جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران فراز و نشیبهای فراوان سیاسی و اقتصادی و نظامی داشت که در نهایت به پذیرش قطعنامه 598 منتهی شد. دلایل پذیرش این قطعنامه و نقش مسئولین وقت در این موضوع خود یکی از چالش برانگیزترین موضوعات مربوط به دفاع مقدس است. و بارها اندیشمندان مختلف و نظریه پردازان در زمینه جنگ به تشریح علل آن پرداختهاند. در تاریخ 27 تیرماه 1367 ، جمهوری اسلامی ایران رسما قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل در مورد چگونگی خاتمه جنگ را پذیرفت. اما به راستی چرا این قطعنامه تصویب شد؟ محتوای آن چه بود؟ و آیا با منافع و اهداف جمهوری اسلامی ایران انطباق داشت؟
کامران غضنفری، نویسنده کتاب «راز قطعنامه» با بیان اینکه در بخشهای مختلف این اثر نقش افراد و سازمانهای تأثیرگذار در جنگ و نهایتاً نقش آنها در پذیرش قطعنامه مورد بررسی قرار گرفته است، گفت: حضرت امام(ره) همیشه بر یک مبنا و اصل حرکت میکردند. در موضوع جنگ هم همین رویه در تصمیمگیریها و سخنرانیهای ایشان دیده میشود. امام(ره) همیشه از جنگ به عنوان تجاوز یاد میکنند، جنگ را نعمت میدانند و هیچ گاه زیر بار آتشبسها نمیروند، اما چه میشود که در شهریور 67 آتشبس اعلام میشود و بعد از آن امام این جمله معروف را بیان میکنند؟ همه امام(ره) را انسان مدبر و مدیر کاملی میدانند. انسان اینچنینی هیچگاه به میل خود جام زهر، آتش بس اجباری، را نمیپذیرد، چه اتفاقی میافتد که به این قضیه منجر میشود؟
غضنفری افزود: در میان مسئولان بودند افرادی که بعد از پذیرش قطعنامه با رسانهها به گفتوگو مینشینند و اعلام میکنند که تا قبل از واقعه 12 تیر ماه 67 موضوع پذیرش قطعنامه منتفی بود، اما بعد از آن تصمیم به پذیرش قطعنامه گرفتیم. برخلاف چنین ادعایی همین افراد که مسئولیتهای اصلی در زمان جنگ داشتند، 13 اسفند 66 به صورت پنهانی پذیرش قطعنامه را توسط نمایندگان ایران به سازمان ملل اعلام میکنند؛ بدون اینکه به حضرت امام(ره) این ماجرا را بیان کنند.
در سالگرد پذیرش این قطعنامه در ادامه به برخی علل آن از منظر کامران غضنفری در راز قطعنامه پرداخته میشود:
همزمان با تصویب قطعنامه تلاش آمریکا برای افزایش تحریم اقتصادی و تسلیحاتی ایران شدت گرفت
سردار شهید احمد سوداگر(از فرماندهان دفاع مقدس) در این رابطه مینویسد:
"در اواخر 65 و اوایل سال 66، چندین عملیات کوچک و بزرگ منجمله کربلای 4،5، 10 و نصر 4 توسط نیروهای ایرانی طراحی و اجرا شد. در عملیات کربلای5 شدیدترین درگیریهای طول جنگ در پشت دروازههای شهر بصره و تهدید بصره توسط ایران به وقوع پیوست. در این دوران، موازنه قدرت به نفع ایران بود لذا از اسفند 65 یعنی پس از عملیات کربلای 5، تلاشی جهانی برای تهیه و تنظیم قطعنامه موسوم به 598 آغاز شد و در پایان تیرماه 66 به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید. هم زمان، تلاش آمریکا برای افزایش تحریم اقتصادی و تسلیحاتی ایران نیز شدت گرفت. در این قطعنامه، تصمیم به خاتمه دادن به منازعه ایران و عراق گرفته شد و آتش بس فوری و عقب نشینی به مرزهای بین المللی و اعزام تیم نظارت به مرزهای دو کشور مورد تاکید قرار گرفت. ... اما ایران به دلیل برخی از ملاحظات سیاسی و نظامی، ابتدا از پذیرش آن خودداری کرد و پیش شرطهایی را برای پذیرش آن عنوان کرد."
مواد اصلی قطعنامه 598
مواد اصلی قطعنامه 598 به این شرح میباشد:
1- به عنوان قدم اولیه جهت حل و فصل مناقشه از راه مذاکره، ایران و عراق یک آتش بس فوری را رعایت کرده، به تمام عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه داده و تمام نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بین المللی باز گردانند.
3- مصرانه میخواهد اسرای جنگی آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال کنونی، بر اساس کنوانسیون سوم ژنو در 12 اوت 1949، بدون تاخیر به کشور خود بازگردانده شوند.
5- از تمام کشورهای دیگر میخواهد که حداکثر خویشتن داری را مبذول دارند و از هرگونه اقدامی که میتواند منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه شود، احتراز کنند و بدین ترتیب اجرای قطعنامه را تسهیل نمایند.
6- از دبیر کل درخواست مینماید که با مشورت با ایران و عراق، مسئله تفویض اختیار به هیئتی بی طرف برای تحقیق راجع به مسئولیت منازعه را بررسی کرده، در اسرع وقت به شورای امنیت گزارش دهند.
7- ایجاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاشهای بازسازی با کمکهای مناسب بین المللی پس از خاتمه درگیری تصدیق میشود و در این خصوص از دبیر کل درخواست میکند که یک هیئت کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت، تعیین کند.
هیچ مطلبی در مورد شروع تجاوز توسط عراق گفته نشد
همان گونه که ملاحظه میشود، نه هیچ مطلبی در مورد شروع تجاوز توسط عراق گفته شده، نه رژیم صدام محکوم به پرداخت خسارت به جمهوری اسلامی ایران شده، و نه هیچ ساز و کاری برای تبادل اسرا ارائه شده است.
هاشمی رفسنجانی در یادداشت 30 تیر 1366 خود در اینباره مینویسد:
« به نخست وزیر و وزیر خارجه گفتم که بگویند اگر حسن نیت داشتند به جای اینکه وعده بدهند، کمیتهای که در آینده آغاز گر جنگ را مشخص میکند، را قبل از صدور قطعنامه مشخص میکردند. ... این قعطنامه که در آن اشارهای به کشور آغازگر جنگ نشده است در چارچوب فصل هفت منشور ملل متحد تنظیم شده و اهمیت ویژهای دارد. فشارهای دیپلماتیک آمریکا و سپس انگلیس، موثرترین عوامل در تصویب قطعنامه 598 بوده است.»
سردار شهید احمد سوادگر نیز در مقاله دیگری مینویسد:
"با نگاهی به 10 قطعنامه صادر شده از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد و بررسی حوادث قبل و بعد از صدور این قطعنامهها مشخص میشود که در هیچ کدام از این قطعنامهها تمامی شرایط مدون صدور قطعنامه توسط این شورا لحاظ نشده و تمهیدات لازم برای اجرای کامل آنها اندیشیده نشده بود. از طرفی با توجه به شرایط زمانی صدور این قطعنامهها، همگی آنان در زمانی صادر میشد که ایران در عرصه نبرد پیشرفتهایی به دست می آورد یا موازنه به نفع ایران رقم میخورد. بنابراین صدور این قطعنامهها در آن زمانها نه تنها کمکی به ایران و خاتمه جنگ نمیکرد. بلکه در جهت تضعیف طرف مظلوم جنگ و محدود کردن اقدامات دفاعی آن و حمایت و پشیتبانی تلویحی از متجاوز بوده است."
در آن زمان آمریکا تلاش میکرد که قطعنامه مذکور به گونهای تنظیم شود که تحریمهایی را برای هر کدام از طرفین جنگ که با آتش بس موافقت نکند، در نظر بگیرد؛ اما با توجه به جمله بندی قطعنامه میتوان گفت که هدف اصلی در این میان ایران بوده است.
وزارت خارجه اعلام کرد شورای امنیت قطعنامه غیر عادلانهای تصویب کرده
روز بعد از ارسال رسمی متن قطعنامه 598 به جمهوری اسلامی ایران وزارت امور خارجه ایران با صدور بیانیهای اعلام کرد: "شورای امنیت سازمان ملل با عدول از وظایف خود، قطعنامه غیر عادلانهای تصویب کرده که بعضا مواد آن با یکدیگر در تناقض آشکار است." آن گاه وعده داد که موضع تفصیلی وزارت امور خارجه بعدا اعلام خواهد شد. چند هفته بعد، در 22 مرداد 1366، جمهوری اسلامی ایران مواضع رسمی خود را در قبال قطعنامه 598 در 18 بند اعلام کرد. در این بیانیه ایران ضمن اعتراض به این که قطعنامه بدون کسب نظر و مشورت با ایران تدوین شده است، خروج شورا را از حالت بیطرفی محکوم کرد و از شورا خواست که عراق به عنوان متجاوز معرف شود.
دکتر ولایتی ( وزیر امور خارجه وقت ایران ) طی مصاحبهای عدم مشورت با ایران در مورد تصویب قطعنامه 598 و عدم اعلام عراق به عنوان متجاوز و آغاز گر جنگ را از دلایل نپذیرفتن قطعنامه ذکر کرد و آن را نشان دهنده خط مشی غیرعادلانه و یک طرفه شورای امنیت دانست. وی گفت که تهران اعتقاد دارد، حضور نظامی گسترده آمریکا در خلیج فارس و اسکورت کشتیهای کویتی، با بند پنجم قعطنامه که از کشورهای جهان خواستار خویشتن داری شده بود، تناقض آشکار دارد. ولایتی تصریح کرد که ما دلیلی نمیبینیم تا قطعنامهای را که برای تحمیل عقاید، ناعادلانه و غیر منصفانه است، بپذیریم. او به طور صریح گفت:« قطعنامه شورای امنیت، مورد قبول ما نیست »
امام خمینی با پذیرش قطعنامه 598 مخالفت کردند
هاشمی رفسنجانی در همین مورد مینویسد:
"در تاریخ 29 تیر 1366 قطعنامه 598 صادر شد. عراق بدون درنگ آن را پذیرفت و ایران پس از بررسی محتوای قطعنامه و بیان اشکالات آن، پس از مشورت های فراوان و استفاده از راهنماییهای کارساز امام راحل، تصمیم گرفت که قطعنامه را نه رد کند و نه بپذیرد"
به نظر میرسد برخلاف مواضع آقای هاشمی، شواهد حاکی از آن است که امام به مخالفت با پذیرش قطعنامه پرداختهاند. آقای هاشمی خود در یادداشت سوم مهر 1366 مینویسد: "آقای خامنه ای و احمد آقا آمدند و اطلاع دادند که امام دستور داده اند در نماز جمعه بگویند که هیچ سازش در پیش نداریم، جز با تنبیه متجاوز." به عبارتی یعنی این که امام خمینی با پذیرش قطعنامه 598 مخالفت کردهاند.
رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنهای نیز در 30 تیر 1366 در اجتماع مردم اردبیل طی یک سخنرانی با بیان این که قطعنامه تحت نفوذ آمریکا تهیه شده است، فرمودند: "ایران هرگز این قعطنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است قبول نخواهد کرد."
برخی افراد در داخل کشور با برشمردن دلایلی، اصرار بر خاتمه جنگ و پذیرفتن قطعنامه داشتند. با بررسی ادعاهایی که آنها به آن استناد میکردند میتوان دریافت که عملا این عوامل تاثیرگذار نبوده است.
1. تازگی نداشتن شرارتهای صدام در آمریکا
باید توجه داشت که مسائلی همچون بمباران و موشکباران شهرها، استفاده گسترده رژیم صدام از سلاحهای شیمیایی، حمایت همه جانبه آمریکا از صدام و همکاری با عراق در حمله به نیروهای ایرانی، حمله به هواپیمای مسافربری ایران و .... مسائل جدیدی نبودند که صرفاً در تیرماه 67 بروز کرده باشند و امام خمینی(ره) به خاطر آنها مجبور به پذیرش قطعنامه 598 شده باشد. رژیم صدام از همان سالهای اولیه جنگ نیز با چراغ سبز غرب و شرق، شهرها و روستاهای ایران را مورد بمباران و موشکباران قرار میداد؛ از سلاحهای شیمیایی به صورت گسترده استفاده میکرد؛ آمریکا نیز با حمایتهای همه جانبه اطلاعاتی، سیاسی، مالی، تسلیحاتی و نظامی خود از صدام، به کشتیهای نظامی و تجاری ایران حمله میکرد، سکوهای نفتی ما را منهدم میکرد و... بنابراین، چنین مسائلی چیزهایی نبودند که امام خمینی از آنها بیخبر بوده و نسبت به آنها موضعگیری نکرده باشند. امام خمینی در تاریخ 16 بهمن 1365 طی پیامی به مناسبت دهه فجر فرموده بودند:
« مبارک باد بر خانوادههای عزیز شهدا، مفقودین و اسرا و جانبازان و بر ملت ایران، که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش، به بنیانی مرصوص مبدل گشتهاند که نه تهدید ابر قدرتها آنان را به هراس میافکند، و نه از محاصرهها و کمبودها به فغان میآیند؛ و نه از خیانت و وحشیگریهای صدام دیوانه و افسار گسیخته رو به زوال، در زدن شهرها و ویران کردن خانهها و مساجد و بیمارستانها و مدارس، خم به ابرو میآورند؛ و چون گذشته به راه خود که همان راه اسلام عزیز و عزت و شرف و انسانیت است، ادامه میدهند و زندگی با عزت را در خیمه مقاومت صبر، بر حضور در کاخهای ذلت و نوکری ابرقدرتها و سازش و صلح تحمیلی، ترجیح میدهند.»
2. ادعای بی انگیزه شدن رزمندگان
امام خمینی (ره) میفرمایند:
« اشتباهشان در همین است که خیال میکنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه کار را انجام میدهد و نمیدانند که این چیزی که کار را انجام میدهد، بازوی قوی افراد است. افراد کم با بازوی قوی و قلب مطمئن. قلب اینهاست که پیروزی میآورد. پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد. پیروزی را افراد و جمعیتهای زیاد نمیآورد، پیروزی را قدرت ایمان میآورد. »
نظر امام بر این بود که در صحنه نبرد آن چیزی که تعیین کننده است؛ قدرت ایمان، انگیزه و اراده افراد است. اما این که اگر بیانگیزگیای هم وجود داشته، چه کسانی باعث بیانگیزه شدن برخی رزمندگان و فرماندهان جبههها شده بودند را سردار حسین همدانی ( از فرماندهان ارشد سپاه ) این چنین تفسیر کرده است:
« یکی از بزرگترین اشتباهات این بود که فرمانده جنگ [ آقای هاشمی ] بعد از عملیات کربلای 5، از پایان جنگ سخن گفت و رزمندگان احساس کردند نیازی به ادامه دادن جنگ نیست. این فکر و تصمیم به جبههها هم سرازیر شده بود که [در نتیجه] جبهه را خیلی تضعیف کرد. خبر این بود که میخواهیم مذاکره کنیم و جنگ را تمام کنیم، به جبههها رسید و روحیه رزمندگان را به هم ریخت.»
به نظر میرسد شرایط به گونهای است که جمع قابل توجهی از رزمندگان و فرماندهان ایرانی بر این باور هستند که آقای هاشمی رفسنجانی در حالی بحث آتش بس، پایان جنگ و مذاکرات صلح را مطرح میکند که درباره اطلاع ایشان از موضع امام خمینی که با این مطلب مخالف بوده و نسبت به آن حساسیت داشته و آن را باعث دلسردی رزمنگان جبههها میدانسته است، شک و تردیدی وجود ندارد. استناد آنان به این گفته است که وی در مصاحبه با روزنامه کیهان در سال 82 در این مورد میگوید: « امام مایل نبودند که اصلا بحث آتش بس، صلح و پایان جنگ مطرح شود و این را باعث دلسردی نیروها در جبهه میدیدند.»
طبق گزارشی که روزنامه کیهان در مورخ 5 اردیبهشت 1367 منتشر کرده اعلام داشته شده که آقای هاشمی در گفتوگو با تلویزیون ایتالیا، صحبت از پذیرش صلح میکند. وی میگوید: « اگر واقعاً مصلحت را در این تشخیص دهیم که باید مصالحه کرد، ما این سیاست را میپذیریم.»
گری سیک ( مسئول امور ایران در شورای امنیت ملی آمریکا ) در خرداد 67 طی مصاحبهای با مجله نیوزویک اظهار میدارد: «در میان کادر رهبری ایران، افرادی وجود دارند که مایلند راهی پیدا نمایند تا خودشان را از این موقعیت خلاص نمایند.»
نشریه تایمز اقتصادی چاپ انگلیس، در تاریخ 8 تیرماه 67 و پس از باز پسگیری جزایر مجنون و هورالهویزه توسط عراق، نوشت: «برتری نسبی ایران به خاطر روحیه قوی آنها در ادامه جنگ بود و اکنون با از دست دادن آن، توازن جنگ تغییر کرده است.»
ویلیام وبستر ( رئیس سازمان سیا) در تاریخ 22 تیر 1367 با روزنامه وال استریت ژورنال مصاحبه میکند و به تغییراتی که در تصمیمات مسئولان ایرانی رخ داده اشاره میکند و میگوید: «به عقیده من مسئول تغییراتی که اخیراً در تاکتیک ایرانیها دیده میشود آقای هاشمی رفسنجانی است.»
3- ادعای نرفتن مردم به جبهه
در پاسخ به این ادعا که نیروهای مردمی تمایلی به رفتن جبهه نداشتند، سردار فضلی جانشین بسیج مستضعفین (فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا) در مورد استقبال مردم از جبههها میگوید: « برای اجرای عملیات کربلای چهار و عبور از رودخانه اروندرود و تصرف جزیره امالرصاص ،با کثرت رزمندگانی که در جبهه نمونه آن وجود نداشت، مشکلی نبود... کمبود نیرو نداشتیم.»
رفیق دوست: زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم، در بهترین شرایط عِدّه و عُدّه بودیم
علیرضا افشار (مسئول اسبق ستاد مرکزی سپاه) نیز در این مورد گفت:
«آمار بسیجیان ما در طول عملیاتها 100 هزار نفر بود و در پشت عملیاتها کمتر یا بیشتر میشد. البته نیروی کادر سپاه و یگانهای ارتش که علاوه بر کادر عمدتاً از سرباز استفاده میکردند را نیز باید به آن اضافه کرد. فکر میکنم با نیروهای ستادی عدد 500 هزار نفر را تشکیل میدادند. تعداد بسیجیان جبهه رفته ما نیز حدود یک میلیون نفر میشد... اما در داخل، بعضیها روحیه خود را باخته بودند و فکر میکردند دیگر نیروهای بسیجی و رزمندگان در فراخوانها اقبالی نشان نمیدهند.»
رئیس جمهور و رئیس شورای عالی پشتیبانی جنگ (حضرت آیت الله العظمی خامنهای) نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی در تاریخ 13 آذر 1366، موفقیت مانورهای سپاهیان حضرت محمد (ص) در استانهای کشور را خارج از تصور مسئولان دانست.
با افزایش داوطلبان حضور در جبهه، فرمانده پایگاه مقداد سپاه پاسداران در تهران، در تاریخ 28 آذر 66 اعلام کرد که در سال جاری، آمار اعزام نیروهای داوطلب به جبهه، فقط از غرب تهران، نسبت به نیروهای داوطلب اعزامی در سال گذشته، 120 درصد افزایش داشته است.
