پاسخ به:مبحث هفتاد و سوم طرح صالحین: حضرت زینب (س)؛ شخصیّت و نقش ایشان در نهضت حسینی
جمعه 23 آبان 1393 10:19 PM
بنام خدا
پاسخ سوال 20 در مورد سوال حضرت زینب (س) از پدرش در لحظات آخر عمر ایشان و در حالی که امیرمومنان در بستر بیماری بودند،و از زبان ام ایمن شنیده بود عبارتست از:
حضرت زینب علیها السلام فرمود: ام ایمن مرا حدیث کرد که روزی پیغمبرصلی الله علیه وآله به منزل فاطمه علیها السلام تشریف آوردند . حضرت زهراعلیها السلام برای پدر حریره ای ترتیب داد و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام طبقی از خرما خدمتش نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر حاضر کردم . رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حسنین از آن خوراکی ها تناول فرمودند . آنگاه علی علیه السلام آب به دست رسول خدا ریخت . چون پیغمبر از شستن دست فراغت یافت هر دو دست به صورت کشید و شادمان گردید و از نظر کردن به صورت اولاد خود مسرور شد . پس از آن روی به آسمان کرد، نگران شد و سپس روی به قبله نمود و هر دو دست به دعا برداشت و بعد سر بر سجده برد و اشک از دیدگانش چون باران جاری بود . اهل بیت و من از این حال ملول گشتیم و از هیبت و حشمتش نیروی پرسیدن نداشتیم . چون مدتی به طول انجامید . علی و فاطمه عرض کردند: این گریستن برای چیست؟ فرمود: ای برادر، من از حضور شما و انجمن شما شادمان گشتم . آنگونه که هرگز چنان خرسند و مسرور نگشته بودم، در این حال که شما را می نگریستم و شکر خدا را می کردم . جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر سرور تو مطلع گردید و نعمت را بر تو تمام گردانید و مقرر ساخت که ایشان و ذریه ایشان و دوستان و شیعیان ایشان با تو در جنان جاوید بمانند و در میان تو و ایشان جدایی نیفکند و همان تحیت و عطیت یابند که تو یابی، آن چنان که خرسند گردی . لیکن بلیات و مصائب کثیره ایشان را فرا گیرد و در دنیا به ناملایماتی چند گرفتار گردند . مردمی که دعوی دین تو کنند و خود را مسلمان شمارند، به آنها اذیت ها نمایند و آزارها برسانند و گمان کنند که در شمار امت تو باشند; با آنکه خدا و تو از آنها بیزار باشید و ایشان اهل بیت تو را هر یک در مکانی به ضرب شدید و قتل فجیع درآورند و مقابر ایشان از هم دور باشد و خدای این مصیبت را بر ایشان اختیار فرمود تا موجب ارتقاء درجات ایشان گردد . پس به آنچه خدای تعالی برای ایشان خواسته، راضی و تسلیم و شاکر باش و تن به قضای الهی بده .
در ادامه حدیث، جبرئیل آنچه را که بر سر علی علیه السلام و فرزند او، امام حسین علیه السلام می آید، به پیامبر خدا خبر می دهد .
حضرت زینب (س ) مى گوید: هنگامى که پدرم على (ع ) بر اثر ضربت ابن ملجم بسترى گردید، نشانه هاى مرگ را در رخسار آن حضرت دیدم ، به او عرض کردم : ام ایمن به من چنین و چنان حدیث کرد (که پنج تن در یک جا جمع بودند و پیامبر (ص ) ناگهان غمگین شد و علت غم را پرسیدند، جریان شهادت حضرت زهرا (س ) و على (ع ) و حسن و حسین (ع ) را شرح داد) مى خواهم از شما آن را بشنوم .
امام على (ع ) فرمود: دخترم ! حدیث ام ایمن صحیح است ، گویا تو و دختران رسول خدا (ص ) را مى نگرم که به صورت اسیر با کمال پریشانى وارد این شهر (کوفه ) مى کنند، به گونه اى که ترس آن دارید که مردم به سرعت شما را بقاپند فصبرا صبرا...
صبر و استقامت کنید، سوگند به خداوندى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، در آن روز در سراسر روى زمین ولى خدا غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، وجود ندارد، رسول خدا (ص ) به ما چنین خبر داد و فرمود: در این هنگام ابلیس با بچه ها و اعوان خود در سراسر زمین سیر مى کنند، و ابلیس به آنها مى گوید:
اى گروه شیطانها، ما انتقام آدم (ع ) از فرزندانش گرفتیم ، و در هلاکت آنها سعى بلیغ کردیم ، بکوشید تا مردم را نسبت به آنها به ترید و شک بیندازید و مردم را به دشمنى آنها وادار نمایید...