در رثاى نهمين ستاره ولايت
چهارشنبه 2 مهر 1393 11:07 PM
فغان از گردش چرخ ستمگر |
ستم ها كرده بر آل پيمبر |
زده آتش گلستان نبىّ را |
نموده در به در آل علىّ را |
يكى در طوس و بعضى را به بغداد |
نموده خون جگر از زهر بيداد |
جواد، آن ميوه باغ رسالت |
ز كين مسموم شد، در شهر غربت |
فتاده در ميان حجره بى يار |
نبودى مونس ، او را و نه غمخوار |
لب تشنه ، نه فرزندى كنارش |
نه غمخوارى كه باشد غمگسارش |
جهان از داغ او ماتم سرا شد |
جهانى زين مصيبت در نوا شد |
الا اى آسمان از ديده ، اشكِ خون به بار امشب |
كه رفت از دار فانى ، حُجّت پروردگار امشب |
نهم شمع هدايت ، پيشواى شيعيان ، او |
دهد دور از وطن جان ، بى معين و غمگسار امشب |
براى كشتن سلطان دين ، با زهر جان فرسا |
زنى مأ مور شد، با امر خصمى نابكار امشب |
فروغ ديده زهرا (تقىّ) چون مجتبى جدّش |
به دست همسر خود، گشت مسموم و فكار امشب |
در آغاز جوانى ، از پى ارشاد مردم شد |
شهيد دين حقّ، مانند اجداد كبار امشب |
گل گلزار احمد از جفاى دختر مأ مون |
نهان گردد به خاك سرد و جاويد در مزار امشب |
الا اى مظهر جود خدا، ما مستمندان را |
ز خوان عام خود، محروم از رحمت مدار امشب |