پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)
یک شنبه 14 دی 1393 1:44 PM
یادش بخیر.
با آجی سارا(طهمورس) صحبت می کردم در مورد پسرم (محمدحسین) شبهای ماه رمضان بود و محمد هم پابه پای من تا سحر بیدار بود.
بعد آجی سارا میگفت بفرست بیاد با من توپ بازی کنه. اون شب سر این حرفش خیلی خندیدم.
آخر سر قرار شد محمد رو براش پست کنم تا باهاش بازی کنه.
تازه آجی بخاطر حادثه ای که براش پیش اومده بود، هنوز گاهی پاهاش درد می کرد ولی روحیه بانشاطی که داشت باعث خوشحالی همه در اتاق چت بود.
در ضمن در اون شب تاریخی که من بخاطر حضور ناگهانی آقای کیانی شوکه شده بودم (البته همه اتفاقات اون شب شوخی بود. حتی ترس من! ولی خب دیگه تو نقش رفته بودم) آجی سارا بی خیال از همه جا، برگه های جریمه رو در آورده بود و همه اهالی اتاق چت، مخصوصا آقای کیانی رو به دلیل حضور کمرنگ جریمه می کرد.
خدایا چقدر اون شب خندیدم. واقعا شب به یادماندنی بود.
یادش بخیر
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش