شرح غزل شماره ۴۵۷: هزار جهد بکردم که یار من باشی
پنج شنبه 1 مرداد 1394 5:34 PM
معاني لغات غزل (457)
جهد: كوشش.
هزار جهد: كوشش بسيار.
مراد: كام، آرزو.
مراد بخش: (صفت فاعلي مركب) كام بخش، برآورنده كام.
بي قرار: بي آرام، ناشكيبا، مشتاق.
چراغ ديده: نور چشم.
انيس: همدم و مونس.
خاطر: دل.
ملاحت: نمكين، خوش نمكي، كنايه از دلربايي.
خداوندگار: صاحب اختيار، سرور.
عقيق: (استعاره) لب معشوق.
عشوه: دلربايي، حركات نازآفرين.
بتان: (استعاره) دلبران، شاهدان زيباروي.
نگار: معشوق خوبروي.
احزان: (جمع حزن) غمها.
كلبه احزان: خانه غمها، يادآور خانه حضرت يعقوب كه به اين نام در نزد مردم مشهور بود.
غزاله: 1- آهوي ماده، 2- خورشيد.
وظيفه: مقرري، مستمري، وجه معاش.
جُوي: يك جو.
كَرَم: بزرگواري، عنايت و لطف.
معاني ابيات غزل (457)
(1) کوشش بسيار کردم که تو يار من و برآورنده آرزوهای دل بی قرار و آرام من باشی …
(2) برای چشمهای شب بيدار من، نوربخش و برای دل آرزومند من همدم و مونس باشی …
(3) وقتی که شهرياران کشور زيبايی و دلربايی به چاکران خود می بالند در اين موقعيت، تو هم صاحب اختيار و مولای من باشی …
(4) (و) اگر از آن لبهای به رنگ عقيق که از دلرباييهای آن دلم خون است، گله يی کردم، آن را بازگو و فاش نکنی…
(5) در گلزاری که دلبران زيباروی، دست در دست عاشقان خود می خرامند حتی الامکان تو هم دلبری در کنار من باشی…
(6) يک شب به خانه غمزده عاشق خود پای نهی و يک لحظه برای دل غمديده من، دل آرام و همدم باشی.
(7) اگر آهويی همانند تو زمانی شکار من شود، آهو برّه خورشيد برای من به مانند يک شکار لاغر و ناچيز خواهد بود.
(8) اگر آن سه بوسه يی را که از دو لب خود برای من مقرر کرده يی ادا نکنی، پيوسته وامدار من خواهی بود.
(9) آيا من به اين آرزو خود می رسم که بنگرم نيم شبی به جای اشک جاری من، تو در کنار من جای داری؟
(10) هرچند من در اين شهر حافظ مشهورم، اگر بزرگواری تو نباشد و تو دوست من نباشی به اندازه يک جو ارزش ندارم.
شرح ابيات غزل (457)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
سعدی: (با رديف ديگر)
گر آن مراد، شبی در کنار من باشد زهی سعادت و دولت که يار من باشد
مراد خاطر من مشکل است و مشکل نيست اگر مراد، خداوندگار من باشد
سعدی خداوند سخن و غزل است. او با شيوه سهل و ممتنع و زلال کلام خود گوی سبقت را از همه شعرای غزلسرا ربوده است. حافظ، اين شاعر دل آگاه و بصير به امور شعر و شاعری به حکم هوش و فراست خدادادی بر اين موضوع کاملاً واقف بوده و برای خود در غزلسرايی شیوه ديگری را انتخاب نموده و در واقع به يک کرشمه سه کار را انجام داده است:
1- ايهام در غزل و بيان مقصود واقعی در وجه ديگر کلام خود.
2- ايجاز در بيان نکات عرفانی توأم با سخنان پند آميز و عبرت آموز و دلنشين.
3- بيان کلام عاشقانه توأم با آرايش و محسنات کلام.
اين تدبير و انتخاب سبب شده است که خواص و عوام فارسی زبان در هر مرحله از عمر و در هر حال و کيفيتی که باشند شعری از اشعار او را زبان حال خود دانسته و بدان مترنّم باشند.
شيوه زندگانی حافظ با سعدی تفاوت بسيار دارد. سعدی يک واعظ روحانی و در کسوت مبلّغ دين و بدون آلودگی سياسی، در زمان خود می زيست و اهل سفر و حضر و مماشات با همه طبقات و صاحب عقل معاش و احتياطات لازم بود اما حافظ مردی فاضل و آگاه به علوم قرآنی و دينی و مسلط به زبان عربی و دارای مطالعه تاريخی و مذهبی و فلسفی و صريح اللهجه و يک کلام و يک دنده و کارگزار دستگاه حکومتی بود. همدلی و همکاری او با حاکم وقت، از زمان سلطان ابواسحاق اينجو به سبب دوستی و مراوده ادبی شروع شد و چون در خلال اين سنوات مورد غضب و مخالفت امير مبارزالدين قرار گرفت در زمان حکومت اين مرد مقتدر و متعصب به ناچار با فرزند ارشد و وليعهد اوکه شيوه رفتار و معتقداتش با پدر خود فرق داشت، همدست شده و در روی کار آوردن شاه شجاع و دستگيری و برکناری پدر سهمی به سزا داشت.
اين شاعر فحل و فاضل و باهوش برای آنکه در سرودن غزلهای عاشقانه، به سبک سعدی برای ابناء زمان، نمونه و حجتی داشته باشد در چند مورد معدود در ايام شباب و ثلث اول حيات شعر و شاعری خود غزلهای صرفاً عاشقانه بدون پوشش عرفانی ساخته که يکی از آنها همين غزل مورد شرح است. شاعر، اين غزل را با تغيير رديف غزل سعدی که حسن سليقه او را نيز ثابت کرده و به غزل شور و شوق بيشتری می بخشد ساخته است. آنچه برای خوانندگان محترم، دانستن آن ضرورت دارد اين است که حافظ اين غزل يکدست را به نحوی سروده که تا بيت هفتم آن، مطالب ابيات به هم ارتباط دارد و برای اينکه اين شاهکار حافظ بهتر نمودار شود به شرح آن می پردازيم:
شاعر در مصراع اول بيت مطلع غزل، کلام خود را با عبارت: (هزار عهد بکردم گه) شروع می کند. اين عبارت در واقع در جلوی هر هفت بيت اول اين غزل معنای خود را افاده می کند و خواننده بايد در موقع خواندن متوجه اين نکته ظريف بوده باشد تا بهتر به شور و شوق کلام شاعر دست یابد.
اين هنر نمايی که از چشم اکثر حافظ پژوهان دور مانده، به غزل صورت شِکوه و شکايت حضوری و بيان درد دل عاشقی ساده دل را می دهد که مکنونات قلبی خود را عيناً مانند اينکه در حضور معشوقه خود ايستاده، بيان می کند و اين يک نوع صنعت بديعی و آشکار است که تنها در غزل شاعرانی که پيرو مکتب وقوعند می توان مشاهده کرد.
اين غزل نشان دهنده اين مطلب نيز هست که حافظ، پيشگام مکتب وقوع است. همانطور که پيشگام مکتب و سبک اصفهانی نيز می باشد که بعدها شاعرانی مانند صائب و بيدل آن را شيوه خود قرار دادند.
خلاقيت حافظ در کشف سبک نو و بدعت گذاری او غير قابل ترديد است. تکرار قافيه در يک غزل به سبب استقلال و تنوع مضمون هايی که به يک قافيه مربوط می شود را نخست حافظ مورد آزمايش قرار داده است که بعداً به سبب عدم توجه شعرای تذکره نويس و نساخ شاعر و گردآورندگان شعر او که صاحب ذوق و اطلاعاتی بوده اند مورد ايراد واقع گرديده و بعضاً سبب دستکاری و تغييراتی در اشعار حافظ شده است. اما بعد از او طرفداران سبک اصفهانی يا هندی به اين نکات پی برده و در غزل از آن پيروی کردند.
مختصر کلام آنکه اين غزل نمونه ای از غزلهای عاشقانه به سبک سعدی، سهل و ممتنع و واجد هنر نمايی های فاضلانه است که نشان می دهد هرگاه حافظ از شيوه غزلسرايی خويش که ويژگی های سه گانه آن در بالا شرح داده شد دست می کشيد هر آينه باز هم در رديف سعدی و با گرمی و صميميت کلام بيشتری قرار میگرفت.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش