شرح غزل شماره ۳۷۰: صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
سه شنبه 23 تیر 1394 4:52 PM
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
۱ چرا از ما تقوی و پرهیز می خواهی، زیرا ما مستان را به آواز بلند دعوت کردیم؛ در روزگار چشم مست تو سلامت و آسایش را ترک گفتیم.
صلا : کسی یا کسانی را برای طعام به آواز دعوت کردن.
سلامت را دعا گفتیم : با سلامت خداحافظی کردیم،به اعتبار اینکه خداحافظی نوعی دعا است.
می گوید از کسانی چون ما ، که مردم مست و بی پروا را آشکارا به معاشرت و هم سفرگی با خود دعوت کرده ایم ، چه توقع پرهیزگاری داری ؛ در زمانی که چشم مست مستت جلوه گری می کند با سلامت و آسایش خداحافظی کرده ایم. هم مستی و هم بیماری آن با سلامت مغایرت دارد.
۲ در میخانه را برای من باز کن زیرا از خانقاه گشایشی در کار من پیدا نشد؛ اگر باور داری یا نه، مطلب این بود و ما آن را گفتیم.
مقصود اینکه صوفیان خانقاه آن آزادگی از تعلقات زندگی را که در حال سکر به آدم دست می دهد ندارند؛و حال سکر در میخانه به دست می آید در آن را برای من بگشا.
۳ ای ساقی من از تٲثیر چشم تو از خود بی خود شده ام،اما؛ به بلایی که از جانب دوست بیاید، هزار بار خوش آمد می گوییم.
۴ اگرخطای مرا نبخشی سرانجام افسوس خواهی خورد ؛به خاطر داشته باش کجا این معنی را در حضور تو گفتیم.
۵ قدت را به شمشاد تشبیه کردم،واین سخن بسیار شرمندگی به بار آورد؛ که چرا تهمت زدیم واین نسبت ناروا را به او دادیم – قد تو ازشمشاد رعناتراست.
۶ جگرمن مانند نافه آهو خون شد ومجازاتمن کمتر از این نبود؛به جرم اینکه با زلف تو به خطا از چین سخن گفتیم.
از چین سخن گفتن : مراد از مشک چین سخن گفتن است ، به اعتبار اینکه مشک را از چین می آورند.
می گوید این کار خطا بود که در برابر زلف تو نام چین را بردیم و مشک آن را به یادت آوردیم.زیرا گیسوی تو از مشک چین عطرآگین تر بود ونیازی به آراسته شدن یا مشک نداشت. پس بر اثر این جسارت چندان مورد بی مهری قرار گرفتیم که چگر ما از غصه نافه چین پر خون شد. و اگر به یاد آوردیمکه مشک همان خون جگر آهوست که در ناف او جمعا شده لطف معنی خون شدن جگر شاعر بیشتر معلوم می شود.
خطا نیز یادآور خطا و ختن است که با چین و مشک مناسبت دارد.
۷ حافظ تو آتش شدی ولی این آتش در یار اثر نکرد؛ گویی که از بد عهدی گل با باد صبا سخن گفتیم.
با یار در نگرفت یعنی یار از آتش تو آتش نگرفت ، آتش به یار سرایت نکرد.
مراد از سخن با باد صبا گفتن کار بی حاصل کردن است، سخن را باد می برد. پس از بد عهدی وبی وفایی گل با باد سخن گفتن کار بی نتیجه کردن است. می گوید تو از عشق و شوق مثل آتش سوزنده شدی ، ولی آتش به یار اثر نکرد، مثب سخن گفتن ازبی وفایی گل با باد بی حاصل بود.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش