0

درمورد ان حضرت

 
ghasem8224
ghasem8224
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 1025
محل سکونت : خراسان جنوبی

درمورد ان حضرت

اسم آن بزرگوار حسن و کنیة‌ مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا، و مشهورترین القاب آن بزگوار عسکری است ولادت با سعادت آن بزرگوار هشتم ربیع الاول سال 260 از هجرت به دست معتمد عباسی اتفاق افتاده است. بنابراین عمر آن بزرگوار بیست و هشت سال، و مدت امامت وی شش سال بود.

این نکته مایة‌ تأسف است که حضرت عسکری تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد دو سه ساله بود که با حضرت هادی(ع) به تبعیدگاه آمد و مدت بیست سال همراه با آن حضرت یا زندان یا تبعید بود و بعداً تا شهادت خود آن حضرت هم که تقریباً شش سال بود یا در زندان یا در تبعید با مراقبت شدید قرار داشت. از این جهت اصحاب نمی توانستند خدمت ایشان برسند و مجبور بودند که مسایل خود را در میانة ‌راه از ایشان سؤال کنند.

 

راوی می گوید: »می خواستم از حضرت عسکری علیه السلام بپرسم که حکم عرق جنب از حرام چیست؟ مانع بودند که خدمت آقا برسند که به من گفتند امروز خلیفه حضرت را خواسته، تو می توانی مسئله ات را میانة‌ راه سؤال کنی. می گوید: میانة‌ راه ایستادم و چون حضرت دیر کردند کنار کوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم کسی چوبدستی به شانة‌ من نهاده است، بیدار شدم دیدم حضرت عسکری سوار قاطری است. به من فرمودند: لا تصلّ فیه! نماز در عرق جنب از حرام نخوان. و چون حضرت تحت نظر بودند نتوانستم بیشتر از این با ایشان گفتگو کنم. معجزات حضرت عسکری به این مسایل محدود نمی شود مورخین برای آن حضرت معجزات بسیاری نقل کرده اند و از آن جمله قضیة ابی الادیان است که صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابی الادیان می گوید: »حضرت عسکری مرا خواست. و جواب نامه هایی را به من داد که به مداین ببرم، و فرمود که بعد از پانزده روز که بر می گردی من شهید شده ام. گفتم: یابن رسول الله وصیّ بعد از شما کیست؟ فرمودند: کسی که بر جنازة‌ من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتی بیان فرمایید! فرمودند: کسی که نامه ها را از تو بخواهد و کسی که بگوید در کیسه ها چه مقدار پول است. ابهت امام عسکری مانع شد که زیادتر از این سؤال کنم. به مداین رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسکری شهید شده بود و کنار قبری مشغول غسل دادن آن حضرت بودند و طولی نکشید که به جعفر برادر امام عسکری گفتند، جنازه مهیا است بیایید نماز بخوانید.« ابو الادیان ادامه می دهد: »من می دانستم که جعفر فاسق و جاهل است و لیاقت امامت ندارد. در این میان که بهت ابی الادیان را گرفته بود، جوانی چون پارة‌ ماه پیدا شد و عمو را کنار زد و به جنازه نماز خواند و از این کار همه را بهت گرفته بود، مخصوصاً جعفر را. آن جوان بعد از نماز رو کرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولی نکشید چند نفر از قم آمدند و وصی حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داریم. نامه ها داریم، باید بگویی نامه ها از کیست و در کیسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن کیست؟ زیرا رسم حضرت عسکری(ع) چنین بود. جعفر بهت زده گفت: یا للعجب مردم از من غیب می خواهند! که در این هنگام زنی از خانة‌ امام عسکری بیرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب کیسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقیه الله تعالی فرجه الشریف گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد. و از همین جا برای خلیفه و اطرافیان او حساسیت پیدا شد. آنان حضرت عسکری را کنترل کردند که آن فرزندی که وعده خداست به دنیا نیاید ولی غافل از اینکه خداوند متعال حضرت موسی را برای نابودی فرعون زیر تخت فرعون قرار می دهد و در خانة‌ فرعون به دست فرعون تربیت می شود.