رئیس جمهور (حضرت آیت الله خامنهای) نیز در هفته اول فروردین 67 در مراسم مانور سپاهیان امام حسین(ع) خراسان میفرمایند: « از ابتدای جنگ تا امروز، هر زمان که مسئولان جنگ به مردم حتی به اشارهای نیاز جبههها را اعلام کردهاند، مردم با کمال شوق و رغبت، بدون اندکی درنگ به جبههها شتافته و سنگرها را پر کردهاند... مردم ما هر چه پیش میرویم، نسبت به ادامه دفاع مقدس خود مصممتر میشوند.»
محسن رفیق دوست (وزیر سپاه در دوران جنگ) نیز در مصاحبهای میگوید: «زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم. در بهترین شرایط عِدّه و عُدّه بودیم.» او در جای دیگر نیز عنوان میکند:« ما هیچ وقت در جنگ مشکل عده و نیروی انسانی نداشتیم »
محسن رضایی نیز در این باره میگوید: «وقتی امام قطعنامه را پذیرفت، آنقدر مردم به سمت جبهههای جنگ هجوم بردند و به سمت جبههها نیرو فرستادند که ما دیگر قادر نبودیم آنها را تدارک کنیم.»
مقام معظم رهبری نیز طی سخنانی در تاریخ 29 شهریور 1372 می فرمایند: «بعد از قضیه قبول قطعنامه، که دشمن فرصت طلبی میکرد و میخواست از موقعیت سواستفاده کند، شما دیدید ناگهان آن چنان جبههها پر شد که در طول جنگ کمتر سابقه داشت، یا هیچ سابقه نداشت.»
4. اعلام ناتوانی دولت برای تامین مالی ادامه جنگ
امام خمینی در بخشی از نامه مورخ 25 تیر 1367 خود خطاب به مسئولان کشور مینویسند: « آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و برنامه و بودجه، وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کردهاند.»
مقام معظم رهبری: قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولان مقابل او گذاشتند
آقای هاشمی رفسنجانی نیز در خاطرات خود مینویسد:
« در تاریخ 23 تیر به خدمت امام رسیدیم و با خواندن نامه آقای رضایی از ایشان نظر خواستیم... قبلا نخست وزیر و وزیر دارایی در گزارشی به خدمت امام گفته بودند که حتی در سطح هزینههای موجود هم، کشور قدرت تامین هزینه جنگ را ندارد و از خط قرمز اقتصادی هم فراتر رفتهایم.»
مسعود روغنی زنجانی (وزیر برنامه و بودجه در دولت میرحسین موسوی) نیز در مصاحبهای چنین میگوید:
«در جریان پذیرش قطعنامه 598، نامهای که من به عنوان رئیس سازمان برنامه به امام نوشتم، در پایان جنگ تاثیرگذار بود و امام با این استدلال که دستگاه برنامهریزی کشور به عنوان کارشناس اعلام میکند که منابع مورد نیاز برای ادامه جنگ به حداقل ممکن رسیده است جنگ را متوقف کردند.»
مقام معظم رهبری نیز طی سخنانی در تاریخ 14 خرداد 1375 در این مورد میفرمایند:
« قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولان آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید آمریکا نبود... اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت میکردند، امام رضوان الله علیه، کسی نبود که روی برگرداند. آن [پذیرش قطعنامه] یک مسئله داخلی نبود؛ مسئله دیگری بود.»
براساس برخی آمارهای منتشر شده از سال 59 تا 67، میانگین سالانه سهم امور دفاعی در کل هزینههای دولت ایران، برابر 12 درصد بوده است. یعنی علی رغم آن که امام خمینی بارها اعلام داشته بودند که جنگ باید در راس مسائل کشور باشد، 88 درصد بودجه کل کشور در مسیری غیر ازجنگ، صرف میشده است.
محسن رضایی نیز در این رابطه در مصاحبهای میگوید:
«ما در چارچوب امکاناتی که به ما میدادند، برنامهریزی میکردیم. گرچه امکانات کشور بسیار وسیعتر از چیزی بود که ما دریافت میکردیم. در کل دوران هشت سال جنگ، ما 22 میلیارد دلار ارز خرج جنگ کردیم... در حالی که فقط در سال 1362 ، بالای بیست و چند میلیارد دلار فروش نفت داشتیم.»
امام از پذیرش قطعنامه تعبیر به نوشیدن جام زهر کرده بودند. این سخن امام سؤالات زیادی را در ذهن مردم ایجاد کرده بود. صحبتهای فوق و تحلیلهایی که از تعدادی از کارشناسان و فرماندهان سابق جنگ شنیده شد بخشی از نقدهایی بود که به تحلیل از شرایط 25 سال قبل افرادی مربوط میشد که به دنبال پذیرش قطعنامه بودند.
زمینه سازی عدهای برای پذیرش آتش بس
برخی از تحلیلگران جنگ بر این باورند که "کسانی که از سال 61 برای کنار آمدن با امریکا و خاتمه جنگ از راه سیاسی، برنامه ریزی کرده بودند اما تا سال 67 با مقاومت امام خمینی(ره) همچنان در رسیدن به اهداف خود ناکام مانده بودند، به فکر راه حل جدیدی افتادند. راه حل جدید آن بود که مدیریت جنگ به طور کامل به دست طیفی بی اعتقاد به جنگ بیفتد."
آقای هاشمی رفسنجانی در یادداشت 30اردیبهشت 67 خود در این مورد میگوید:
«شب آقایان محسن رضایی و شمخانی از سپاه آمدند. درباره اقدامات جدید برای تمرکز امور جنگ و ترکیب ستاد فرماندهی قوا مذاکره شد. پیشنهاد دادند که نخست وزیر(میرحسین موسوی) رئیس ستاد شود که امکانات دولت پشتوانه کار شود... با خود نخست وزیر تلفنی در میان گذاشتم. به شرط مشخص بودن اختیارات رئیس ستاد، آمادگی دارد.»
آقایان هاشمی، محسن رضایی و علی شمخانی، میرحسین موسوی را مناسب ترین فرد برای ریاست ستاد فرماندهی کل قوا اعلام میکنند. این شرایط به گونهای بود که او دو روز قبل از آن، از نخست وزیری استعفا کرده ولی امام با استعفای وی مخالفت فرمودند. موسوی که از مسئولیت نخست وزیری استعفا کرده بود، آیا حاضر بود مسئولیت جدید را نیز بپذیرد؟
امام خمینی(ره) با ریاست موسوی مخالفت میکند. آقای هاشمی رفسنجانی در یادداشت 11خرداد 67 خود مینویسد: «شب برای مشورت درباره ریاست ستاد، خدمت امام رفتم. ایشان با ریاست نخست وزیر با کیفیت ارائه شده موافقت نکردند.»
آقای هاشمی رفسنجانی همچنین در 4 تیر 67 میگوید: «جلسه سران قوا در دفتر آیت الله خامنهای تشکیل شد. جریان ملاقات با امام را گفتم که دستور مقاومت تا آخرین حد را دادند. قرار شد همه امکانات برای تداوم دفاع بسیج شود و دولت وارد جنگ شود و ریاست ستاد را نخست وزیر بر عهده گیرد... عصر نخست وزیر و اعضای پیشنهادی ستادش آمدند و درباره ارکان ستاد به توافق رسیدیم. قرار شد کار را شروع کنند.»
محسن رفیق دوست(وزیر وقت سپاه) در مصاحبهای چنین بیان میکند: «آقای هاشمی مرا خواستند و گفتند: من میخواهم توپ جنگ را در زمین دولت بیندازم... تو برو و در وزارتخانهات بنشین. اصلا دیگر وقتی سپاه درخواستی میکند، چیزی نگو! بعد حکم دادند و آقای نخست وزیر را رئیس ستاد فرماندهی جنگ کردند و تعدادی از اعضای هیئت دولت نیز سمتی در ستاد فرماندهی داشتند. آقای خاتمی مسئول تبلیغات جنگ شد، آقای بهزاد نبوی را هم مسئول لجستیک جنگ کردند و همین طوری احکام را دادند که همان باعث پذیرش قطعنامه شد.»
سردار علایی در مورد سخنان هاشمی رفسنجانی در تاریخ 31 خرداد 67 در کرمانشاه و در جمع فرماندهان نظامی میگوید که آقای هاشمی اشاره کرد که در روز 27 خرداد به نزد امام خمینی رفته و امام همچنان بر موضع خود مبنی بر پیگیری قاطع جنگ تاکید داشتند.
امام فرمود من اگر جای شما بودم، در تنگه هرمز جلوی ناوهای آمریکا را میگرفتم
در سال 66، پس از آن که آمریکا از شکست ایران توسط رژیم صدام ناامید میشود و مشاهده میکند که شرایط جنگ به نفع رزمندگان اسلام است، تصمیم میگیرد که خود به صورت علنی به نفع عراق وارد صحنه شود. لذا دولت امریکا اعلام میکند که قصد دارد ناوهای جنگی خود را وارد خلیج فارس کند.
سردار محمد کرمی راد(فرمانده سابق لشگر 11 امیرالمومنین) در این باره میگوید: «آنها(برخی مسئولان جنگ) ترسیده بودند و میگفتند که امریکا با ما وارد جنگ شدهاند. اما امام به اینها فرمودند که من اگر جای شما بودم، در تنگه هرمز جلوی اینها را میگرفتم. اما آنها نگرفتند؛ در حالی که امکان پذیر بود.»
تحریک فرماندهان سپاه به اعلام عدم توان ادامه جنگ
پس از عملیات خیبر(در اسفندماه 1362)، به موازات افزایش فشارها و دشواریهای موجود برای دستیابی به پیروزی نظامی، برخی سپاه را تشویق و ترغیب میکردند که به طور رسمی به امام اعلام کند نمیتوانیم بجنگیم.
