يهوديت در ميان اديان زنده جهان از دو ويژگي برخوردار است:
1.ويژگي نخست
ويژگي اول«آميختگي شديد قوميت با ديانت»است؛اين آميختگي به حدّي است كه تفكيك اين دو غير ممكن است.به همين روي،تعريف يهودي و يهودي بودن بسيار مشكل است.
قومي كه اين دين را از آن خود ميداند،قوم اسرائيل است.از متون مقدس اين دين بر ميآيد كه اسرائيل لقب يعقوب(ع)،فرزند اسحاق(ع)،و نواده ابراهيم(ع)است.اين قوم كه نياي بزرگ خود را ابراهيم(ع)ميداند،از اين جهت خود را قوم اسرائيل يا بني اسرائيل ميخواند كه خود را فرزند يعقوب
ميشمارد.
عنوان ديگري كه براي اين قوم به كار رفته،عبرانيان است كه زبان مخصوص اين دين،زبان عبري،از همين نام گرفته شده است.در كتاب تورات اين نام براي قوم حضرت ابراهيم به كار رفته(سفر پيدايش،14:13)،اما بعدها در خصوص بني اسرائيل به كار رفت.(سفر خروج،9:1)درباره علت ايننامگذاري دو احتمال ميرود:
اول اينكه يكي از اجداد حضرت ابراهيم فردي به نام«عابر»بوده(سفر پيدايش،10:24)و به اين جهت او و قومش به اين نام خوانده شدهاند. احتمال ديگر اينكه حضرت ابراهيم و قومش از رود فرات عبور كرده،به سرزمين كنعان رفتند و از همين رو،كنعانيان آنان را عبرانيان-به معناي عبور كنندگان-خواندند.(1)
به هر حال،قومي به نام اسرائيل يا عبرانيان شكل ميگيرد و در سرزمين غربت،يعني مصر به سختي،و عذاب دچار ميشود.خداوند يكي از فرزندان اين قوم،يعني موسي(ع)را مأمور ميگرداند،تا قوم را از اسارت نجات دهد و به سوي سرزميني كه به جدشان ابراهيم وعده داده شده،رهبري كند.مأموريت ديگر اين رهبري الهي نبوت است.
او از طرف خدا مأموريت دارد ديانتي خاص را در ميان اين قوم بنيان نهد.
بدين سان نجات قوم و استقلال و آزادي آنان،با شكل گيري ديانتي خاص در ميان آنها همراه ميگردد.بنابراين دو عنوان قرين يكديگر ميگردند:
قوم اسرائيل و دين اسرائيل.بعدها سرزمين بني اسرائيل به دوكشور اسرائيل در شمال،و يهودا در جنوب تقسيم ميشود.سپس بخش شمالي به اشغال آشوريان در ميآيد و ده سبط(2)
بني اسرائيل كه در آن ساكن بودند،بهاسارت رفته،در اقوام ديگر پراكنده ميشوند.در اين ميان،تنها كشور يهودا-كه فقط دو سبط بنيامين و يهودا را در خود جاي داده و نام خود را نيز از همين دوگرفته-باقي ميماند.اين دو سبط نيز در قرن ششم قبل از ميلاد به اسارت به بابل برده ميشوند،اما آنان پس از دهها سال اسارت آزاد شده،به وطن باز ميگردند.در اين وضعيت است كه توجه به قوميت شدت ميگيرد و واژه جديدي جاي هر دو عنوان را ميگيرد.اين واژه جديد يهوديت و يهودي است كه از كلمه يهودا گرفته شده كه هم،نام يك سبط است و هم نام كشور آن.(3)در گذشته كلمه يهودي تنها براي افراد سبط يهودا به كار ميرفت،
اما بعد از اسارت،اين نام براي همه كساني كه از اسارت بازگشته بودند،به كار رفت
پس از آن نيز اين عنوان براي همه يهودياني كه در سراسر عالم پراكنده بودند،به كار رفت وحتي كساني را كه به اين دين وارد ميشدند نيز در بر گرفت.(4)
سؤالي مهمي كه امروزه حتي براي خود يهوديان مطرح است و به شدت درپاسخ به آن اختلاف دارند،اين است:يهودي كيست و يهوديت چيست؟ نويسندهاي يهودي اختلاف در پاسخ به اين سؤال و علت اين اختلافات رااين گونه بيان ميكند:
اما يهودي بودن يعني چه؟آيا به معناي وابستگي به يك دين است؟ جواب منفي است،زيرا برخي از يهوديان ملحدند و برخي ديگر راست كيش و بسياري در ميان اين دو طيف قرار ميگيرند.آيا به معناي تعلق به يك گروه قومي است؟باز جواب منفي است،چرا كه اگر كسي به دين ديگري غير از يهوديت در آيد او را خارج از گروه قومي به حساب ميآورند.آيا به معناي رعايت شروطي خاص است؟...اگر مقصود رعايت محرمات خوراكي باشد...يهوديان بسياري-شايد 90 ايشان-خارج ميشوند.و اگر احكامي مانند«همسايه خود را مثل خويشتن محبت نما» (سفر لاويان،19:18)شرط است،ميبينم كه گرچه همه ميكوشند،فقط اندكي موفق شدهاند...
چرا اين ترديدها و تناقضها در تعريف يهوديان و يهوديت وجود دارد؟ در وراي اين ترديدها دو مشكل اساسي در يهوديت نهفته است.نخستين مشكل عبارت است از:رابطه پيچيده،و گاهي تقريبا متضاد،ميان تعريفهاي قومي و ديني از يهوديت.نزد همه شاخههاي يهوديت، يهوديان بر اساس رابطهاي قومي و به حكم تولدشان از ديگران متمايز ميشوند.به عنوان نمونه،يهوديت ارتدوكس و يهوديت محافظه كار كسي را يهودي ميدانند كه از مادر يهودي زاده شده است.
ولي يهوديت اصلاحگرا كسي را يهودي ميداند كه از مادر يا پدر يهودي زاده شده باشد. اما يهوديت از«اسرائيل»،كه به معناي قوم يهود است،همان گونه سخن ميگويد كه مسيحيت از«كليسا»سخن ميگويد.پس معيارهاي ديني هم در كارند.مرز ميان هويت اجتماعي فوق طبيعياي كه به دست خدا ايجاد شده و براي خدمت به خداست،با گروه اجتماعي اين جهان كه از مردماني با زمينه و فرهنگ مشترك شكل يافته،مرزي بس ظريف است. در يهوديت تشخيص اين مرز دشوار است.مشكل دوم از ناسازگاري موجود،ميان تعريفهاي ديني و قومييهوديت ناشي ميشود.يهوديان بر سر اينكه«يهوديت چيست؟» توافق ندارند.
از آنجا كه يهودي بودن به اين معنا نيز هست كه شخص خود به خود پارهاي از«اسرائيل»،به معناي قوم مقدس خدا ميشود(چيزي شبيه كليسا كه بدن رمزي مسيح است)،عقايد فرد فرد يهوديان غالبا معتبر،و حتي بيانگر يهوديت،به شمار ميرود.اين مطلب به خوبي اين امر را توضيح ميدهد كه چرا شكلهاي فراواني از يهوديت وجود دارد.در آمريكا و كانادا و كشورهاي ديگر دست كم چهار شكل سازمان يافته،يا به تعبير ما، چهار يهوديت ارتدوكس،اصلاح گرا،محافظه كار و تجديد ساختار طلب وجود دارد.
«يهوديت ارتدوكس»معتقد است كه هم تورات مكتوب(يا به قول مسيحيان،عهد قديم)و هم تورات شفاهي[تلمود]واقعا از طرف خدا هستند.اين گروه از اين جهت شريعت را پاس ميدارند كه آن را از طرف خدا ميدانند.
«يهوديت اصلاح گرا»بر تحوّل تأكيد ميكند.اين گرايش،تورات را بياني از اصول جاودان ميدانند كه به لباس زبان و اصلاحات
تاريخمند در آمدهاند،و در نتيجه معتقد است كه ميتوان آن را تغيير داد تا پاسخگوي اوضاع جديد باشد.يهوديت اصلاحگرا در واقع
بسياري از مطالب اصلي تورات را براي امروزه نامناسب دانسته، آنها را رها ميكند.در مقابل يهوديت محافظه كار منزلت الهي
تورات را تصديق ميكند ولي با تغيير موافق است. «يهوديت تجديد ساختار طلب»،دين را نوعي تمدن مذهبي- تاريخي يهوديان ميداند و خدا را به جاي اصطلاحات فوق طبيعي، با اصطلاحات طبيعت گرايانه تعريف ميكند.اين بدين معناست كه يهوديتهاي متأخرتر،از اعتقاد به تورات به عنوان متن الهي الهام
شده كه داراي جمعيت و اعتبار است،دورتر و دورتر شدهاند.(5) همانطور كه از اين سخنان برميآيد،حتي در ميان خود يهوديان نيز نه تعريف مشخصي از يهوديت ارائه شده و نه معيار معين و مشخصي براي يهودي بودن داده شده است.با اين حال بايد گفت:آنچه اكنون ما داريم، آميزهاي از ديانت و قوميت است.
2.ويژگي دوم
اين ويژگي كه شايد با ويژگي اول بي ارتباط نباشد،اين است كه بخش زيادي از كتاب مقدس دين يهود،به تاريخ اين قوم اختصاص يافته است.متن مقدس و
اصلي يهوديت،مجموعهاي است كه يهوديان آن را عهد،و مسيحيان-كه آن را نيز قبول دارند-عهد قديم مينامند.
گرايش اصلي اين مجموعه كه از 39 كتابو نوشتههاي كوچك و بزرگ تشكيل ميشود و به موضوعات مختلف پرداخته است،بيان تاريخ قوم اسرائيل،چگونگي شكل گيري اين قوم و شكستها وپيروزيهاي آن است.مهمترين بخش اين مجموعه،پنج سفر تورات(اسفار پيدايش،خروج،لاويان،اعداد و تثنيه)است؛اسفاري كه سنت يهودي-مسيحي آن را به حضرت موسي(ع)نسبت ميدهد.هر چند در اين كتاب موضوعهايي از قبيل احكام و اعتقادات به چشم ميخورد،بخش عمده آن به
تاريخ قوم اسرائيل اختصاص دارد.
در اين مجموعه دوازده كتاب ديگر وجود دارد كه موضوع آنها نيز تاريخ وسرگذشت اين قوم است.اين كتابها عبارت است از:صحيفه يوشع،سفر داوران،
كتاب روت،كتابهاي اول و دوم سموئيل نبي،كتابهاي اول و دوم پادشاهان،كتابهاي اول و دوم تواريخ ايام و كتابهاي عزرا،نحميا و استر.
در اين مجموعه،موضوع پنج كتاب حكمت و مناجات است و در واقع كمتر به تاريخ قوم پرداختهاند.اين پنج كتاب عبارت است از:كتاب ايوب،كتاب مزامير
يا زبور داوود،كتاب امثال سليمان،كتاب جامعه سليمان و كتاب غزل غزلهاي سليمان. موضوع اصلي ديگر نوشتههاي اين مجموعه،نبوت و پيش گويي است.با اين حال،عمده پيشگوييهاي اين بخش با عملكرد قوم و سرنوشت آن در ارتباط است.اين مجموعه شامل هفده كتاب است؛بدين قرار:كتابهاي اشعيا،ارميا،
مرائي ارميا،حرقيال،دانيال،هوشع،يوئيل،عاموس،عوبديا،يونس،ميكاه،ناحوم، حبقّوق،صفنيا،حجّي،زكريا و ملاكي.
پنج سفر تورات و دوازده كتاب تاريخي كه موضوع اصليشان تاريخ قوم اسرائيل است،حدود سه پنجم كل حجم اين مجموعه را در بر ميگيرد.بنابراين
ميتوان ادعا كرد كه موضوعي كه بيش از همه در اين مجموعه بدان پرداخته شده،تاريخ قوم،اعمال و سرنوشت آن است.
نكته ديگري كه در مطالعه تاريخ و انديشههاي يهوديت بايد بدان توجه كرد،اين است كه منبع منحصر به فرد چند هزار ساله اين قوم،همين مجموعه
عهد قديم است.البته در قرآن و سنت اسلامي درباره تاريخ اين قوم و سرگذشت آن و سخنان انبياي آن مطالب زيادي آمده است.از اين رو بايد توجهداشت كه منبع اصلي در اين نوشتار،بخش عمدهاي از تاريخ قوم بني اسرائيل و دين يهوديت و انديشهها و اعمال مربوط به آن،همين مجموعه عهد قديم
است؛چرا كه هدف اين نوشتار معرفي يهوديت است؛آن گونه كه سنت يهودي آن را معرفي ميكند.
چراغ برنجي،جشن حنوكا،اسپانيا،قرن چهاردهم ميلادي
(1).ر.ك:مستر هاكس،قاموس كتاب مقدس،ص 592.
(2).بني اسرائيل دوازده طايفه داشتند كه هر يك به يكي از پسران يعقوب منسوب بود؛بااين تفاوت كه سبط لاوي كه كاهن قوم بودند و در ميان ديگر طوايف پراكنده بودند،
وظايف ديني را انجام ميدادند و در نتيجه در تقسيم زمين سهمي به آنان داده نشده بود.از همين رو،اينان از اسباط شمرده نميشوند.همچنين نام يوسف در ميان اسباطدوازدهگانه نيست و به جاي او نام دو پسر او هست.بنابراين جمعا دوازده سبط ميشود.
,Louis,Oord Concise Companion to the Jewish Religion.(3)}
.111.OCJR(,P)}
(4).جمعي از نويسندگان،قاموس الكتاب المقدس،ص 1084.
(.121.P,8.ER.ME,V.(3))02ya
(5)(.295-294.Neusner,Jacob,Judaism,in Our Religions,PP.(1))