می خواهیم درمورد فرزندان طلاق و روحیات و رفتارهای آنان و آسیب های روحی و روانی که در پی طلاق متوجه آنان است صحبت کنیم.
- پس از پلهها وارد راهرویی باریک و دراز میشوی که بیشباهت به سالن انتظار اتاق عمل نیست؛ با این فرق که آنجا پس از قدم زدنهای پرالتهاب میتوانی منتظر شنیدن خبری خوش باشی و اینجا منتظر کوبیدن مُهر جدایی بر پیکر پیوندی زناشویی که با هزاران امید و آرزو شکل گرفته بود.
فرزندانی قد و نیمقد و معصوم که حاصل این پیوند ناکام هستند، نمیدانند به کدام سو باید بروند و به کدام آینده چشم بدوزند. بعد از مدتی کش و قوس سرانجام مهر طلاق روی شناسنامهها میخورد و خلاص.
خلاص؟ نه. شاید پدر و مادر از دست هم خلاص شوند اما برای فرزندان این تازه اول ماجرا است. آنان حالا یک عنوان تازه دارند: «فرزندان طلاق»؛ و مساله همین جا است.
کارشناسان و روانشناسان، فرزندان طلاق را به سه گروه سنیِ از تولد تا سه سالگی، از سه سالگی تا ۱۳ سالگی و از ۱۳ سالگی تا ۱۸ سالگی تقسیم میکنند.
افزون بر سن، آثار طلاق و جدایی والدین دسته بندیهایی جداگانه از آنان ایجاد میکند؛ کودکانی که به خاطر فقدان محبت خانوادگی و ناقص بودن بافت خانواده دچار آسیبهای روحی روانی و اجتماعی مختلفی میشوند که تا پایان عمر بر نحوهٔ زندگی خصوصی و اجتماعی آنان نیز تاثیر خواهد گذاشت.
از نگاه «مهرانگیز پیوسته گر» روانشناس و استاد دانشگاه، ردهٔ سنی کودکان در آثار و عوارضی که طلاق بر آنان میگذارد بسیار مهم است. به گفتهٔ او کودک زیر سه سال به هیچ عنوان متوجه اتفاقی که برایش افتاده نیست اگر چه عوارض روانی و پیامدهای آن را در زندگی آینده درک میکند. کودک در این سن، به این دلیل که محکوم به ماندن در کنار یکی از والدین است، دچار عارضهٔ متغیر جنسیت میشود به این معنا که پسر میخواهد با پدر همانند سازی کند و دختر با مادر اما با مُهر جدایی و طلاق این آرزو میسر نخواهد شد.
پیوسته گر توضیح داد: کودکان سه سال به بالا به طور معمول خود را در این جدایی مقصر میدانند و از اینکه نتوانستهاند جلوی این اتفاق را بگیرند، احساس عذاب وجدان و گناه میکنند. فرزندان نوجوان این خانوادهها در بیشتر موارد دچار مشکلات درون ریزانه و برون ریزانه میشوند که دستهٔ نخست به خصوص در میان دختران، عامل افسردگی، خودخوری، کنارگیری و در میان پسران زمینه ساز پرخاشگری، دیگر آزاری، اعتیاد میشود. به عبارتی باید گفت معضل طلاق بر نوجوان بیشترین آسیب را وارد میآورد چرا که به اقتضای سن نوجوانی مشکلات بلوغ و طلاق والدین با هم گره میخورد.
کودکان زندگی در یک خانه به همراه پدر و مادر را به عنوان یک اصل کاملا طبیعی میشناسند و هرگونه رخدادی که به این باور لطمه بزند به ویژه اتفاق ناگواری همچون طلاق، موجب جوانه زدن و رشد نوعی محرومیت و کمبود در بافت شخصیتی آنان خواهد شد. کودکان، مرگ یکی از والدین را راحتتر میپذیرند و با آن کنار میآیند اما جدایی آنها را سر دوراهی قرار میدهد. آنها چه با مادر زندگی کنند و چه با پدر، همواره کمبود دیگری را حس میکنند و در جمع همسالان از اینکه همیشه فقط با یکی از والدین دیده شوند، رنج میبرند.
«امان الله قرایی مقدم» جامعهشناس و استاد دانشگاه از طلاق به عنوان آسیب بزرگ اجتماعی نام برد که تشعشعات آن تمام جامعه را دربرمیگیرد و فرزندان این خانوادههای از هم گسسته، در فرورفتن به منجلاب آسیبهای اجتماعی از قبیل اعتیاد، روسپیگری، فرار از خانه و انواع جرایم دیگر آسیب پذیرتر هستند.
از نگاه این آسیبشناس اجتماعی، خانواده فقط مکان ارضای نیازهای جنسی والدین نیست بلکه شخصیت اساسی فرد در خانواده شکل میگیرد بنابراین وقتی طلاق عامل از هم پاشیده شدن این پیوند میشود، فرزندان به دلیل این از هم پاشیدگی، هرگز آن وابستگی و پیوستگی به جامعه را نخواهند داشت و به دلیل دلمردگی نمیتوانند مانند سایر افراد در جامعه حضور پیدا کنند. آنان از نظر شخصیتی و رفتاری با مشکلات بزرگی روبه رو هستند و در اُفت تحصیلی و ترک تحصیل هم گوی سبقت را از دیگران میربایند.
باید این نکته را مورد توجه جدی قرار داد که این کودکان بیشتر از سایر اعضای جامعه در برابر تهدیدها و آسیبهای اجتماعی ضربه پذیر هستند و به علت مشکلات گوناگون در بافت کلی زندگی آنان، خیلی سریعتر از دیگران گرفتار باندهای قاچاق موادمخدر، سرقت و دیگر بزهکاریهای اجتماعی میشوند.
[B] «طلاق عاطفی» و آسیبزایی آن[/B]
کارشناسان براین باورند که درگیری و جدالهایی که بین والدین صورت میگیرد هیچ وقت از ذهن بچهها پاک نمیشود و یادآوری آن خاطرات تلخ در بزرگسالی، زمینه ساز افسردگی میشود. بنابر این،گاه فقط ثبت طلاق زن و مرد در دفترخانهها نیست که فرزندان را میآزارد بلکه برعکس ادامهٔ زندگی پرجنجال یا سرد و بیروحی که طلاق عاطفی نامیده شده، آسیبهایی سهمگینتر از جدایی رسمی والدین برای فرزندان به بار میآورد.
قرایی مقدم با تقسیم خانوادهها به سه دستهٔ خانوادهٔ سالم، تک سرپرست یا بیسرپرست و خانوادهٔ بدسرپرست اظهار کرد: آسیب رسانی خانوادهٔ بدسرپرست که پدرو مادر به طور دایم با هم در تضاد و اختلاف هستند و به اصطلاح طلاق عاطفی بر سر این خانواده سایه افکنده است، بیش از آسیبهای طلاق و جدایی کامل است و خانوادههایی که فرزندان آنها همیشه درنگرانی و اضطراب بسر میبرند ازسلامت روحی و روانی برخوردار نیستند.
بنا بر تحقیق و بررسی این جامعهشناس بر روی ۱۰۰ دختر فراری در استان البرز، یکی از عوامل مهم فرار فرزندان، طلاق عاطفی والدین بوده است.
پیوسته گر هم دراین باره معتقد است طلاق آثار و عوارض روانی بر فرزندان به جای میگذارد اما در برخی موارد طلاقهای عاطفی، درگیریها و ناسازگاریهای پدران و مادران آسیبهای سنگینتری به بار میآورد و دیده شده با جدایی والدین، فرزند در شرایط بهتری قرارگرفته است.
[B] جدایی مسالمت آمیز برای حفظ سلامت روحی فرزندان[/B]
آنچه مشخص است اینکه طلاق آخرین و در عین حال نامطلوبترین راه حل برای پایان دادن به اختلافات زناشویی است که زندگی مشترک را ناممکن ساخته است؛ رخدادی که در سالهای گذشته در جامعهٔ ما رشدی فزاینده داشته و از این رو نگرانیهای بسیاری را برانگیخته است.
نامطلوبی و آسیبهای ناشی از فروپاشی آشیان زندگی زناشویی تا بدانجا است که در آموزههای دینی و فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی از طلاق به عنوان «ناپسندترین حلال خداوند» یاد میشود، با این حالگاه اختلافات و ناسازگاریهای زن و مرد در یک خانواده تا بدانجا است که راهی جز جدایی باقی نمیماند. با توجه به آنچه گفته شد در چنین شرایطی سرنوشت و مسالهٔ چگونگی جلوگیری از صدمات پیش روی فرزندان طلاق اهمیتی فراوان مییابد.
تحلیلگران اجتماعی و روانشناسان معتقدند طلاق زمانی کمترین پیامدهای منفی را روی فرزندان به جای خواهد گذاشت که والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندانشان به طور توافقی و آگاهانه از آسیب زدن به سلامت روحی اعضای خانوادهٔ متلاشی شده بپرهیزند.
«مگی گالاگر» روزنامه نگار آمریکایی و فعال حقوق اجتماعی در کتاب «یک جدایی مسالمت آمیز» آورده است: طلاق به عنوان راه حلی برای پایان بخشیدن به درگیریها و تنشها پیشنهاد میشود اما آیا واقعا طلاق موجب خاتمه یافتن درگیری بین زوجین میشود؟ آمارها نشان میدهد تنها ۱۲ درصد از زوجها پس از طلاق رابطه یی مسالمت آمیز و بدون درگیری با یکدیگر دارند و میتوانند برای تامین خواستهٔ فرزندشان یا ایجاد آرامش برای وی، رابطه یی به نسبت آرام و دوستانه داشته باشند، اما ۵۰ درصد از زوجها پس از طلاق با یکدیگر رفتاری تندتر دارند و مشاجره و درگیریهای آنها با شدت بیشتر و اغلب در حضور فرزندان صورت میگیرد. این روابط با گذشت مدت زمانی حدود ۵ سال از تاریخ طلاق به یک کینه و دشمنی دیرینه بدل میشود و کودکان را وارد یک میدان جنگ میکند. حال این سوال پیش میآید که آیا طلاق باعث کاهش درگیریها و تنشها در خانواده میشود و آرامش را به کودکان آن خانوادهها باز میگرداند؟
پیوسته گر در این باره معتقد است بزرگترین چالش فرزندان طلاق، تضاد و تعارضی است که بعد از جدایی پدر و مادر به وجود میآید به این معنا که پدر یا خانوادهٔ پدری سعی در بدجلوه دادن و تخریب شخصیت مادر دارند و مادر هم همینطور. این در حالی است که کودک هرگز تمایلی به قضاوت میان این ۲ ندارد چرا که هم پدر را دوست دارد و هم مادر را و زمانی که یکی از والدین وی زیر سوال میروند احساس میکند درواقع وی زیر سوال رفته است؛ موضوعی که خود آغاز مرحلهٔ تنش، خودخوری و پرخاشگری مضاعف است.
این روانشناس تاکید کرد والدین پیش از طلاق باید با فرزند یا فرزندان خود صحبت و رخداد را تفهیم کنند. بهتر است پیش از جدایی، والدین با فرزند خود صحبت کنند که طلاق ما طلاق و جدایی تو از ما نیست، اگر ما از هم جدا میشویم پدر پدر تو و مادر هم مادر تو خواهد بود و این ارتباط را با هر ۲ نفر خواهی داشت. به این ترتیب کودک با اضطراب کمتری روبرو خواهد بود.
[B] راههایی برای کاهش آسیبهای کودکان طلاق[/B]
متاسفانه در بسیاری از موارد، زن و شوهری که در آستانهٔ جدایی از یکدیگر قرار دارند، پای کودکان را نیز به مشاجرههای هر روزهٔ خود باز و آنان را قربانی خودخواهی میکنند. این روند پس از طلاق هم ادامه دارد، به نحوی که کودک همچنان در معرض سوء استفاده قرار میگیرد و از حقوق اولیهٔ خود مانند ملاقات به موقع با پدر یا مادر محروم میشود. این در حالی است که والدین جدا شده باید با گذشت و فداکاری مقدمات هر چه کمتر آسیب دیدن فرزندان حاصل از ازدواج ناکام خود را فراهم آورند تا از آسیبهای آیندهٔ آنان جلوگیری کنند.
آموزشهای بعد از طلاق یکی از راهکارهای است که قرایی مقدم برای کاهش آسیبهای طلاق مطرح کرد و گفت: حفظ احترام والدین در حضور فرزند بسیار مهم است چرا که کودک نقشهای پدرو مادر بودن را از رابطهٔ پدرو مادر یاد میگیرد بنابراین آموزش جلوگیری از تخریب الگوها یکی از برنامههایی است که پس از طلاق باید مورد توجه قرار گیرد. پیش از آن باید زوجهای جوان را از اهمیت انتخاب آگاهانه و ازدواج مسوولانه آگاه کرد. آنها باید بدانند اشتباهات آنها در زندگی زناشویی تنها خودشان را متضرر نمیسازد بلکه عواقب ناخوشایند آن تا سالها و حتیگاه تا پایان عمر گریبان فرزندانشان را خواهد گرفت و آیندهٔ آنها را به خطر خواهد انداخت.
پیوسته گر هم حفظ ارتباط سالم میان والدین را راهکاری برای کاهش آسیبها بر فرزندان عنوان کرد و گفت: پژوهشها نشان میدهد فرزندانی که پس از جدایی والدین بتوانند با آنان ارتباط نزدیک داشته باشند و نزد هر ۲ احساس امنیت و آرامش کنند کمترین آسیب را میبینند. طبق آمارهای موجود، درصد شکست رفتاری در این قشر، کمتر از فرزندان والدینی است که پس از جدایی هنوز مشاجرات پی درپی دارند و نتوانستهاند به آرامش لازم دست پیدا کنند. والدین باید متوجه این نکته باشند که پرورش دادن فرزندانی سالم، قوی، دارای اعتماد به نفس بالا و موفق درگروی محیطی امن، آرام و صمیمی درخانواده است. بدین ترتیب کسب آموزشهای لازم دراین زمینه با هدف توجه به بهداشت روح و روان فرزندان بسیار ضروری است.