با سپاه آن قدر برخورد کردیم که او را از موضع آیت اللهی به حجت الاسلامی کشاندیم
محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) در تاریخ 3 مرداد 1365 در این باره در مصاحبه با راویان جنگ میگوید: «بعضا از ما خواسته میشد که اگر توانایی جنگ را نداریم، برویم و به امام بگوییم که نمیتوانیم بجنگیم. این ایده آل و آرزوی کسانی بود که احساس میکردند واقعا نمیشود جنگید.»
«در حقیقت اینجا رزمندگان ما مورد انتقام برادران عزیز ما- برخی مسئولان کشور- قرار گرفتند که هیچ مبنایی نداشت و تجربه هم ثابت کرد که این برخوردها مبنا ندارد. البته عوامل مختلفی در شکل گیری این جریانات دخالت داشتند: یکی از این عوامل، افراد محافظه کار و میانه رویی بودند که همیشه مترصد هستند وضع را به سمتی بکشانند که خودشان فکر میکنند. این تیپ افراد، اصلا ایدهآلشان تضعیف سپاه بود. آنها میگفتند که ما با سپاه آن قدر برخورد کردیم که او را از موضع آیت اللهی به حجت الاسلامی کشاندیم. افرادی که این فکر را داشتند، در دادن مشاوره به مسئولانی که با سپاه برخورد داشتند، بسیار موثر بودند.»
برخی کارشناسان بر این باورند که «دلیل اینکه مسئولان جنگ نه بودجه کافی به سپاه میدادند و نه امکانات کافی برای عملیات در اختیار آنها قرار میدادند؛ این بوده که با تحت فشار قرار دادن فرماندهان سپاه، آنها را وادار کنند تا به نزد امام خمینی بروند و بگویند که ما نمیتوانیم بجنگیم. آنها که در سال 67 جام زهر قبول قطعنامه را به امام دادند، حداقل از سال 62 به دنبال پذیرش آتش بس بودند. لکن نه جرئت آن را داشتند که در مقابل امام چنین طرحی را مطرح کنند و نه میخواستند که هزینههای این کار به نام آنها ثبت شود. به این خاطر میخواستند این کار به نام فرماندهان نظامی تمام شود.»
روند تحمیل قطعنامه به امام خمینی(ره)
حسین علایی جریان ملاقات روز 27 خرداد 67 آقای هاشمی رفسنجانی با امام خمینی را از زبان آقای هاشمی چنین نقل میکند:
«به اتفاق رئیس جمهور و احمد آقا خدمت امام رفتیم. وضع جبههها، نیروها، امکانات کشور وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند... به امام گفتم برای ادامه جنگ، فرماندهان از ما امکانات و وسایلی میخواهند که ما در شرایط فعلی کشور، بودجه لازم برای تهیه آنها را نداریم. امام گفتند بروید از مردم مالیات بگیرید. به ایشان گفتم این کار را کردهایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است. امام گفتند خب استقراض کنید. پس از این مسئله به امام گفتم نیروهای مردمی به جبهه نمیآیند. امام گفتند من برای حل این مشکل به مردم حکم جهاد میدهم. گفتم در کشور ارز ندارم تا بعضی نیازهای جنگ را از خارج خریداری کنیم. امام گفتند برای آن راهی پیدا کنید. بروید نفت پیش فروش کنید.»
همه دشمنان انقلاب فهمیدند که امام را نمیشود ترساند
برخی معتقدند که این سخنان نشان از آن داشت که امام خمینی(ره) با پذیرش صلح و قطعنامه مخالف بوده و تاکید بر ادامه روند جنگ داشتند. برخی این مخالفت را تعبیر به جنگ طلب بودن میکردند که آیتالله خامنهای در بیان روحیه حضرت امام طی سخنان دیگری در تاریخ 14 خرداد 1375 میفرمایند:
« جنگ، تلفات دارد. جان یک انسان، برای امام خیلی عزیز بود. امام بزرگوار، گاهی برای انسانی که رنج میبرد، اشک میریخت و یا در چشمانش اشک جمع میشد. ما بارها این حالت را در امام مشاهده کرده بودیم. انسانی رحیم و عطوف، دارای دلی سرشار از محبت و انسانیت بود. اما همین دل سرشار از محبت، در مقابل تهدید شهرها به بمباران هوایی، پایش نلرزید و نلغزید. از راه برنگشت و عقب نشینی نکرد. همه دشمنان انقلاب در طول این 10 سال فهمیدند و تجربه کردند که امام را نمیشود ترساند.»
برخی اینطور پاسخ می دادند که امام بیشتر از خونهای ریخته شده نگران این بودند که اگر با رژیم صدام کنار بیاییم و تا انتها در برابر آنها نایستیم خونهای بیشتری در آینده ریخته خواهد شد. معتقد بودند که باید از ریشه این مسئله حل شود.
علت این تفسیر را سخنان صریح امام بعد از قبول قطعنامه، درباره خون شهدا و حق خانواده شهدا میدانند.
موضع امام خمینی(ره) پس از قبول قطعنامه
پس از قبول قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی ایران، پیش بینی امام خمینی مبنی بر عدم پایبندی عراق بر تعهداتش به تحقق پیوست و سه روز پس از آن یعنی در تاریخ 30 تیر 1367، صدام مجددا با قوای بسیاری به ایران حمله کرد.
محسن رفیق دوست در این باره میگوید: «بعد از پذیرش قطعنامه، در یک زمان کوتاهی، منافقین و ارتش عراق با همکاری یکدیگر از غرب و جنوب به ما حمله کردند که به لطف خدا شکستی که عراق از ما بعد از آتش بس خورد، افتضاح تر از شکست جنگ هشت ساله بود. لذا ما قدرت نظامی خوبی داشتیم.»
امام خمینی: اگر میدانستم مردم این گونه به جبهه میآیند، قطعنامه را قبول نمیکردم
بر خلاف ادعای برخی از مسئولان که از پایان جنگ با صلح احساس خوشحالی و رضایت میکردند، اکثر ملت مسلمان ایران آن را باعث سرشکستگی و شرمساری خود میدانستند. همان گونه که امام خمینی از آن تعبیر به سرکشیدن جام زهر کرد.
آقای هاشمی رفسنجانی طی مصاحبهای در سال 1378 میگوید که خانواده شهدا و ایثارگران نیز با این گونه پایان جنگ موافق نبودند: «خیلی از خانوادههای شهدا دلشان نمیخواست جنگ این گونه تمام شود. چون حداقل خواست ایثارگران این بود که مردم عراق از شر حزب بعث خلاص شوند. این جزو اهداف جنگ بود.»
در مورد موافقت مصلحتی امام با قطعنامه و خواست قلبی ایشان مبنی بر ادامه جهاد علیه دشمنان اسلام نیز اسنادی موجود است. محسن رضایی در این باره میگوید: «وقتی امام قطعنامه را پذیرفت، آنقدر مردم به سمت جبهههای جنگ هجوم بردند و به سمت جبههها نیرو فرستادند که ما دیگر قادر نبودیم آنها را تدارک کنیم.»
مقام معظم رهبری نیز طی سخنانی در تاریخ 29 شهریور 1372 می فرمایند: «بعد از قضیه قبول قطعنامه، که دشمن فرصت طلبی میکرد و میخواست از موقعیت سواستفاده کند، شما دیدید ناگهان آن چنان جبههها پر شد که در طول جنگ کمتر سابقه داشت، یا هیچ سابقه نداشت.»
سردار غلامعلی رشید نیز در سخنانی عنوان میکند: «مرحوم سید احمد خمینی در یکی از سخنرانیهای خود اعلام کردند که پس از پذیرش قطعنامه 598 و حمله مجدد عراق به ایران و اعزام خیل بی شمار نیروهای مردمی به جبهه، امام فرمودند اگر میدانستم مردم این گونه به جبهه میآیند، قطعنامه را قبول نمیکردم.»
ماجرای عذرخواهی امام از خانواده شهدا در واکنش به تردید درباره ادامه جنگ
حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان نیز در همین رابطه میگوید: «درست زمانی که جنگ تمام شد عدهای آمدند و با تعدادی از مسئولان مصاحبه کرده و از آنها پرسیدند اگر شما به دوران بعد از فتح خرمشهر برمیگشتید چه میکردید؟ پاسخ آن زمان برخی مسئولان این بود که اگر به آن زمان برمیگشتیم یک محاسبهای میکردیم و جنگ را تمام میکردیم. بعد از این حرکت حضرت امام در سخنرانی فرمودند که من از خانواده شهدا و مردم به خاطر تحلیلهای غلط این روزها عذر میخواهم.»
عبارت دقیق امام خمینی در این باره چنین است:
«من در اینجا از مادران، پدران، خواهران، برادران، همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسما معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند.»
امام تا دو روز بعد از پذیرش قطعنامه چیزی نخوردند/بعد از قطعنامه دیگر خنده بر لب امام ندیدم
سردار سعید قاسمی در نقل قولی از اطرافیان امام نسبت به ناراحتی ایشان بعد از قبول قطعنامه میگوید:
«حاج عیسی(خادم امام خمینی) میگفت که امام تا دو روز بعد از پذیرش قطعنامه چیزی نخوردند و وقتی بعد از دو روز وارد اتاق شدم امام من را در بغل گرفت و یک ساعت گریه کرد و گفت حاج عیسی! شهدا به مقامی که بخواهند میرسند، جانبازان اجرشان را میگیرند، اسرا هم برمیگردند. اما من چه کار کنم؟»
مرحوم حجت الاسلام محمدرضا توسلی از مسئولان دفتر امام خمینی نیز در این رابطه میگوید: «بعد از آنکه امام(ره) قطعنامه را پذیرفتند و گفتند جام زهر را نوشیدم من دیگر خنده بر لب ایشان ندیدم.»