پاسخ به:جملات زیبا و توپ
شنبه 18 آذر 1391 10:51 AM
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
صدایم کن که درسینه تنگ است
مرا با خودببرآنسوی غریت
که اینجا شیشه هم ازجنس سنگ است
برایم زندان ساختی با این بی وفایی
خسته ام از این زندان از این تنهایی
حسرت به دل ماندم که روزی بیاید
که دهد مرا از این زندان رهایی
همواره تنهایی ،توانایی به بارمی آورد
سلام من
به آن پرنده سپید وشادمان
که در سپید بانسیم
ترانه سازمی شود
خداوندا!
توتنهایی منم تنهای تهنا ،تویکتایی وبی همتا ولی من نه یکتایم نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم ومحتاج نگاه تو
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت
هرکسی غصه اینکه چه می کرد نداشت
چشم سادگی ازلطف زمین می جوشید
خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت
به چشم من نیازی نیست
توناپیدای پیدایی
همیشه انتظارتو
برام همرنگ تقدیره
به یادتومی افتم
دلم آروم میگیره
آدمی به گفتارسنجیده میشود وبه کردارش ارزیابی می گردد
پس چیزی بگوکه سخنت سنگین شود وکاری کن که قیمت
رفتارت بالا رود
من حسرت دیدارتودارم به که گویم
ازبهرتومن ابر بهارم به که گویم
غیرازتوکسی را به خدا دوست ندارم
ازنرگس چشم توبیمارم به که گویم
بادباشی خاکتم
درخت باشی برگتم
چشمه باشی آبتم
هرجاباشی یادتم
هرقطره ی اشکی نشان دل شکستگی است،
هرسکوت نشانه ی تنهایی است ،
هر لبخند نشانه ی مهراست و...
هراس ام اس نشانه یاد شما دردل من !
صبرکردن دردناک است وفراموش کردن دردناک تر
ولی ازاین دو دردناک تر این است که ندانی باید
صبرکنی یا فراموش
صبرکردن دردناک است وفراموش کردن دردناک تر
ولی ازاین دو دردناک تر این است که ندانی باید
صبرکنی یا فراموش
بهشت مکان نیست،زمانیست که افکارمثبت داری/
جهنم نیز مکان نیست ،زمانی است که فکرمثبت نداری
کلید همه کارها صبر است.شماجوجه با صبر کردن ازتخم مرغ بدست آورید ،نه با شکستن آن.
سلام...
برای تو که گرمی سلام را می شناسی
برای تو که سلامت نهایی گرماست
برای تو که مهربانی ات دلم را همیشه گرم میکند
برای سخن گفتن تنها دانستن کافی نیست
توانستن نیز می خواهد چه بسیارند
کسانی که می دانند چه بگویند اما
هیچ نگفته اند ازآن که نمی دانستند
چگونه باید گفت
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده ازپاک کن سعی کن
همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته بر میگردی
نیاز به پاک کن نداشته باشی
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده ازپاک کن سعی کن
همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته بر میگردی
نیاز به پاک کن نداشته باشی
سرنوشتم را
به ستاره های چشمان تو
چسباندم
یادت هست ؟
آن عصری پائیزی را
که روی آینه
عکسی از لبخند من وتو به یادگار ماند...
محبت به نامرد،کردم بسی
محبت نشاید به هرنا کسی
تهی دستی وبی کسی درد نیست
که دردی چو دیدار نامرد نیست
دعا کن دلم بوی باران بگیرد
واین درد جانسوز درمان بگیرد
دعا کن دلم رنگ آیینه گردد
وتنهایی ازعشق پایان بگیرد
نمیدانم چرا بیمارم امشب
سکوتی خفته درگفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته می گفت
پریشان از فراق یارم امشب
یک نفردلتنگ است
یک نفر می گرید
یک نفر سخت دلش بارانیست
یک نفردرگلوی خویش بغض خیس وکالی دارد
یک نفر طرح وداع می کشد روی گل سرخ خیال؟
حسی دارم ،اگربدانی بد نیست
شعری گفتم توهم بخوانی بد نیست
الان خیلی دلم برایت تنگ است
درهرصورت خبررسانی بد نیست
دلتنگ دیدارتوام
ای ماه شهرآرای من
ای چشم های روشنت
آیینه ی فردای من
دلتنگ دیدارتوام