0

غزل شماره ۴۰۰: بالابلند عشوه گر نقش باز من

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۰۰: بالابلند عشوه گر نقش باز من
چهارشنبه 5 شهریور 1393  5:44 PM

بالابلند عشوه گر نقش باز من

کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم

با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد

محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق

غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند

ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن

گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا

تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم

تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود

هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا

با شاه دوست پرور دشمن گداز من

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها