دنیای اشرافیش را کنار زد
سه شنبه 15 مهر 1393 3:52 PM
شهید صنعتی از فرزندان یکی از تجار بنام پارچه تهران در دوران اوایل انقلاب بود که دست از تمامی ثروتهای پدر کشید و عازم جبههای جنگ شد. با هم گوشهای از خاطرات حاج حسین یکتا از پسر خالهاش را مرور میکنیم:
«خدایا تو شاهد باش که من دست از تمامی مظاهر دنیا کشیدم» این بخشی از وصیتنامه پسر خاله من شهید مجید صنعتی است. میدانید دست کشیدن از مظاهر دنیوی یعنی چه؟ یعنی خانه پشت برج سفید خیابان پاسداران تهران. یعنی بنز 191 کوپه زیر پای آدم بودن. یعنی ویلا بغل هتل لایت چالوس. یعنی اینکه بابای آدم صاحب بزرگترین بازارچه تجاری بر میدان ولیعصر باشد. این پسر خاله بنده بود که یک ماه از بنده کوچکتر بود و در کربلای 4 جلوی چشمان خود بنده مفقود شد.
من با او زندگی کردم. شما ببینید چه وصیتنامهای این بچهها نوشتند. یک بچه بسیجی که هیچکس او را نمیشناخت در رفته بود و برای حضور در جبهه و در گردان و لشگر ما در هنگام اعزام به جبهه در انتهای راه آهن قم قایم شده بود که مادر بنده که خاله او بود، او را نبیند که اگر شهید شد یا اتفاقی افتاد کسی نفهمد که ما او را به جبهه بردیم؛ البته او را دیدند و فهمیدند ما او را به جبهه میخواهیم ببریم و وقتی بعد از 10 سال در شب شهادت امام رضا (ع) پیکر او برگشت؛ ما با چند نفر از اقوام او را غریبانه بردیم و در چیذر دفن کردیم. اما فردای همان روز صدا و سیما یک ساعت فیلم وی را پخش کرد.
حالا که تو به نا محرم نگاه نمیکنی منم کاری میکنم که همه در این مملکت بنشینند و در تلویزیون نگاهت کنند
یعنی یک نفر به صورت خام فیلم گرفته بود و داده بود به صدا و سیما و آنها نیز پخش کرده بودند و در آنجا گفتیم که «روزهایی که ما در تهران شلنگ تخته بازی میکردیم؛ وی به نا محرم نگاه نمیکرد» و حالا شما ببینید که خدا میگوید: «حالا که تو به نا محرم نگاه نمیکنی منم کاری میکنم که همه در این مملکت بنشینند و در تلویزیون نگاهت کنند»
قطعاً اگر در میان همه هیاهوها و رفتارها دنبال حلقه گمشده موفقیت بگردیم آن حلقه اخلاص و کار خالصانه برای خداست و سیره عملی شهدا در عمل به تکلیف است.