شعر محلی "من سني چوخ سويره م" با ترجمه فارسی
دوشنبه 7 مهر 1393 12:17 PM
آچ گولوم پنجره ني ، ديللره دوشسون باخيشين
اولدوزا ناز ايله سين ،آيلا گوروشسون باخيشين
كدره باخ ، باخيشين گوللري مدهوش ائله سين
چه ك نفس قوي كي حايات باغرينا سالسين نفسين
عومرومون سون باهاري؟!؟ منله قالارسان ياشاياق؟
قورخورام سويله گوروم داغ كيمي وارسان ياشاياق؟
ايستيرم اللريوين ايستيسينه عادت ائدم
سنله عشقه باش ايه م، سنله خراباته گئدم
سن كي هر گولدوگوجه دونيانيدا شاد ائدي سن
منه اولدوزلاريجا گول گتيريب پاي وئريسه ن
كاش بوليدون نه قدر يوسيفه بنذير بو خيال
من زليخا اولارام ، قورخما گوزل ، كونلومه قال
بير بولاقسان جوشوسان يئر داماريننان گونه شه
جوش منيم پيكريمه ، قويما كي قانلا بله شه
دوت اليمده ن دئمسينلر گئنه سومير سوني
من سني چوخ سويره م ، آش گوزليم پنجره ني
این شعر زیبا از بانو " سمیرا باقری " شاعره ی جوان و نوپای میهن عزیزمان است که تقدیم حضورتان گردید و به احترام دوستان عزیزی که به ادبیات و گویش آذری تسلط کامل ندارند معنی این شعر زیبا نیز تقدیم می گردد...
من تو را دوست دارم...
گل من ، پنجره را باز كن ، تا نگاهت به زبانها بيفتد
تا براي ستاره ها ناز كند و با ماه ديدار كند
دنيا را نگاه كن تا نگاهت گلها را مدهوش كند
نفس بكش تا زندگي نفسش را در سينه حبس كند
بهار آخرين عمرم(خزان من )؟!؟ با من مي ماني تا باشيم؟
مي ترسم ، بگو آيامثل كوهي پشت من هستي ؟
ميخواهم به گرمي دستانت عادت كنم
با تو در مقابل عشق سر فرود بياورم ، باتو به ميكده عشق بروم
تو كه با خنده هايت دنيا را شاد مي كني
( تو كه ) براي من اندازه ستاره ها گل به هديه مي آوري
كاش مي دانستي چقدر در خيالم به يوسف شباهت داري
من برايت زليخا مي شوم ، نترس زيبا ، برايم بمان
تو چشمه اي هستي كه از رگ زمين بر هستي جاري مي شوي
بر پيكر من بجوش و نگذار به خون آلوده شود
دستم را بگير تا نگويند عاشقش را دوست ندارد
من تو را خيلي دوست دارم ،زيباي من، پنجره را باز كن
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست