پاسخ به:مبحث هفتاد و دوم طرح صالحین: امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین (علیه السّلام)
پنج شنبه 15 آبان 1393 8:42 PM
ادامه
«عارفا بتفاوت أخلاقهم» عارف يعني معرفت داشته باشد. اخلاق مردم را بداند و با هرکسي يکسان حرف نزند. يکوقت من يک مثال زدم. گفتم: گرد گچ که روي آستين مينشيند شما با دست پاک ميکني. اما اگر دوده بنشيند، اينطور کني دستت سياه ميشود و دوده فرو ميرود. دوده را بايد فوت کني. يعني بداني بين گرد گچ و دوده فرق است. با همه نميشود يکسان صحبت کرد. «اخلاقهم لينزل كلا بمنزلته بصيرا بمكر النفس ومكائد الشيطان» شما يک الله اکبر را چند نوع ميگوييد. يکوقت الله اکبر را شب 22 بهمن ميگوييد. ميگويي: الله اکبر! يکوقت در راهپيمايي ميگويي. يکبار سر نماز هستي الله اکبر ميگويي. سر نماز نميگويي: الله اکبر. (مثل الله اکبر راهپيمايي!) يکبار تعجب ميکني و الله اکبر ميگويي. يکبار در مسجد تکبير ميگويي. ميگويي: «سمع الله لمن حمده، الله اکبر» يک الله اکبر را چند رقم ميگويي. با اين بايد چطور حرف زد؟ اين بار اولش هست مسجد آمده است. اگر خواسته باشي امر به معروف و نهي از منکر کني اين ميبرد. بار اولش است.
اين مايکروفرهايي که غذا را داغ ميکند، ميگويند ظرف فلزي نبايد در اين گذاشت. اين مهم است که آدم بداند اين سيزده ساله است يا شانزده ساله است. اين سير است يا گرسنه است؟ هرکدام يک کدي دارد. ما وقتي ميرويم سخنراني کنيم پنج رقم آدم پاي منبر ما نشسته است. برخي آدمها مغرور هستند، انگار از دماغ فيل افتادند. پاي منبر هم اينطور هستند. بعضي آدمها عاشق هستند و آمدند چيز ياد بگيرند. پاي منبر اينطور هستند. بعضي آدمها بيتفاوت هستند. اينطور هستند. (خنده حضار) بعضي فراري هستند. پاي منبر اينطور هستند. ميخواهد فرار کند. نيامده چيز ياد بگيره، آمده شام بخورد. به يک نفر گفتم: روضه برويم، گفت: من شام خوردم. (خنده حضار) خيلي فرق ميکند. کسي که امر به معروف ميکند بايد انسان شناس و روانشناس باشد. اين در چه حالي است؟ عصباني است. کي بايد به او گفت. اگر معلم زير نمره بيست نصيحت کند شاگرد ميگويد: چشم! اما اگر معلم به شاگرد نمره صفر داد و بعد گفت: فرزندم ناخنهايت را بگير. ميگويد: نميخواهم بگيرم. زير نمره صفر که نميشود نصيحت کرد. آن شبي که براي دخترت گوشواره ميخري نصيحت کن. آنوقتي که به خانمت پول ميدهي نصيحت کن. خانم پول ميخواهد، ميگويد: ندارم! مواظب باش چنين کني، چنان کني، ميگويد: تو ديگر حرف نزن. يک قران ندارد هي اُرد ميدهد. وقتي پول ميدهي حرف بزن. وقتي نمره بيست ميدهي و وقتي گوشواره ميخري. اين خيلي مهم است. «عارفا بتفاوت أخلاقهم».
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَارا» (کافي/ج3/ص454) حديث داريم گاهي دل آمادگي دارد. هرچه بگويي ميپذيرد. گاهي هم دل پس ميزند. وقتي که دل پس ميزند آنوقت نصيحت نکن. ديگر چه؟ «بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْس» بفهمد که نفس سرش کلاه ميرود. آدم خودش هم نميفهمد. گاهي وقتها کارش نفس است ولي خيال ميکند بندگي خدا را ميکند.
ادامه دارد ....