گذري بر اوضاع فرهنگي جامعه
دوران امامت علي النقي عليه السلام به دليل گسترش فرهنگي در گرايشهاي اعتقادي و بحثهاي علمي كه از برخورد ميان مكتبهاي كلامي و تحولات فرهنگي مختلف ناشي شده بود، از ويژگي خاصي برخوردار است. در اين دوران، مكتبهاي عقيدتي گوناگوني چون «معتزله» و «اشاعره» گسترش يافته و پراكندگي آراي فراواني در سطح فرهنگي جامعه پديد آمده بود. مباحثي كلان چون: جبر و تفويض، ممكن يا ناممكن بودن رؤيت خداوند، تجسيم و مباحثي از اين قبيل، افكار عمومي جامعه را دستخوش تاخت و تازهاي فكري كرده بود. سرچشمه اين تحولات فكري، در رويكرد دولت عباسي به مسائل علمي و فرهنگي و نيز هجوم فلسفه وكلام ديگر ملل به سوي جامعه مسلمانان خلاصه مي شود. دستگاه حكومتي، كتابهاي علمي دانشمندان ملل ديگر را به عربي ترجمه مي كرد و در اختيار مسلمانان مي گذاشت. اين روند از زمان مأمون آغاز شد و به تدريج ادامه يافت و به اوج خود رسيد. او تلاش فراواني در ترجمه كتابهاي ديگر ملل، به ويژه يونان داشت و بودجه بسياري را در اين راه هزينه كرد.
«جرجي زيدان» در اين باره مي نويسد: «مأمون هموزن كتابهاي ترجمه شده طلا مي داد و به قدري به ترجمه كتابها توجه داشت كه روي هر كتابي كه به نام او ترجمه مي شد، از خود علامتي مي گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشويق مي كرد. با دانشمندان خلوت مي نمود و از معاشرت با آنان لذت مي برد.»(1)
پس از آن، اين روند تا آنجا ادامه يافت كه ثروتمندان و بزرگان دوره عباسي نيز به اين كار مبادرت ورزيدند و دانشمندان را گرامي داشتند. رفته رفته تعداد كتاب فروشان و كاغذفروشان در بغداد فزوني يافت و انجمنهاي علمي و ادبي تشكيل شد و مردم بيش از هر كار به مباحثات علمي و مطالعه پرداختند. اين رويه همچنان در دوره عباسي رو به رشد نهاد و كتابهاي بسياري از زبانهاي يوناني، سرياني، هندي، نبطي و لاتين ترجمه گرديد.(2) عباسيان لحظه اي دانشمندان غير مسلمان را از خود دور نمي كردند. متوكل و مهتدي، دانشمندان را بر تخت مي نشاندند و با آنان شراب مي نوشيدند و اميران و وزيران خود را در برابر آنها ايستاده نگه مي داشتند؛ به گونه اي كه هيچ بزرگي در مقابل آنها حق نشستن نداشت.(3) نزديكي بيش از حد خلفا با غير مسلمانان و احترام بيش از اندازه به آنها، عقايد شوم و ضد اسلامي حاكمان را به روشني برملا مي ساخت. به خوبي آشكار است كه اين احترام و صرف آن همه بودجه هاي هنگفت، صرفاً جهت دانش پروري و علم دوستي نبوده است. آنان با جمع آوري كتابهاي علمي گوناگون جايگاهي مناسب را در گسترش مناظره هاي علمي فراهم آوردند و اهداف مشخص و از پيش تعيين شده اي را در اين موضوع دنبال مي كردند؛ البته آنچه از بررسي زندگي علمي امام هادي عليه السلام در مناظره هاي علمي به دست مي آيد، برتري مباني اعتقادي شيعه را در اين برهه از زمان آشكار مي سازد. گذشته از اين مطالب، پيدايش اين همه آرا و نظرات گوناگون، سبب آشفتگي در اوضاع فرهنگي و اجتماعي گرديد و حاصل اين آشفتگي، در پيدايش گروه هاي گوناگوني چون: غلات، واقفيه، صوفيه و مجسّمه نمود يافت. حاكميت نيز از اين آشفتگي فرهنگي، براي دستيابي به اهداف خود بهره مي جست. عباسيان مي خواستند از اين جريانها به عنوان حربه اي براي تضعيف مباني فكري و اعتقادي مسلمانان بهره برداري كنند.
در اين ميان، تيزبيني امام عليه السلام در شناخت خط توطئه و استحاله فرهنگي، نقشه هاي دين ستيزانه آنان را آشكار ساخت. اگر چه مراقبت شديد از ايشان، اندكي آنان را در رسيدن به هدف ننگينشان ياري مي داد و عدم دسترسي به امام عليه السلام، مشكلات جامعه اسلامي را افزون تر مي كرد، ولي آن حضرت با نهايت درايت، در خنثا كردن اين توطئه هاي فرهنگي كوشيد.
تلاشهاي گسترده امام عليه السلام در زمينه هاي فرهنگي
يكي از پردامنه ترين تلاشهاي امام هادي عليه السلام در دوران زندگي شان، فعاليتهاي ايشان در زمينه هاي فرهنگي بود كه برخي از مهم ترين آنها در قالبهاي ذيل انجام مي پذيرفت:
1. مبارزه فرهنگي با گروههاي منحرف عقيدتي
همان گونه كه گفته شد، دوران امام هادي عليه السلام، اوج پيدايش مكتبهاي گوناگون عقيدتي بود كه بستر آن با ايجاد فضاي فكري از سوي حكومت عباسي فراهم شده بود. گردانندگان و نظريه پردازان اين حركتها را نيز مشتي عناصر فريب خورده، فرصت طلب و سودجو تشكيل مي دادند. برخي از اين گروهها عبارت بودند از:
صوفيه(4)
يكي از انديشه هاي منحرفي كه با رخنه در جامعه اسلامي، سبب بدنامي شيعه و تشويش افكار عمومي جامعه مسلمانان شد، «تصوف» بود. پيروان اين مكتب، با نماياندن چهره اي زاهد، عارف، خداپرست، بي ميل به دنيا و پاك و منزه از پستيها و آلايشهاي دنيايي، مردم را گمراه مي كردند. آنها از همگي اين عنوانها در جهت اهداف سودجويانه خود در زمينه هاي گونه گون بهره مند مي شدند. آنان در اماكن مقدسي چون مسجد پيامبرصلي الله عليه وآله گرد هم مي آمدند و به تلقين اذكار و اوراد با حالتي خاص مي پرداختند؛ به گونه اي كه مردم با ديدن حالت آنها مي پنداشتند با پرهيزكارترين افراد روبه رو هستند و تحت تأثير رفتارهاي عوام فريبانه آنان قرار مي گرفتند. امام هادي عليه السلام با واكنشهايي سريع و به هنگام، اين توطئه عقيدتي را كشف و خنثا ساخت.
نگاشته اند: روزي آن حضرت با گروهي از ياران صميمي خود در مسجد مقدس پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نشسته بودند. گروهي از صوفيه وارد مسجد النبي صلي الله عليه وآله شدند و گوشه اي از مسجد را برگزيده، دور هم حلقه زدند و با حالتي ويژه، مشغول تهليل گرديدند. امام عليه السلام با ديدن اعمال فريب كارانه آنها، به ياران خود فرمودند:
«به اين جماعت حيله گر و دو رو توجهي نكنيد. اينان همنشينان شياطين و ويران كنندگان پايه هاي استوار دين اند. براي رسيدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه خود، چهره اي زاهدانه از خود نشان مي دهند و براي به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده داري مي كنند. به راستي كه اينان مدتي را به گرسنگي سرمي كنند تا براي زين كردن، استري بيابند. اينها لا اله الاّ اللّه نمي گويند، مگر اينكه مردم را گول بزنند و كم نمي خورند، مگر اينكه بتوانند كاسه هاي بزرگ خود را پر سازند و دلهاي ابلهان را به سوي خود جذب كنند. با مردم از ديدگاه و سليقه خود درباره دوستي خدا سخن مي گويند و آنان را رفته رفته و نهاني، در چاه گمراهي كه خود كنده اند، مي اندازند. همه اين وردهايشان، سماع و كف زدنشان و ذكرهايي كه مي خوانند، آوازه خواني است و جز ابلهان و نابخردان، كسي از آنان پيروي نمي كند و به سوي آنان گرايش نمي يابد. هر كس به ديدار آنها برود، چه در زمان زندگاني آنان و چه پس از مرگ آنها، گويي به زيارت شيطان و همه بت پرستان رفته است و هر كس هم به آنان كمك كند، مانند اين است كه به پليداني چون يزيد و معاويه و ابو سفيان ياري رسانده است.»
وقتي سخنان امام عليه السلام به اينجا رسيد، يكي از حاضران با انگيزه اي كه امام عليه السلام از آن آگاهي داشت، پرسشي مطرح كرد كه سبب ناراحتي ايشان شد. او پرسيد: «آيا اين گفته ها در حالي است كه آنان به حقوق شما اقرار داشته باشند؟»
امام عليه السلام با تندي به او نگريست و فرمود:
«دست بردار از اين پرسش! بدان كه هر كس به حقوق ما اعتراف داشته باشد، هرگز اين چنين مشمول نفرين و طعن و لعن ما نمي شود. آنان كه اين اعمال را انجام مي دهند و به حقوق ما نيز اعتراف دارند، پست ترين طايفه صوفيان اند؛ چرا كه تمامي صوفيان با ما مخالف اند و راهشان نيز از ما جداست. آنها يهوديان و نصرانيان امت اسلام اند. همينها هستند كه سعي در خاموش كردن نور الهي دارند؛ ولي خداوند نورش را بر همگان به طور كامل خواهد تاباند، هر چند كه كافران ناخشنود باشند.» (5)
واقفيه
«واقفيه»، از ديگر فرقه هاي دوران امامت امام هادي عليه السلام بودند كه امامت علي بن موسي الرضاعليه السلام را نپذيرفته و پس از شهادت پدر گرامي ايشان، امام موسي بن جعفرعليه السلام متوقف در ولايت پذيري ائمه شده و در امامت و رهبري جامعه دچار ايستايي شدند. آنان با انكار امامان پس از امام كاظم عليه السلام و موضع گيري در مقابل امامان، حتي مردم را از پيروي ايشان منع كردند. امام هادي عليه السلام نيز براي اثبات جايگاه امامت و پيشوايي خود به آنان، دست به رويارويي فرهنگي زد و آنها را نيز بسان غلات و صوفيان، مشمول لعن و نفرين خود كرد تا آنان را به مردم بشناساند. در اين باره «ابراهيم بن عقبة» در نامه اي به امام هادي عليه السلام مي نويسد:
«فدايت شوم! من مي دانم كه ممطوره (واقفيه) از حق و حقيقت دوري مي كنند. آيا اجازه دارم در قنوت نمازهايم آنان را نفرين كنم؟» امام عليه السلام با صراحت تمام پاسخ مثبت داد (6) و اين گونه بر انديشه هاي گمراه كننده آنان خط بطلان كشيد. سركردگي اين گروه را «علي بن ابي حمزه بطائني» بر عهده داشت كه از زمان امامت علي بن موسي الرضاعليه السلام از پرداخت مالياتهاي اسلامي به امام عليه السلام خودداري مي كرد و به نشانه مخالفت و رد صلاحيت ايشان، به رفتارهايي از اين قبيل دست مي زد. آنها رويّه خود را همچنان تا عصر امام هادي عليه السلام ادامه دادند. روزي امام عليه السلام يكي از آنان، به نام «ابو الحسن بصري» را ديد و چون او را قابل هدايت و بيداري يافت، به او رو كرد و فقط در يك جمله به او فرمود: «آيا زمان آن نرسيده كه به خود آيي؟» سخن روح فزاي ايشان در وي اثر ژرف بر جاي نهاد و سبب تغيير رويه و بيداري او گرديد. (7)
2. مناظره هاي علمي و اعتقادي
امامان معصوم عليهم السلام چشمه هاي جوشان معرفت و گنجينه هاي دانش الهي اند و چون چراغي پرفروغ و زوال ناپذير، فراسوي علم را با پرتوافشاني خود روشن مي كنند. آنان با بيان شيوا و روشنگر خود، تاريكي ناداني را از بين برده و در هر زمان، اميد نورستيزان را نااميد مي ساختند.
همان گونه كه پيش تر نيزبدان اشاره شد، دولت عباسي، همواره به دنبال برپايي جلسه هاي مناظره و گفتگوي علمي بود كه برقراري اين گونه جلسه ها در زمان مأمون عباسي به اوج خود رسيد و اين روند تا دوران امامت امام هادي عليه السلام نيز ادامه يافت. برپايي اين مجالس هدفدار، براي درهم شكستن چهره علمي امامان و زير سؤال بردن دانش و حتي امامت آنان تشكيل مي شد. البته اين كار نه تنها دشمنان را به مقصود خويش نمي رساند، بلكه موجب رسوايي و فضاحت آنها نيز مي شد؛ چرا كه بزرگ پيشوايان دانش و معرفت، از اين فرصت براي روشن كردن اذهان عمومي ونشر فرهنگ اصيل اسلامي بهره برداري مي كردند.
دولت عباسي مي كوشيد تا با زير نظر گرفتن امام عليه السلام و كنترل شديد ملاقاتهاي ايشان با شيعيان، از روشن شدن افكار مردمي جلوگيري كند و جلوي فيضان اين سرچشمه بزرگ را بگيرد؛ ولي برپايي نشستهاي علمي در تناقض با اين سياست برمي آيد و تمام تلاشهاي عباسيان را بيهوده مي ساخت. پي گيري اين سياست متناقض از سوي سردمداران نفاق، حاكي از كوته فكري، آنان در برابر اهداف معين خود بود.
متوكل عباسي براي اين منظور، دو تن از دانشمندان به نامهاي «يحيي بن اكثم» و «ابن سكّيت» را به خدمت خواند تا نشستي علمي با امام علي النقي عليه السلام ترتيب دهند. در نشستي كه به اين منظور ترتيب داده شده بود، متوكل از يحيي بن اكثم خواست تا پرسشهاي خود را مطرح كند. او نيز كاغذي بيرون آورد كه در آن پرسشهاي پراكنده اي را مطرح كرده بود و پاسخ را از امام عليه السلام به طور مكتوب خواست. (8) پرسشهاي اودرباره تأويل و تفسير برخي آيات قرآن، گواهي زن، احكام خنثي، دليل بلند خواندن نماز صبح و مسائلي درباره عملكرد امير مؤمنان علي عليه السلام بود. امام با نهايت دقت و ظرافت به پرسشهاي وي پاسخ داد و افزون بر اثبات جايگاه علمي خود، سيزده پرسش پيچيده و مشكل را براي شيعيان پاسخ گفت و به صورت غير مستقيم، معارف واقعي اسلام را در اختيار خواهندگان قرار داد. پاسخهاي امام هادي عليه السلام آنچنان كوبنده و دقيق بود كه يحيي بن اكثم در پايان اين رويارويي، به متوكل گفت: «پس از اين جلسه واين پرسشها، ديگر سزاوار نيست كه از او درباره مسئله ديگري پرسش شود؛ زيرا هيچ مسئله اي پيچيده تر از اينها وجود ندارد و او از عهده پاسخگويي به همه آنها بر آمد و آشكار شدن بيشتر مراتب علمي او، موجب تقويت شيعيان خواهد شد.» (9)
3. رفع شبهه هاي ديني
افزون بر شبهه هاي خرد و كلاني كه از سوي دانشمندان مزدور و فرقه هاي ساختگي آن دوران در حوزه دين مطرح مي شد، كشمكشهاي بزرگي بر سر مسائل بنيادين و زيربنايي اسلام، هر از چند گاهي رخ مي نمود كه دامنه فتنه انگيزي آن، انديشه قشر گسترده اي از مسلمانان و گاه شيعيان را در بر مي گرفت. يكي از بزرگ ترين اين فتنه جوييها، موضوع مخلوق بودن قرآن بود كه مدتها انديشه مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسيار انسانهايي كه به جهت عقيده به آن، جان خود را از دست دادند! خلفاي عباسي با مطرح ساختن اين پرسش و نيافتن پاسخ دلخواه خود، مخالفان شان را به شدت سركوب مي كردند. از اين دسته، «احمد بن نصر خزاعي» را مي توان نام برد كه از مخالفان دولت عباسي بود و يك بار هم نقشه قتل واثق، خليفه عباسي را كشيد؛ ولي نافرجام ماند. خليفه نيز براي از ميان برداشتن او، با طرح اين پرسش كه آيا قرآن مخلوق است يا نه، برنامه سركوب او را آغاز كرد و پس از بيان پرسشهاي گوناگون در اين زمينه و ديگر مسائل اعتقادي، بهانه اي براي قتل وي به چنگ آورد و او را از ميان برداشت. (10)
واثق، احمد بن نصر را كه معتقد به خلق قرآن نبود، دست بسته از بغداد به سامرا آورد و از ا و درباره خلق قرآن پرسيد. هنگامي كه از عقيده او آگاهي يافت، گردن او را زد و دستور داد سرش را در بغداد و بدنش را در سامرا آويزان كنند و برگه اي به گوش او آويختند كه بر آن نوشته شده بود: «اين سر احمد بن نصر است كه معتقد به خلق قرآن و نفي تشبيه خداوند نيست!» (11)
معتزله كه گرايشي افراطي به عقل دارند، قرآن كريم را حادث و مخلوق مي دانستند و آن را از صفات باري تعالي مي شمردند؛ ولي در برابر آنها اشاعره به مخالفت برخاسته و قرآن را قديم و غير مخلوق دانستند. جرقه هاي اين كشمكش كه برخاسته از نظريه جبر يا تفويض بود، از اواخر حكومت امويان آغاز گرديد و با پيدايش اين دو مكتب كلامي در عصر عباسيان به اوج خود رسيد. تا پيش از مأمون، حكمرانان عباسي گرايش شديد و تعصب بسياري بر نظر اشاعره و جبرگرايي داشتند و معتزليان را به شدت شكنجه و سركوب مي كردند. با به حكومت رسيدن مأمون، ورق برگشت و مخالفان معتزله و نظريه خلق قرآن با حربه هاي گوناگون از صحنه روزگار پاك مي شدند! پس از مأمون نيز خلفاي عباسي از او پيروي كردند و كساني را كه به عقايد معتزله پايبند نبودند، شكنجه مي كردند يا از ميان برمي داشتند.
هنگامي كه متوكل به حكومت دست يافت، دوباره به عقايد اشاعره پيوست و اين بار قربانيان اين ماجرا، معتزليان بودند! در گير و دار اين آشوب زدگيهاي اعتقادي، امام هادي عليه السلام پيشواي انديشه اسلامي، وارد عرصه شد و با بدعت شمردن اين بحثها، خط سير مكتب ناب اسلامي را براي پيروان خود ترسيم كرد. ايشان براي تنوير اذهان پيروان خود در بغداد نوشت:
«به نام خداوند بخشايشگر مهرورز. پروردگار، ما را از فتنه هاي اين روزگار در پناه دارد كه در اين صورت، بزرگ ترين مرحمت را در برابر ما به انجام رسانيده است كه در غير آن، چيزي جز نابودي و بدبختي دستاورد كسي نخواهد شد. نظر من درباره جدالي كه بر سر مخلوق بودن يا نبودن قرآن در گرفته، اين است كه آن بدعتي بيش نيست كه در گناه اين بدعت، پرسش كننده و پاسخ دهنده، هر دو يكسان اند؛ چرا كه براي پرسش كننده سودي در بر نخواهد داشت و به واقع آن دست نمي يابد و براي پاسخ دهنده نيز جز رنجي ناشي از طرح موضوعي كه از فهم و درك او خارج است، باقي نخواهد ماند. همانا خالقي جز خدا وجود ندارد و جز او، همه آفريدگانش هستند. قرآن نيز كلام خداوند بزرگ است. پس، از پيش خودتان بر آن نامي قرار ندهيد كه از گمراهان خواهيد بود و خداوند شما و ما را در شمار افراد اين آيه قرار دهد كه فرمود: آنان كساني هستند كه در نهان از خداي خويش مي ترسند و از روز جزا سخت در وحشت اند.» (12) و اين گونه آن حضرت شيعيان را از آشفتگي فكري بيرون آوردند. (13)
اين پرسش پيشتر نيز از امامان پرسيده شده بود؛ چنانكه از امام رضاعليه السلام پرسيدند و ايشان قاطعانه پاسخ داد: «قرآن، كلام خداست. همين و بس!» (14) بدين ترتيب، امام عليه السلام با تبيين موضعي اصولي و روشنگرانه در اين بحث، شيعيان را از كاوش در اين گونه بحث و جدلهايي كه ثمره اي در بر ندارد، بر حذر داشته و نظر خود را بيان كردند.
4 مبارزه با خرافات
خرافه پرستي كه از بينشهاي سست سرچشمه مي گيرد، گاه ناشي از انگيزه هاي سوء و گاهي نيز ناشي از ناداني و جهالت است. البته در هر حال پيامدهاي منفي در جامعه بر جاي مي گذارد و سبب مي شود افراد جامعه در تمام مسائل به خرافات روي آورند و به همه چيز از دريچه آن بنگرند. با پيشامد چنين وضعي، پيشواي جامعه اسلامي وظيفه دارد براي حفظ كيان دين كه در اثر خرافه گرايي دستخوش انواع بدعتها مي شود، با آن مبارزه كند و اين بستر مناسب براي نوآوري در دين و بدعت گذاري را از بين ببرد. بنابراين، مبارزه با خرافات گامي مهم در زدودن بدعتها و انديشه هاي باطل بوده و موجب گرايش بيشتر جامعه به سوي آموزه هاي اسلام ناب و ارزشهاي راستين خواهد شد. از جمله تلاشهاي مهم امام هادي عليه السلام در دوران امامت خود، مبارزه با خرفات است.
«حسن بن مسعود» مي گويد: خدمت ابا الحسن علي بن محمدعليهما السلام رسيدم؛ در حالي كه جراحتي به دستم وارد شده بود و سواري هم به من برخورد كرده و به شانهام آسيب رسانده بود و در اثر ازدحام و كشاكش جمعيت لباسهايم پاره شده بود. در اين حال، از ناراحتي گفتم: «وه كه چه روز شومي بود! خدا شرّش را از من بگرداند.» امام عليه السلام فرمود: «آيا تو هم كه نزد ما رفت و آمد مي كني و با ما در ارتباطي، گناه خود را بر گردن ديگري مي نهي كه گناهي ندارد؟» من از اين سخن امام عليه السلام شرمنده شدم و دانستم كه اشتباه كردهام. گفتم: «اي سرور من! از خداوند آمرزش مي خواهم.» امام عليه السلام فرمود: «اي حسن! روزها چه گناهي دارند كه وقتي شما به سزاي اعمال خود مي رسيد، آنها را سرزنش مي كنيد و شوم مي پنداريد؟» (15)
5. پاسخگويي به مسائل فقهي
به دليل جايگاه ويژه علمي و مرجعيت خاصي كه امام هادي عليه السلام در دوران امامت خويش داشتند، بسياري از مسائل شرعي به ايشان بازگشت داده مي شد.
امام هادي عليه السلام بيشترين اهميت را نسبت به نشر شريعت اسلامي و تبيين احكام الهي مبذول مي داشتند و با بيان مسائل فقهي، همگان را از سرچشمه زلال دانش و معرفت خويش سيراب مي ساختند. به عنوان نمونه، از امام عليه السلام درباره مصرف زكات پرسيدند. ايشان پس از بيان موارد مصرف آن، افزود: «به كساني كه قائل به جسم بودن خدا هستند، زكات ندهيد و نماز نيز پشت سرشان نخوانيد.» (16)
«حسن بن مصعب مدائني» به امام هادي عليه السلام نامه اي مي نويسد و نظر ايشان را درباره سجده بر شيشه جويا مي شود. اين در حالي بود كه او و برخي ديگر مي پنداشتند كه هر چه از زمين باشد، سجده بر آن اشكال ندارد. امام در پاسخ وي، پندار اشتباهش را يادآور شد و فرمود كه شيشه از شن و نمك است و سجده بر آن جايز نيست.... (17)
«ريان بن صلت» از امام هادي عليه السلام درباره نماز با لباسي كه از موي انسان تهيه شده باشد، مي پرسد و امام عليه السلام به جواز آن فتوا مي دهد. (18)
«علي بن مهزيار» از امام مي پرسد: «آيا نماز شخصي كه از هوش رفته است، قضا دارد يا نه؟» امام عليه السلام در پاسخ مي فرمايد: «او نه روزه اش را قضا مي كند و نه نمازش را؛ زيرا هر چه را خداوند بر شخص غالب كرده، خود نيز پذيرنده عذر اوست.» (19)
«عباس بن هلال»، از امام هادي عليه السلام درباره تفسير آيه «اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»؛ (20) مي پرسد و امام عليه السلام مي فرمايد: «يعني خداوند راهنماي در آسمانها و در زمين است.» (21) گفته اند: روزي متوكل عباسي بيمار شد و نذر كرد كه اگر بهبود يابد، تعداد كثيري سكه طلا صدقه دهد. پس از مدتي بهبود يافت و خواست كه نذر خود را ادا كند. از فقهاي دربار خود پرسيد كه با توجه به اين نذر چقدر بايد صدقه بدهد و كلمه «كثير» بر چند دلالت مي كند. فتاواي بسيار و گوناگوني از فقهاي دربار صادر شد و هيچ يك نتوانستند به درستي تعداد را مشخص كنند. ناگزير از امام هادي عليه السلام كمك خواستند و امام فرمود: «بايد هشتاد سكه زر بپردازي». اين پاسخ شگفتي حاضران را برانگيخت و از امام عليه السلام خواستند كه نظر خود را تشريح كند تا بدانند كه بر چه مبنايي كثير بر هشتاد دلالت مي كند. امام فرمود: «خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ»؛ (22) «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد كثير ياري فرمود.» و همه خاندان پيامبرصلي الله عليه وآله روايت كرده اند كه تعداد جنگها و سريه هاي زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هشتاد نبرد بوده است. متوكل حيرت زده شد و ده هزار درهم براي امام عليه السلام فرستاد. (23)
همچنين نوشته اند: متوكل نويسنده مسيحي خود را «ابو نوح» خواند. برخي از ديگر نويسندگان به او اعتراض كردند كه بر فرد كافر و نامسلمان كنيه نهادن جايز نيست. متوكل از فقيهان آن زمان استفتا كرد و هر كس چيزي در پاسخ نوشت. متوكل با ديدن تشتت آرايي كه هيچ يك استدلال محكمي نداشت، به امام نامه نوشت و از ايشان پاسخ خواست. امام نيز تنها با يك آيه، پاسخ را مشخص كرد و نگاشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»؛ (24)
امام عليه السلام با استناد به يك آيه از قرآن كريم و بدون هيچ توضيحي، جايز بودن اين كار را اعلام كرد. (25)
6. تربيت شاگردان و تقويت نيروهاي ارزشي
از ديگر فعاليتهاي علمي - فرهنگي امام هادي عليه السلام، شناسايي و جذب افراد مستعد و تربيت و تجهيز آنان به دانش روز بود. اگر چه اعمال فشار از سوي حاكميت و محدوديتهايي كه نسبت به ايشان صورت مي گرفت، مانع دستيابي كامل تشنگان دانش و معرفت به اين سرچشمه جوشان علم مي شد، ولي تا حدي كه در توان آنان بود، خود را از اين اقيانوس بيكران سيراب مي ساختند و شرايط نامساعد فرهنگي و سياسي و نيز تنگناهايي كه در پيش رو داشتند، آنان را از كسب فيض از آفتاب عالمتاب دانش باز نمي داشت. شمار شاگردان آن امام همام را بالغ بر 185 تن بر شمرده اند (26) كه همگي از دانشمندان و بزرگان علمي روزگار خود به شمار مي آمدند، هرچند شماري از آنان از محضر پرفيض امامان ديگري نيز بهره مند شده بودند. در ادامه، برخي از چهره هاي برجسته آنان را به اختصار معرفي مي كنيم.