مطلبی که مایة تأسف است این است که حضرت عسکری با چندین خلیفه زندگی کرد و از همة آنها مصیبت دید: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی، و معتمد. مدت شش سال امامت را به سه خلیفة‌ معتز، مهتدی ومعتمد بود همة آنان از آن حضرت کرامتها دیدند ولی نه تنها به امامت او معتقد نبودند آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسکری در آن مدت شش سال یا در زندان بود یا در تحت مراقبت بود. از این جهت مورخین می گویند، حضرت هادی و مخصوصاً حضرت عسکری خود را از مردم مخفی می کردند. نه، آنان خود را مخفی نمی کردند و امر می کردند که زندانبان به آنها سخت بگیرد.

زندانبان معتمد می گوید: و چون به من امر شده بود که شدت عمل به خرج بدهم از این جهت دو نفر را که مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسکری گماردم. طولی نکشید که آن دو نفر افرادی شایسته شدند، اهل نماز و روزة‌ مستحبی، اهل تهجّد، اهل وقار وسکینت، اهل خیر و وفا. چون از آنها پرسیدم که چرا به حسن بن علی سخت نمی گیرید؟ گفتند در حق او چه بگوییم، کسی که همیشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه می گیرد، شبها تا صبح به عبادت است، کم حرف و پر وقار است، ابهت او چنان است که چون به ماه نگاه می کند لرزه به اندام ما می افتد.«

ولی آیا معتمدها، معتزها، متوکل ها پند می گرفتند؟ نه، تا آنکه آن بزرگوار را شهید کردند. بشر اگر دارای اخلاق رذیله شد از هر حیوانی حیوان تر و از هر درنده ای درنده تر است.

در زیارت حضرت عسکری می خوانیم: والامام الحسن بن علی علیه السّلام الّذی طرح للسّباع فخلّصته من مربضها وامتحن بالدّواب الصّعاب فذلّت له مراکبها.

»امام حسن بن علی کسی است که نزد شیران انداخته شد پس تو او را از چنگال گرگها، شیرها نجات دادی و تو حیوانهای چموش را برای او رام نمودی.«

این جمله اشاره به دو قضیه ای است که برای حضرت عسکری پیش آمده بود.

1ـ زندانبان به امر خلیفه حضرت را نزد شیران انداخت و یقین داشتند که آن حضرت نابود خواهد شد. ولی دیدند که حضرت مشغول به نماز است وشیران با کمال تواضع در اطراف او مشغول طواف می باشند.

2ـ خلیفه استری چموش داشت و کسی نمی توانست آن را رام کند. روزی حضرت عسکری به دیدن خلیفه رفته بود، خلیفه که می خواست حضرت عسکری را به دست خود حضرت نابود کند گفت استر چموشی دارم و می خواهم که شما آنرا را رام کنید! حضرت بلند شدند دست ولایت بر سر استر نهاد و سوار شد و حیوان با کمال آرامش از حضرت عسکری تمکین کرد. آن استر را به حضرت هدیه دادند.

استر چموش، شیر درنده، گرگ خونخوار و سگها در مقابل ولایت رام هستند ولی این انسان سرکش، متوکلها، مستعین ها، معتزّها، معتمدها نه تنها رام نیستند بلکه قاتل ولایتند. همة‌ آنان، خلیفه، پسر خلیفه، وزیر و سرلشکر به عظمت و شوکت و ابهّت و شخصیّت حضرت عسکری اقرار دارند ولی همة آنان بر توهین، زندان، تبعید، مراقبت، گرفتن، بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق کردند.

احمد بن عبدالله خاقان که می گویند ناصبی بوده است دربارة‌ حضرت عسکری می گوید: »حضرت عسکری مردی بود عالم، زاهد، باتقوا، با وقار و سکینت، با عفت و حیا و شرافت، با ابهّت. ابهّت او در دل همه حتی خلفا، وزرا، سردمداران، جایگزین بود، از این جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتی داشت. روزی پیش پدرم ـ وزیر خلفا و همه کارة آنان ـ نشسته بودم که به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را استقبال کرد و دستش را بوسید او را به جای خود نشانید و مانند یک بندة ذلیل در مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت از پدرم سؤال نمودم که این آقا چه کسی بود؟ پدرم گفت: کسی در این جهان استحقاق خلافت ندارد جز او. مردی است عالم، زاهد، دارای صفات انسانی و بالاخره یک انسان کامل، چنانچه پدر او نیز چنین بود.

 دربارة حضرت عسکری(ع) نوشته اند: موقعی که پدرش از دنیا رفت، همة‌ درباریها، خلیفه زاده ها، ولیعهدها، سرکرده ها، غالب بزرگان بنی هاشم و بنی عباس غالب بزرگان شیعه جمع بودند که ناگهان بدر ولایت، حضرت عسکری با حال پریشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سکوتی سنگین مجلس را گرفت قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت صداها در گلو پیچیده و ابهت حسنی سر تا پای جلسه را گرفت؛ تا اینکه جنازه آماده حرکت شد.

شهادت حضرت عسکری

مورخین نوشته اند موقعی که معتمد عباسی کار خود را انجام داد و حضرت را مسموم کرد، چند نفر از علما و چند نفر از خواص و چند نفر طبیب ملازم خانة‌ حضرت عسکری کرد. و اینکار برای این بودکه کار ناشایستة‌ او آشکار نشود. همین ترس دلیل بر شخصیت اجتماعی حضرت عسکری است.

چون حضرت شهید شد در سامره قیامتی بر پا گردید. از خلیفه تا بازاری، همه و همه در تشییع جنازه حاضر شدند. موقعه نماز، ابو عیسی که از قضات درباری بود جلو آمد و بزرگان بنی هاشم، امرا، وزرا، قضات و اشراف را جمع کرد و گفت ببینید که حضرت عسکری به مرگ خدایی از دنیا رفته است و بدین وسیله قتل را مخفی و شهادت آن بزرگوار را مثل خلافتش سر پوش گذاردند لعنهم الله اجمعین.

جمله ای که امام صادق فرمود اینجا مصداق پیدا می کند. اگر تجمّع مردم نبود، بنی امیه و بنی عباس ظالم و استثمارگر نمی توانستند حق اهل بیت‌ ـ حق مظلوم، حق مستضعف ـ را پایمال کنند.

غلام حضرت می گوید: اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 260 هجری حضرت عسکری شهید شد. در آن وقت کسی جز من و مادر حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف و خود حضرت حجت خدمت آنحضرت نبودند حضرت عسکری آقازادة‌ خود را خواست و امر کرد که آن حضرت را وضوء دهد. او دستمالی در دامن امام عسکری پهن کرد و حضرت را وضوء داد و نماز صبح را به جا آورد و از این دنیا به عالم قدس سفر نمود.

والسّلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیّاً.

حضرت عسکری اصحاب خاصی دارد که غالب آنها از بزرگان علمای شیعه هستند. برخی از آنها از اصحاب سرّ ائمة‌ طاهرین هستند. وکلای حضرت بقیه الله روحی فداه از اصحاب حضرت عسکری نیز می باشند.

از جمله اصحاب خاص امام عسکری، احمد بن اسحاق اشعری قمی است که از وکلای حضرت نیز هست و مسجد امام حسن عسکری در قم به دست ایشان و به امر حضرت ساخته شد. این بزرگوار به قدری بزرگ مرتبه است که سعد بن عبدالله که آن هم از بزرگان شیعه است می گوید: »احمد بن اسحاق از حضرت عسکری کفنی خواستند. حضرت فرمودند: به تو خواهد رسید. چون از خدمت آقا مرخص شدیم نزدیک کرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب دستور داد که او را تنها بگذاریم نزدیک صبح غلام عسکری را دیدم که به ما تعزیت می گوید، و فرمود: از غسل و کفن احمد فارغ شدیم. برخیزید و او را دفن کنید. او در نزد امام عسکری عزیزترین و مقربترین شیعیان است چون مقربترین افراد است نزد خدا و از میان غایب شد.«

کلمات گوهر بار حضرت عسکری

حضرت عسکری کلمات بسیاری دارد که ما به چند جمله از کلمات آن حضرت اکتفا می کنیم، امید است مایة‌ سعادت و سر مشق همة‌ ما باشد.

1ـ اتّقوالله وکونوا لنا زیناً ولا تکونوا علینا شیناً اجلبوالنا کل مودّة وادفعوا عنّا کلّ قبیح.

تقوا را پیشه کنید و برای ما اهل بیت زینت باشید و ننگ برای ما نباشید. مودّت و محبّت مردم را به سوی ما جلب کنید و قبح و زشتی را از ما دفع نمائید.

نظیر این کلمات از سایر ائمه نیز ذکر شده است. چنانچه امام صادق(ع) می فرمود: کونوا دعاةً الی الله بغیر السنتکم.

دعوت مردم به سوی خدا به واسطة‌ اعمال شما باشد.

2ـ خصلتان لیس فوقهما شیء الایمان و نفع الاخوان.

دو صفت است که بالای آن صفتی و خویی نیست. ایمان به خداوند متعال و نفع رسانیدن به برادران مؤمن.

راستی اگر انسان این دو صفت را دارا باشد همه چیز را دارا است. اگر رابطه اش با خدا محکم باشد و ایمان داشته باشد، ایمانی که او را از گناه و تعدّی باز دارد، ایمانی که او را به عبادت و خوبی وادارد؛ و رابطه اش با مردم نیز محکم باشد و سرلوحة‌ زندگی او خدمت به دیگران باشد، و از خدمت به دیگران لذّت ببرد، سعادت دارین را قطعاً نصیب خود کرده است.

3ـما اقبح بالمؤمن ان تکون له رغبة تذلّه.

چه ننگ است برای مؤمن که تمایل مذلّت آمیز داشته باشد.

4ـ من کان الورع سجیّته و الافضال حلیته انتصر من اعدائه بحسن الثّناء علیه و یحضن بالذّکر الجمیل من وصول النّقص الیه.

هر که ورع و تقوا پیشة او باشد و دیگر گرایی و کرم و سخاوت زینت او باشد یاری می شود از دشمن به اینکه تعریف او کند و نگاه داشته می شوداز اینکه او را بر بدی یاد کند.

گویا حضرت می فرمایند که تقوا و سخاوت اثر وضعی دارد و آن اثر و ضعی این است که دشمن به طور ناخود آگاه از او تعریف می کند و از تنقیص او خود داری می کند.

5ـ من رکب ظهر الباطل نزل به دارالنّدامة.

هر که باطل، سیره و روش او باشد منتهای سیر او نیست جز پشیمانی.

یک شنبه 14 دی 1393  4:45 PM
تشکرات از این پست
ghasem8224
ghasem8224
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 1025
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:درمورد ان حضرت

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره

گاهی آدمی با دیدن یک حقیقت، آن چنان شیفته و شیدا می‏شود که ناگزیر از راه و رسم و باورهای قبلی خویش دست می‏کشد و به آن حقیقتی که قلبش را تسخیر کرده، دل و جان می‏سپارد.

به عبارت دیگر، حلول آنی یک حقیقت، تأثیر شگرف در جسم و جان آدمی می‏گذارد و تا مرحله انقلاب «قلبی» و «درونی»، او را به پیش می‏برد. و این، خواه ناخواه، تحوّل عظیمی در زندگی فردی و اجتماعی انسان ایجاد می‏کند.

شایسته است برای سنجش حدّ و مرز این دگرگونی، به نکات زیر توجّه کنیم: 

1. تغییردهنده و تسخیر کننده اصلی قلب‏های مردم، خداست. بدون اذن و اراده پروردگار، هیچ دلی شکافته نمی‏شود و هیچ قلبی رنگ حقیقت به خود نمی‏گیرد.

2. ممکن است اولیاءاللّه و بعضی از بندگان صالح خدا نیز با «ریاضت روحی و معنوی» و «ساختن درون خویش»، به مقام والای «تسخیرکنندگی» دست یازند؛ اما این دگرگون‏سازی آنها، نه ذاتی و حقیقی، که عرضی و اعتباری است. آنان هرچه به خدا نزدیک‏تر شوند، رفتار، کردار، نفوذ کلام و سیمای نورانی‏شان، موجب تغییر و انقلاب عمیق‏تر و ماندگارتر می‏شود.

بر همین اساس، می‏توان گفت: امامان معصوم علیهم‏السلام تحوّل سازان و تسخیرکنندگانی هستند که به اذن الهی، بیشترین و ماندگارترین تأثیر روحی و فکری را در دیگران ایجاد می‏کنند.

3. نکته دیگر اینکه، به صورت واقعی افرادی قدرت تغییر، تسخیر و دگرگون‏سازی روح و روان و تصرّف وجود دیگران را دارند که خود، بر اثر جذبه «ایمان» و درک عمیق «وحدانیّت»، متغیّر شده و چشم دل‏شان به جمال زیبای «حقیقت» روشن شده باشد.

حال با این نگاه، به سراغ امام حسن عسکری علیه‏السلام می‏رویم و از این منظر، به نظاره تسخیرها، هدایت‏ها و میزان نفوذ و تصرّف دل و جان دیگران توسط حضرتش می‏نشینیم.

طاغوت‏های معاصر امام حسن عسکری علیه‏السلام ، در مدّت زندگی آن امام همام، از هیچ گونه ظلم و جفا دریغ نکردند و هریک، به نوعی به آزار و اذیّت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عبّاسی، گوی سبقت را از همگنان خویش ربوده بود. او پیوسته با آن وارسته روزگار، بدرفتاری می‏کرد و در حقّش ستم روا می‏داشت. او برای زجر و آزار بیشتر امام حسن عسکری علیه‏السلام بدترین، شرورترین و پلیدترین یاران خویش را مأمور و نگهبان آن حضرت قرار می‏داد. امام علیه‏السلام در همان زندان‏ها نیز، به تبلیغ و هدایت فریب‏خوردگان می‏پرداخت و با خَلْق جلوه‏های عملی، عبادی و عرفانی خویش، راهبری و تربیت آنان را به عهده داشت.

1. دگرگونی زندان‏بانان

صالح بن وصیف از کسانی است که مسئولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکری علیه‏السلام را عهده‏دار بود. او بدترین کارها را نسبت به آن امام همام روا داشته و بدترین افراد را برای آزار و اذیّت آن حضرت به کار گماشته و چه رنج‏ها و آزارها که بر آن امام وارد نساخت! در همین راستا آورده‏اند که:

روزی جمعی از درباریان عبّاسی، نزد وی آمده و درباره نتایج شکنجه‏های روحی و جسمی امام حسن عسکری علیه‏السلام به گفت و گو نشستند. وقتی دانستند که حربه‏هایشان در مورد حضرت کارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصیف گفتند:

ـ بر حسن بن علی سخت گرفته، او را در تنگنای شدیدتری قرار بده!

صالح که بارها امام را آزموده و برای عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شکنجه‏های روحی و جسمی بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانیت گفت:

ـ می‏گویید چه کنم؟ دو نفر از شرورترین افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص، نزد او فرستادم؛ متأسّفانه آنها چنان تحت تأثیر رفتار و کردار او قرار گرفتند که اینک، پیوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال دارند. اگر باور ندارید، منتظر بمانید و از زبان خودشان بشنوید.

آنگاه دستور داد تا آن دو نفر را حاضر کنند. وقتی آمدند، درباریان عبّاسی از آنان پرسیدند:

ـ وای بر شما! کارتان با این مرد (امام حسن عسکری علیه‏السلام ) به کجا کشید؟

آنها با اینکه لبه تیغ ستم را به جان خویش احساس می‏نمودند، زبان از حقیقت فرونبسته، حقیقت را چنین بازگو کردند:

ـ چه می‏گویید در مورد مردی که روزها روزه می‏گیرد و شب‏ها تا پایان شب، مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غیر از عبادت، به چیزی اشتغال ندارد و به هیچ عنوان با ما هم سخن نمی‏شود. هرگاه چهره او را می‏دیدیم، از هیبتش به لرزه می‏افتادیم و آن‏چنان تحوّل و دگرگونی در جسم و جانمان ایجاد می‏شد که گذشته خویش را کاملاً فراموش می‏کردیم و گویا مالک جان خویش نبوده و هیچ اراده و قدرتی از خود نداریم.

درباریان عبّاسی با شنیدن سخنان ندامت‏انگیز شروران اردوگاه، لب فروبستند و با سرافکندگی، مجلس را ترک نمودند.1

2. علی بن جرین

او نیز از دیگر زندان‏بانانی است که مدّت‏ها وظیفه شکنجه و نگهبانی از امام حسن عسکری علیه‏السلام را به عهده داشت. هرچندگاهی، فرعون عبّاسی او را نزد خود فرا می‏خواند و از حالات امام حسن عسکری علیه‏السلام پرس و جو می‏کرد. او نیز متناسب با پرسش‏های خلیفه پاسخ می‏داد.

طولی نکشید که علی بن جرین نیز تحت تأثیر عبادات و سجده‏های آن بنده خائف خدا قرار گرفت و دل سنگی‏اش متحوّل و دگرگون شد. به همین جهت در بیشتر گزارش‏های خود، از بیان حقیقت دم فرو نبسته است. او در حضور معتمّد عبّاسی، چنین به مقام والای امام عسکری علیه‏السلام اعتراف کرده است:

ـ انّه یَصُومُ النّهارَ وَ یُصَلِّی اللَّیلَ؛ همانا او همواره روزها، روزه‏دار است و شب‏ها را با نماز و عبادت سپری می‏کند.2*

3. وحشت خلیفه

یکی از زندان‏بانان خشن و سنگدل امام حسن عسکری علیه‏السلام شخصی به نام «نحریر بن عبیداللّه» بود. او آن امام بزرگوار را بسیار مورد اذیّت و آزار قرار داده و همواره تلاش می‏کرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشوار سازد. آوازه شکنجه‏های او بالا گرفته و حتی به گوش همسرش نیز رسیده بود. همسر او که از وجدان سالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از عاقبت شوم کارش برحذر داشت. روزی پرخاش کنان، خطاب به شوهرش گفت:

ـ ای مرد! از خدا بترس، مگر نمی‏دانی چه شخصیّت عالی‏قدری را زندانی کرده‏ای؟

آنگاه لب به حقایق گشود و گوشه‏هایی از سیمای عبادی، اخلاقی و عرفانی آن امام همام را برای وی بازگو کرد.

نحریر نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت که با خشم و لجاجت، فریاد برآورد:

ـ حال که چنین می‏گویی، از خلیفه اجازه می‏گیرم و حسن بن علی را در میان شیران درّنده می‏اندازم تا همه از شرّش خلاص شوند.

وی نزد خلیفه رفته و با جلب موافقت او، امام حسن عسکری علیه‏السلام را به باغ وحشی که در کنار زندان بود، انتقال داد. طولی نکشید که حضرت را در قفس شیران درّنده و گرسنه انداخت. هنوز زمانی نگذشته بود که خلیفه و اطرافیانش با شادمانی برای تماشای تکّه تکّه شدن بدن پیشوای یازدهم، در پیرامون آن محل اجتماع کردند تا به قول خودشان لحظاتی را به شادی و تفریح بگذرانند.

گردن‏ها افراشته شد. نگاه‏ها به داخل قفس‏های شیران حریص و گرسنه دوخته شد. در آن لحظات وحشت‏زا و هراس آور، با کمال بُهت و حیرت، دیدند که امام حسن عسکری علیه‏السلام در بین درّندگان ایستاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت است و شیران درّنده با احترام عجیب، در اطرافش ایستاده‏اند و گویا از آن برگزیده خدا مراقبت می‏کنند.

دیدن این منظره شگفت، چنان آتشی در جسم و جان تماشاگران ایجاد کرد و آسمان دل و دیده آنها را بارانی و فضای وجودشان را درهم ریخت که به ناچار لب فرو بستند و سر به زیر افکندند. در این میان، معتمد عبّاسی نیز وحشت‏زده از امام حسن عسکری علیه‏السلام تقاضا کرد تا برایش دعا کند.

آنگاه در حالی که از شور و شوق حضّار، به خود فرورفته بود، دستور داد فوراً امام را از قفس شیران درّنده خارج کنند تا مبادا بر تعداد ارادتمندانش افزوده شود.3

عامل اصلی تحوّل

راستی! سرمنشأ ایجاد این تحوّلات کجاست و رمز و رموز این «حماسه آفرینی» در چیست؟

این سؤال، پاسخ‏های زیادی می‏تواند داشته باشد؛ از مهم‏ترین آنها «خداترسی» و «خدا محوری» کسی است که می‏خواهد در روح و روان دیگران دگرگونی ایجاد کند. امام حسن عسکری علیه‏السلام لحظه‏ای از مقام لایزال کردگار غافل نمی‏شد و جسم و روحش با دیدن مناظر قدرت الهی به لرزه می‏افتاد. نمونه زیر، شاهکاری است از خداترسی و بندگی آن بزرگوار که در صفحه تاریخ به ثبت رسیده است.

یکی از هم عصران آن حضرت می‏گوید:

روزی حسن بن علی علیه‏السلام را که در سنّ کودکی بود، مشاهده کردم. او در کنار عدّه‏ای از کودکان دیگر که مشغول بازی بودند، ایستاده بود و داشت گریه می‏کرد. فکر کردم که علّت گریه‏اش نداشتن اسباب‏بازی است. به همین جهت، ناراحت شدم و به او گفتم:

ـ ناراحت نباش! من برایت اسباب‏بازی می‏خرم.

چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگی فرمود:

«یا قَلیلَ الْعَقْلِ! ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا؛ ای کم‏عقل! ما برای بازی آفریده نشده‏ایم.

با تعجّب پرسیدم:

ـ پس برای چه خلق شده‏ایم؟

ـ برای دانش و پرستش.

ـ از کجا این را می‏گویی؟

ـ از آنجا که خداوند می‏فرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آیا گمان می‏کنید که شما را بیهوده (و برای بازی) آفریده‏ایم و شما به سوی ما بازگشت نمی‏کنید؟

از پاسخ صریح و منطقی آن حضرت، شگفت‏زده شدم و به اندیشه فرو رفتم. بار دیگر به سیمای نورانی‏اش چشم دوختم. از چهره تابناکش آن حالت دگرگونی و انقلابی که در درونش ایجاد شده بود، قابل تشخیص بود. لحظه‏ای به فکر فرو رفتم و سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:

ـ شما با آنکه هنوز کودک هستی و گناهی انجام نداده‏ای؛ چرا این‏گونه منقلبی و از خدا می‏ترسی؟

ـ مادرم را دیدم که می‏خواست هیزم‏های بزرگ را روشن کند؛ روشن نمی‏شد. مقداری هیزم کوچک فراهم کرده و آتش را شعله‏ور ساخت. حال، من از این می‏ترسم که با این هیزم‏های کوچک (گناه) به دوزخ بروم!

«مادرم...، هیزم...، آتش...، دوزخ و...» واژه‏هایی بود که مرا به فکر فرو برد. بغضی در گلویم ایجاد شده بود. بیشتر از آینده خودم ترسیده بودم. از آن کودک دانشور و خائف از عذاب قیامت، خواهش کردم تا موعظه و نصیحتم نماید!

فرزند خردسال خاندان عترت، اشعار زیبایی قرائت کرد که حاکی از بی‏وفایی و ناپایداری خوشی‏های دنیا و استمرار گناهان آن بود. شعری که هنوز هم من را در پنجه اسارت خویش دارد:

«دنیا را می‏بینم که گویا پاچه‏هایش را بالازده و با سرعت در حال دویدن است.

دنیا برای هیچ جانداری باقی نخواهد ماند و به کسی وفا نخواهد نمود.

گویا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبی تیزرو برای گرفتن جان آدمی می‏دود.

پس ای دلباخته دنیا! لحظه‏ای درنگ کن و برای سفرِ بی‏بازگشت آخرت، توشه‏ای برگیر.»5

بر شیعیان و رهپویان امام حسن عسکری علیه‏السلام ، زیبنده است که «خدا محوری» را در تمام فراز و نشیب‏های زندگی فردی و اجتماعی خویش مدّ نظر داشته باشند و با رفتار پسندیده خویش، باعث افتخار و سربلندی خاندان عترت علیهم‏السلام باشند.

در فراز یکی از وصایای ارزشمند امام حسن عسکری علیه‏السلام این مطلب چنین انعکاس یافته است:

«... اتَّقُوا اللّه و کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً؛ (شما شیعیان) پرهیزکار باشید و از عذاب الهی بترسید و زینت ما باشید نه مایه ننگ ما.»6

در فرجام این گفتار، شایسته است که دست نیاز به سوی کردگار بی‏نیاز بلند کرده، استمداد بجوییم تا به ما نیز قلبی خاشع و چشمی گریان عنایت فرماید.

http://www.axgig.com/images/46102340277214272922.jpg

یک شنبه 14 دی 1393  4:46 PM
تشکرات از این پست
ghasem8224
ghasem8224
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 1025
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:درمورد ان حضرت

شهادت بزرگوار

ای که چون شمع به پیشِ نظرم آب شدی

 

ای پدر جان تو بگو بهرِ چه بی تاب شدی

 

مگر از دستِ عدو زهرِ جفا نوشیدی

 

در میانِ شبِ ماتم زده مهتاب شدی

 

ای که از سوز عطش در برِ من می‌سوزی

 

گشتی خاموش مگر تشنه تو سیراب شدی

 

بسکه پیچیده‌ای از درد در این حجره‌ی سرد

 

روی دستِ پسرت ای پدرم خواب شدی

 

دیدم آن لحظه ز من روی چو برگرداندی

 

خون به لب داشتی و مَحرَمِ خوناب شدی

 

ای خداوند، قسم بر تو یتیمی سخت است

 

عاقبت نام من از چوبِ غمش قاب شدی

 

پدرم مهدیِ گریانِ تو تنها و غریب

 

در جهان ماند ولی گوهرِِ کمیّاب شدی

http://www.axgig.com/images/46102340277214272922.jpg

یک شنبه 14 دی 1393  4:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها