پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)
پنج شنبه 11 دی 1393 1:09 PM
خاطره پنجم :
يادمه تو اتاق چت بوديم كاربران سر يه موضوعي داشتند طرف خودشون رو ميگرفتند خانم ها طرف خودشون رو و اآقايون هم طرف خودشون فكر كنم طرف اصلي داداش خدايي بود و اون يكي اگه اشتباه نكنم خانم برخوار يا خانم نازنين فاطمه
منم كه دلم مثل گنجيشك كوجيكه و طاقت ناراحتي كسي رو ندارم واقعا دارم مي گم اومدم گفتم ديگه تمومش كنيد بياييد من آشتيتون بدم داداش خدايي شما دستت و رو بده به من خانم .......... شما هم ................( ديگه اشاره نميكنم ) نوشتم و تموم ساعت 2/30 بود كه زنگ زدن آقاي( فاميلي واقعي خودم ) گفتم بله .... .. گفتند چرا گوشي رو جواب نميدين ؟ منم اصولا به شماره ناشناس جواب نميدم ( راستش رو ميگم ) ايشون باور نكردن فكر ميكردند كه من از اون پسر بد ها هستم ..خخخ گفتند متولد كدوم ماهيد ؟ گفتم شما ؟ گفتند از طرف راسخوننند و ...... منم گفتم تو قسمت مشخصاتم زدم كه ... گفتند ميدونم ميخوام ببنم درست نوشتين يا نه ؟ منم گفتم آره گفتند آقاي ( اسم واقعيم ) ميخوان ازدواج كنيد ؟ ..خخخخ گفتم نه من هنوز شرايظش رو ندارم مگه شما بنگاه ازدواج داريد و...... گفتن اين جور حرف ها رو نزنيد و بد هست ؟ من هم گفتم من كه حرف بدي نزدم ديگه ميگم چي نوشته بودم البته با اجازه نظارت راسخون ( همون داداش خدايي دستتو بده به من و آبجي دستتو ...........) دقيقا اينطوري حالا ديگه آشتي
هيچي ديگه متقاعدم كردند (با زور شمشير و اسلحه ها ) ...خخخ ( شوخي كردم ) گفتند كه مطالب رو برداشت بد ميكنند بعضي از دوستان و نميدونم كدوم كاربر ( كاربر نما ) راپورت داده بود ..خخخ ( شوخي ميكنم ) هيچي ديگه اولين بار بود كه صحبت ميكردم با مسئولين سايت ...... اينم واسم يه خاطره خوب بود
غزال خوش صدا توئی ، راسخون
شیرین تر از عسل توئی ، راسخون
بین تموم سایتهای اینترنت
نگین بی بدل توئی ، راسخون