عبد العظيم حسني
ايشان از نوادگان امام مجتبي عليه السلام و مردي پارسا و مورد اعتماد و احترام اهل بيت عليهم السلام بود تا آنجا كه امام هادي عليه السلام در شأن او فرمود: «اگر قبر عبد العظيم حسني را زيارت كنيد، گويا قبر حسين بن علي عليه السلام را زيارت كرده ايد.» (27)
«ابو حمّاد رازي» مي گويد: «نزد امام هادي عليه السلام رفتم و درباره احكام شرعي از ايشان مسائلي را پرسيدم و حضرت به آنها پاسخ فرمود. هنگامي كه خواستم از محضر ايشان مرخص شوم، به من فرمود: هرگاه دچار مشكلي در كار دينت شدي، از عبد العظيم حسني بپرس و سلام مرا نيز به وي برسان.» (28)
از نكته هاي برجسته در مورد شخصيت او، عرضه اعتقادات خود به امام معصوم زمان خود است تا اگر در آن كژي يا نارسايي وجود دارد، آن را برطرف سازد. خود او مي گويد: «نزد مولايم (امام هادي عليه السلام) رفتم. وقتي مرا ديد، خوش آمد گفت و فرمود: به درستي كه تو دوست ما هستي. عرض كردم: مي خواهم دينم را به شما عرضه كنم كه اگر مورد پسند شماست، تصديق كنيد تا خداي را در حالي ملاقات كنم كه دينم پذيرفته است... من عقيده دارم پروردگار يكتاست و مانندي ندارد و از حد ابطال و تشبيه بيرون است. او جسم و صورت و عَرَض و جوهر نيست؛ بلكه آفريننده اجسام و صورت دهنده شكلها و آفريننده عَرَضها و جوهرهاست و خداوندِ هر چيز است و مالك و ايجادكننده و آشكار سازنده همه اشياء است. همانا محمدصلي الله عليه وآله بنده و فرستاده اوست و خاتم پيامبران است. پس از او تا روز قيامت پيامبري نيست و آيين او خاتم آيينها و شريعتهاست و شريعتي پس از آن تا روز رستاخيز نيست و جانشين او امير مؤمنان، علي بن ابي طالب عليه السلام است و پس از آن حسن عليه السلام و....» امام هادي عليه السلام فرمود: «پس از من حسن عليه السلام، فرزندم، جانشين من است و مردم با فرزند او چگونه خواهند بود؟» گفتم: «چه خواهد شد؟» فرمود: «كسي او را نمي بيند و نامش را نمي تواند برد تا ظهور كند و زمين را از عدل پر مي سازد؛ همچنانكه پر از جور و ستم مي شود....»
امام عليه السلام پس از عرضه ديگراعتقادات او مبني بر حقانيّت معراج، بازخواست در قبر، بهشت و دوزخ، صراط و ميزان فرمود: «اي ابو القاسم! به خدا اين دين، دين خداست كه براي بندگانش راضي گشته است. پس بر آن ثابت قدم و پايدار باش، خداوند تو را بر قول ثابت در زندگي دنيا و آخرت ثابت بدارد!» (29)
او در روزگاري كه عباسيان تهديد و شكنجه را به اوج خود رسانيده بودند، از ديار خود هجرت كرد و در شهر ري اقامت گزيد و در آنجا به روشنگري و هدايت مردم در زمينه امامت پرداخت و در همان سرزمين بدرود حيات گفت. (30)
فضل بن شاذان
او يكي از شاگردان بزرگ مكتب امام هادي عليه السلام و امامان پيش از ايشان بود و روايات بسياري از پيشوايان اسلام نقل كرده است كه در كتابهاي مختلف حديثي يافت مي شود. (31) وي فردي دانشمند و معتمد امامان بود كه مورد ستايش آنان نيز قرار گرفته و مدح او در تاريخ باقي است.
حسين بن سعيد اهوازي
تلاشهاي حسين بن سعيد در زمينه هاي مختلف فقهي، اخلاقي و اجتماعي انكارناپذير است. او اهل كوفه بود و با برادرش به اهواز و سپس به قم رفت و تا پايان عمر در آنجا ماند. او به نوشتن كتابهاي گوناگون اسلامي با گرايشهاي مختلف و نقل تعداد بسياري روايت از امامان معصوم پرداخت. (32)
ابو هاشم جعفري
نامش «داوود بن قاسم» و كنيه اش «ابو هاشم» و از اهالي بغداد بود. او مردي جليل القدر بود كه نزد امامان جايگاهي ويژه داشت و محضر آن بزرگواران را از امام رضاعليه السلام تا حضرت صاحب العصرعليه السلام درك كرده بود. (33)
ابن السّكيت اهوازي
ابن السكيت بن يعقوب بن اسحاق اهوازي از بزرگان لغت و فرهيختگان عرصه شعر و ادب و نويسنده كتاب الصلاح المنطق است. او را به جهت كثرت سكوتش ابن السكيت مي خوانند. از نزديكان امام جوادعليه السلام و امام هادي عليه السلام و مورد وثوق اهل بيت عليهم السلام و فردي شجاع و عاشق ساحت مقدس امامان بود. او تربيت فرزندان متوكل را بر عهده داشت و متوكل از علاقه او نسبت به اين خاندان آگاه بود. روزي از وي پرسيد: «دو فرزند من (معتز و مؤيد) نزد تو محبوب ترند يا حسن و حسين عليهما السلام؟» او با بي باكي تمام و كوبنده پاسخ داد: «قنبر، غلام علي عليه السلام نزد من محبوبتر از تو و فرزندانت است.» متوكل اين پاسخ دندان شكن را دستاويزي براي قتل او قرار داد و پس از شكنجه، او را به شهادت رسانيد. (34)
حسن بن علي
او نياي مادري «سيد مرتضي» است كه سيد درباره او مي گويد: «مقام و برتري او در دانش و پارسايي و فقه، روشنتر از آفتاب است. همو بود كه اسلام را در ديلم انتشار داد؛ به گونه اي كه مردم آن سامان به وسيله او از گمراهي رهايي يافتند و با دعاي خير او بود كه به حق بازگشتند. صفات پسنديده و اخلاق نيكوي او بيش از آن است كه شمرده شود و روشنتر از آن است كه پنهان ماند.» (35)
عثمان بن سعيد
او نخستين نايب خاص امام زمان عليه السلام است و در تاريخ، شخصيت بسيار شناخته شده اي است. دومين نايب خاص حضرت نيز فرزند اوست. امانتداري و فريفته نشدن به مال دنيا و پارسايي و ورع، از ويژگيهاي برجسته اوست.»احمد بن اسحاق قمي» كه از بزرگان شيعه است، مي گويد: «روزي خدمت امام علي النقي عليه السلام رسيدم وعرض كردم: مولاي من! براي من ممكن نيست كه همواره خدمت شما برسم. سخن چه كسي را بپذيرم و از دستور چه كسي پيروي كنم؟ امام فرمود: ابو عمرو (عثمان بن سعيد) مردي راستگو و امين است؛ هر چه به شما بگويد، از جانب من گفته و آنچه را به شما مي رساند، از سوي من است. هنگامي كه ايشان به شهادت رسيدند، نزد امام عسكري عليه السلام رفتم و آنچه را به پدر بزرگوارشان گفته بودم، بازگو كردم و همان را پرسيدم و ايشان نيز دقيقاً همان پاسخ را فرمود.» (36)
- پاورقــــــــــــــــــــي
1) تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان، تهران، مؤسسه مطبوعاتي امير كبير، 1333 ش، ج 3، ص 216.
2) همان.
3) همان، ص 237.
4) در مجله مبلغان شماره 57، مقاله آقاي حسين مطهري، گروهايي مانند غلات، مجسّمه و مشبهه، مطرح شده و در اينجا تكرار نمي شود. علاقه مندان به آنجا مراجعه كنند. همچنين بحث جبر و اختيار در آن شماره به تفصيل آمده است.
5) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 2، ص 58.
6) رجال كشي، شيخ طوسي، ص 460.
7) معجم رجال الحديث في طبقات الرواة، سيد ابو القاسم خويي، منشورات آية اللّه خويي، بيروت، چاپ سوم، 1403 ق، ج 1، ص 259.
8) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسي، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 164.
9) همان.
10) تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، بيروت، روائع التراث العربي، بي تا، ج 9، ص 134.
11) تاريخ الخلفاء، جلال الدين السيوطي، بيروت، دار القلم، چاپ اوّل، 1406 ق، ص 384، تاريخ طبري، ج 9، ص 134.
12) انبياء / 49.
13) التوحيد، شيخ صدوق، ص 223.
14) همان.
15) تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، 1365 ش، ج 23، ص 46.
16) وسائل الشيعة، حرّ عاملي، ج 9، ص 228، باب مستحقين زكات، ح 8.
17) مستدرك الوسائل، ميرزا حسين محدث نوري، قم، مؤسسه آل البيت 1406 ق، ج 4، ص 10. گفتني است از آنجا كه شيشه را از ذوب شن مخلوط با قليا و سود حاصل شده از آن (مخلوطي از سليكاتهاي قليايي) به دست مي آورند، سجده بر اين مواد صحيح نيست.
18) وسائل الشيعة، ج 3، ص 277.
19) همان، ج 5، ص 352.
20) نور / 35.
21) الاحتجاج، ج 2، ص 487.
22) توبه / 25.
23) الاحتجاج، ج 2، ص 497؛ بحار الانوار، ج 50، ص 162. شايان توجه است كه در كتاب تذكرة الخواص (سبط ابن الجوزي، تهران، مكتبة نينوي الحديثة، بي تا، ص 360) اين تعداد، 83 عدد ذكر شده است.
24) مسد / 1.
25) حياة الامام علي الهادي عليه السلام، ص 239. خداوند نام ابو لهب را كه كافر بوده، به كنيه خوانده است.
26) رجال الطوسي، محمد بن الحسن الطوسي، نجف، مكتبة الحيدرية، 1381 ق، ص 409.
27) معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، ج 10، ص 48.
28) همان.
29) الامالي، شيخ صدوق، بيروت، مؤسسة الاعلمي، بي تا، ص 278.
30) حياة الامام علي الهادي عليه السلام، ص 229.
31) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 455.
32) المفيد من معجم رجال الحديث، محمد الجوهري، قم، منشورات مكتبة المحلاتي، 1417 ق، ص 161.
33) منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1418 ق، ج 2، ص 693.
34) همان، ص 696.
35) معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 28.
36) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1418 ق، ج 2، ص 889.