نتیجه اینکه مشکل از اساس حل نمیشود و ذهن همچنان منتظر افکار مخرب است و اینگونه افکار همچنان به سمت ذهن هجوم میآورند. البته در یک اقدام منفعل، با آنها مدارا میشود و با هل دادن ذهن به کناری، فقط جلوی صدمات آنی به ذهن گرفته میشود؛ به عبارت دقیقتر آنچه در حقیقت در مراقبه اتفاق میافتد رفع است نه دفع.
نتیجه این که در مدیتیشن هر چند به طور موقت ممکن است انسان از ناحیه ذهن احساس آرامش کند اما چون ذهن از قوای مفید خالی میشود عملا توانمندی جدیدی به ذهن انسان نمیرسد و حتی ذهن از تشویشها رهایی نمییابد و اگر زمینهای پیش آید دوباره ذهن درگیر تنشها و پراکندگی ها خواهد بود. در نهایت اینکه استرسهای ذهنی و تنشهای درونی همچنان باقیاند و قدمی ریشهای در مداوای آنها برداشته نشده است.
از آنجا که در مدیتیشن و خلوت گزینی هندی، باید با تمامی افکار و خیالات مزاحم، عادی برخورد کرد و فقط شاهد رفت و آمد افکار بود و به عملیات نظاره، بسنده نمود؛ نظارهگر باید همه چیز را غیر واقعی ببیند و همه امور را با خود بیگانه فرض کند و با « عینک وهم » به همه چیز بنگرد، چرا که اگر قرار باشد با اخبار و رویدادها، جدی برخورد کرد و حساسیت به خرج داد؛ در آن صورت « نظارهگری محض » اتفاق نمیافتد. هر چند آنچه از ناحیه شاهد اتفاق میافتد، « بی تفاوتی » در برابر پدیدههای خارجی است، اما در حقیقت، دادن رای موافق به هر چیزی است که در عالم خارج اتفاق میافتد.چرا که ناظر قصد مقابله با هیچ چیزی را ندارد و خوب و بد همه میآیند و میروند و او فقط باید خود را دور نگهدارد و خویشتن را در معرض قرار ندهد. نتیجه چنین تعاملی با واقعیات دنیای خارج، دادن رای ممتنع به همه چیز و کنار کشیدن از هر گونه رفتار اصلاحی در عرصه اجتماع است. آنچه در نهایت رقم میخورد؛ « عدم احساس مسئولیت » در برابر دیگر انسانها و از بین رفتن « روح همدردی » با دیگران است.