0

شيفته خوشگل ها نشد و در دام شياطين نيفتاد

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

شيفته خوشگل ها نشد و در دام شياطين نيفتاد
چهارشنبه 2 مهر 1393  10:46 PM

محمّد بن ريّان - كه يكى از علاقه مندان به ائمّه اطهار عليهم السلام است - حكايت كند:
ماءمون - خليفه عبّاسى - در طىّ حكومت خويش ، نيرنگ و حيله هاى بسيارى به كار گرفت تا شايد بتواند امام محمّد تقى عليه السلام را در جامعه بدنام و تضعيف كند.
وليكن او هرگز به هدف شوم خود دست نيافت ، به اين جهت نيرنگ و حيله اى ديگر در پيش گرفت .
روزى به ماءمورين خود دستور داد تا امام جواد عليه السلام را احضار نمايند؛ و از طرفى ديگر نيز دويست كنيز زيبا را دستور داد تا خود را آرايش ‍ كردند و به دست هر يك ظرفى از جواهرات داد، كه هنگام نشستن حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام در جايگاه مخصوص خود، بيايند و حضرت را متوجّه خود سازند.
وقتى مجلس مهيّا شد و زن ها با آن شيوه و شكل خاصّ وارد شدند، حضرت كوچك ترين توجّهى به آن ها نكرد.
چند روزى بعد از آن ، ماءمون شخصى به نام مخارق - كه نوازنده و خواننده و به عبارت ديگر دلقك بود و ريش بسيار بلندى داشت - را به حضور خود فرا خواند.
هنگامى كه مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت : اى خليفه ! هر مشكلى را كه در رابطه با مسائل دنيوى داشته باشى ، حلّ خواهم كرد.
و سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد عليه السلام نشست و ناگهان نعره اى كشيد، كه تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگى و ساز و آواز شد.
آن مجلس ساعتى به همين منوال سپرى گشت ؛ و حضرت بدون كم ترين توجّهى سر مبارك خويش را پائين انداخته بود و كوچك ترين نگاه و اعتنائى به آن ها نمى كرد.
پس نگاهى غضبناك به آن دلقك نوازنده نمود و سپس با آواى بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:
(اتّق اللّه يا ذالعثنون ) از خدا بترس ؛ و تقواى الهى را رعايت نما.
ناگهان وسيله موسيقى كه در دست مخارق بود از دستش بر زمين افتاد و هر دو دستش نيز خشك شد؛ و ديگر قادر به حركت دادن دست هايش ‍ نبود.
و با همين حالت شرمندگى از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج گشت ؛ و به همين شكل - فلج و بيچاره - باقى ماند تا به هلاكت رسيد و از دنيا رفت .
و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق ، جويا شد، كه چگونه به چنين بلائى گرفتار شد؟
مخارق در جواب ماءمون گفت : آن هنگامى كه ابوجعفر، محمّد جواد عليه السلام فريادى بر من زد، ناگهان چنان لرزه اى بر اندام من افتاد كه ديگر چيزى نفهميدم ؛ و در همان لحظه ، دست هايم از حركت باز ايستاد؛ و در چنين حالتى قرار گرفتم

"دسترسی سریع"برای حسینیان عزیزراسخونی:

۩۞۩ منتظر حضور گرم شما در هیت حسینی راسخون هستیم ۩۞۩

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها