم‏.

هدایت، تعلیم علم و حکمت نیز به واسطه‌ی نبی، رسول، کتاب و اوصیاء، اولیاء، مؤمنین و ... صورت می‌پذیرد:

« كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» (151)

ترجمه: همانطور كه رسولى در ميانه شما فرستادم تا آيات ما را بر شما بخواند و تزكيه‏تان كند و كتاب و حكمتتان بياموزد و بشما ياد دهد آنچه را كه هرگز خودتان نمى‏دانستيد.

و سایر نعمات و روزی‌ها نیز از ناحیه‌ی پروردگار عالم، به واسطه‌ی اسباب و علل به بندگان می‌رسد:

«وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏» (البقره – 57)

ترجمه: و ابر را سايبان شما كرديم و ترنجبين و مرغ بريان براى شما فرستاديم و گفتيم از چيزهاى پاكيزه كه روزيتان كرده‏ايم بخوريد، و اين نياكان شما بما ستم نكردند بلكه بخودشان ستم مى‏كردند

حال این انسان که می‌داند عالم، عالم اسباب است و حتی برای نوشیدن یک جرعه آب یا خوردن یک لقمه نان به صدها هزار اسباب متوسل می‌شود، می‌خواهد هر گونه ارتباطش با مبدأ آفرینش بدون اسباب باشد! مگر طی مسیر آمدن بدون بدون اسباب و وسایل بوده است که طی مسیر بودن و بازگشتن بدون اسباب و وسایل باشد؟!

ھ– نکته‌ی بعد آن که باید دقت نمود تا عبادت و بندگی خداوند متعال چگونه است؟ آیا آن گونه که «من» می‌گویم، یا آن گونه که «او» می‌فرماید؟ کدام یک بندگی است؟ ابلیس بندگی را از طریق اطاعت نفس و خواسته‌های خویش می‌پسندید و مؤمنین از طریق اطاعت اوامر الهی. پس عبادت و حتی خواستن از طریق اطاعت فرمان او محقق می‌گردد. حال آیا او فرمان داده است که مرا بی‌واسطه بخوانید و رحمت و نعمت بی‌کرانم را بی‌واسطه اخذ کنید؟! یا فرمان داده است که به واسطه‌هایی که من برای هدایت شما قرار داده‌ام، مانند: کتاب، رسول، اولیاء، نماز، جهاد، علم و ...، متوسل شوید تا در مسیر حق و صراط مستقیم حرکت نموده و به من نزدیک‌تر گردید؟

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده - 35)

ترجمه: هان اى كسانى كه در زمره مؤمنين در آمده‏ايد، از خدا پروا داشته باشيد، و در جستجوى وسيله‏اى براى نزديك شدن به ساحتش- كه همان عبوديت و به دنبالش علم و عمل است - برآئيد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار گردید.

«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» (البقره - 45)

ترجمه: از صبر و نماز كمك بجوئيد و آن بسى سنگين است مگر براى خشوع پيشگان‏.

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» (النساء - 64)

ترجمه: و ما هيچ رسولى نفرستاديم، مگر براى اين كه مردم او را به خاطر اينكه از طرف ما است اطاعت كنند، و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف‏كاری‌ها- يعنى تحاكم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ- از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش كرده بودند، و رسول برايشان طلب مغفرت كرده بود مى‏ديدند كه خدا توبه پذير و مهربان است‏.

چنان چه خود می‌فرماید: رسول برای اطاعت ارسال شده است و اطاعت خدا در گرو اطاعت رسول است و حتی استغفار به شرط توسط به ایشان حتماً مقبول واقع می‌گردد.

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

دوشنبه 1 تیر 1394  1:58 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
دسترسی سریع به انجمن ها