0

اعتراض عایشه و پاسخ امام حسین

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

اعتراض عایشه و پاسخ امام حسین
پنج شنبه 24 مهر 1393  6:31 AM

اعتراض عایشه و پاسخ امام حسین
حضرت امام محمد باقر علیه‏السلام فرمود: 
وقتی که امام حسن علیه‏السلام به حالت احتضار درآمد، به امام حسین علیه‏السلام فرمود: «برادرم! من به تو وصیتی می‏کنم، آن را رعایت کن و انجامش بده! 
وقتی که من از دنیا رفتم، جنازه‏ی مرا آماده‏ی دفن کن؛ سپس مرا به سوی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا من با آن حضرت تجدید عهد کنم. آنگاه، مرا به جانب قبر مادرم فاطمه علیهاالسلام برگردان و پس از آن، مرا به بقیع ببر و در آنجا دفنم کن. 
و بدان که از طرف حمیرا (عایشه)، که مردم از کارهای خلاف و دشمنی او، با خدا و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ما خاندان، آگاه هستند، مصیبتی به من می‏رسد». 
وقتی که امام حسن علیه‏السلام به شهادت رسید و از دنیا رفت، جنازه‏ی مطهرش را روی تابوتی گذاشتند و آن را به محلی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، بر جنازه‏ها نماز می‏خواند، بردند. 
امام حسین علیه‏السلام، بر جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام نماز خواند. 
پس از خواندن نماز، جنازه‏ی مطهر آن حضرت را به کنار مرقت مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله برده و اندکی در آنجا توقف کردند. 
از سوی دیگر، به عایشه خبر دادند که بنی هاشم می‏خواهند جنازه‏ی امام حسن علیه‏السلام را، کنار قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفن کنند. 
آنگاه، عایشه بر استری زین کرده، سوار شده، به آنجا آمده، ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه‏ی من بیرون ببرید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و نباید پرده‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دریده گردد!!! 
امام حسین علیه‏السلام به عایشه فرمود: «تو و پدرت، پیش از این پرده‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دریدید! و تو کسی را (مقصود، ابوبکر است) به خانه‏ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بردی، که آن حضرت دوست نداشت (او) نزدیک آن حضرت باشد و خدا، در مقابل این کار، از تو بازخواست خواهد کرد! 
همانا، برادرم حسن علیه‏السلام، به من امر کرد که جنازه‏اش را نزد جد بزرگوارش بیاورم، تا با جد بزرگوارش، تجدید عهد کند. 
و بدان که، برادر من از همه‏ی مردم به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و معنای قرآن، داناتر بود و نیز او، داناتر از این بود که پرده‏ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره کند. 
اگر از نظر ما، دفن کردن در کنار مرقد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله، جایز بود، آنگاه تو می‏فهمیدی که (جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام، در آنجا دفن می‏شد، [ولی از نظر ما، کلنگ زدن، نزد گوش مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، جایز نیست.] 
سپس، محمد حنفیه رشته‏ی سخن را به دست گرفت و گفت: ای عایشه! تو یک روز بر روی استر می‏نشینی و یک روز (در جنگ جمل) بر روی شتر می‏نشینی! تو، به علت دشمنی که با بنی هاشم داری، نه مالک نفس خود هستی و نه در روی زمین، آرام می‏گیری! 
عایشه، رو به او کرده و گفت: ای پسر حنفیه! اینها که سخن می‏گویند، فرزندان فاطمه علیهاالسلام هستند، تو دیگر چه می‏گویی؟ 
امام حسین علیه‏السلام به عایشه فرمود: تو محمد را از بنی فاطمه علیه‏السلام، به کجا دور می‏کنی؟! سوگند به خدا! که او زاده‏ی سه فاطمه است: 
1- فاطمه، دختر عمران (مادر ابوطالب). 
2- فاطمه، بنت اسد (مادر امام علی علیه‏السلام). 
3- فاطمه، دختر زائدة بن اصم (مادر عبدالمطلب). 
عایشه بار دیگر گفت: پیر خود را (از این جا) دور کنید و ببرید، که شما قومی دشمن، هستید!!! 
امام حسین علیه‏السلام، جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام را به سوی بقیع، حرکت داد[1] . 
در نقل دیگر، آمده است که: 
پس از مراسم غسل دادن به جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام، هنگامی که جنازه‏ی مطهر آن حضرت را به سوی مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت دادند، مروان (که حاکم مدینه بود)، با همدستان خود، یقین کردند که می‏خواهند جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام را، کنار مرقد مطهر جد بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند به گرد هم آمده، لباس رزم پوشیده و رو در روی بنی‏هاشم قرار گرفتند. 
عایشه، در حالیکه بر استر سوار بود، فریاد می‏زد. من دوست ندارم فرزند خود را به خانه‏ی من بیاورید! 
مروان می‏گفت: چه بسیار جنگی که از آسایش، بهتر است! آیا عثمان، در دورترین جای مدینه دفن شود و حسن علیه‏السلام، با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شود؟! این کار هرگز اتفاق نخواهد افتاد! نزدیک بود که جنگ شدیدی، میان بنی امیه و بنی هاشم واقع شود. 
در این هنگام، عبدالله بن عباس، نزد مروان شتافت و گفت: ای مروان! ما می‏خواهیم با زیارت مرقد مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با آن حضرت، تجدید عهدی کنیم. ما نمی‏خواهیم که جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام را در کنار مرقد مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، دفن کنیم! 
عبدالله بن عباس، رو به عایشه کرده و گفت: ای عایشه! این، چه رسوایی است (که درست کرده‏ای)؟ تو، روزی بر روی استر و روز دیگر بر روی شتر، می‏خواهی نور خدا را خاموش کرده و با دوستان خدا، بجنگی؟! بازگردد! که به آنچه دوست داری، رسیده‏ای! (یعنی: خاطرت، آسوده باشد که ما نمی‏خواهیم جنازه‏ی مطهر امام حسن علیه‏السلام را در کنار مرقد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفن کنیم) خداوند، انتقام این خاندان را - اگر چه پس از مدتی طولانی هم باشد خواهد گرفت. 

پی نوشت ها:
[1] اصول کافی، ج 1، صص 302 - 303. 

 

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها