روايات زيادي در خصوص حوادث آخرالزّمان و عصر ظهور وجود دارد که در آن به ذکر وقايع و بيان مشخّصات شخصيّتهاي عصر ظهور پرداخته شده است. بخشي از اين روايات مربوط به علائم آسماني و زميني و بلايا و حوادث ناخوشايندي است که در دورهاي قبل از ظهور رخ ميدهد؛ نظير جنگ و بيماريهاي اپيدمي و طاعون و دستهاي از اين روايات به بيان اوضاع اجتماعي و سياسي کشورهاي مختلف اشاره دارد و دستهاي نيز شخصيّتهاي دوران قبل از ظهور و تا زمان ظهور را تبيين ميکند. برخي از اين اشخاص و خروج آنها جزو علائم حتمي هستند که در مدّتي اندک قبل از ظهور خروج کرده و در عرصة خاورميانه پديدار شده و مقدّمات ظهور را رقم ميزنند؛ نظير سفياني، يماني و نفس زکيّه. دستهاي ديگر از اين شخصيّتها هر چند از آنها نام برده شده، ولي جزو علائم حتمي در روايات آورده نشدهاند و به اعتقاد برخي محقّقان، روايات مربوط به آنها داراي سندهاي ضعيف ميباشند.
فرق بين علائم ظهور و شرايط ظهور؟
علائم ظهور گرچه با شرايط ظهور وجه اشتراكي دارند كه همان تحقّق هر يك قبل از ظهور امام مهدي(ع) است، ولي از جهاتي نيز با يكديگر اختلاف دارند. اينك به برخي از اختلافات اشاره ميكنيم:
1. منوط شدن ظهور به شرايط و تعليق بر آنها واقعي است، به اين معنا كه اگر شرايط مهيّا نباشد، مشروط كه همان ظهور است، در خارج تحقّق نخواهد يافت، بر خلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعليق بر آنها كه واقعي نيست، زيرا علامات، نسبت به ظهور جنبة كاشفيّت دارد و ظاهر شدن يک علامت به تنهايي به معناي وجوب واقع شدن ظهور نيست.
2. علامات، حوادثي پراكندهاند كه در طول عصر غيبت به صورت پراكنده، انجام خواهد گرفت، بر خلاف شرايط كه تا وقت ظهور به صورت متّصل و مستمر خواهد بود.
3. انسان نسبت به شرايط ظهور تكليف دارد، بر خلاف علائم ظهور. در حقيقت علائم ظهور و رواياتي که در اين خصوص از معصوم (ع) نقل شده براي شناخت مقطعي از زمان و برههاي است که در آن قرار داريم و براي اهدافي است که در زير آمدهاند و تکليفي بر ما واجب نميسازند؛ در حالي که شرايط ظهور؛ يعني شناخت امام و دعا براي فرج و صبر و آمادگي براي ظهور، همان انتظار حقيقي و از تکاليف مؤمنان در عصر غيبت است.
حال سئوال اينجاست که چرا روايات موجود دربارة ظهور، از قول ائمه(ع) نقل شده است، فوايد آن چيست و تکليف ما در برابر آن چيست؟
با تأمّلي در روايات علائم ظهور و بررسي همه جانبة آن، پي به آثار و فوايد نشر آنها در ميان جامعه خواهيم برد. اينك به برخي از آنها اشاره خواهيم كرد:
1. آگاهي امّت از پرچمها و دعوتهاي ضلال و گمراه كننده؛
2. آگاهي و درک در مورد ظهور دعوتهاي حق و قيامهايي كه در آن، مردم را به حق دعوت مينمايند؛
3. اخبار غيبي از آن جهت كه خرق عادت است از اهمّ دلايل نبوّت و امامت به شمار ميآيد و بنابراين نشر و تحقّق آنها سبب زياد شدن يقين در قلوب مسلمانان خواهد شد؛
4. از آن جهت كه كفّار براي پذيرش اسلام به دنبال دليل و برهان و معجزهاند، اينگونه اخبار بعد از تحقّق قطعي آنها حجّتي براي آنها خواهد بود؛
5. بعد از تحقّق هر يك از علائم ظهور اطمينان مردم به اصل ظهور بيشتر خواهد شد؛
6. تحقّق يكايك علائم ظهور، در خارج، منعكس كنندة عزم جدّي خداوند متعال در نصرت اسلام و مسلمانان بر كفّار در كلّ عالم است؛
7. مسلمانان را براي آماده شدن و زمينهسازي ظهور تحريك كرده و به آنها آمادگي روحي، سياسي و جهادي براي شركت در حكومت آن حضرت را خواهد داد؛
8. از آنجا كه انسان غريزه و ميل به شنيدن اخبار غيبي دارد با طرح اين گونه اخبار واقعي و اسلامي، جلوي انحرافات فكري از ناحية كاهنان و منجّمان گرفته ميشود؛
9. بخش مهمّي از علائم ظهور از امور سياسي اسلام به حساب ميآيد كه بايد مسئولان ردة بالا در بررسي مسائل استراتژيك خود، به آنها توجّه نموده و برنامههاي خود را در سطح كلان
بر اساس آنها، پيريزي كنند؛
10. بحث از علائم ظهور، موضوعي نيست كه اختصاص به شيعه يا مسلمانان داشته باشد؛ بلكه در هر دين و آيين، كم و بيش به علائم ظهور منجي بشريّت به هر اسم و نامي پرداخته شده است .
هالسيل، نويسندة آلماني در كتاب خود «خبر و سياست» ميگويد:
ما مسيحيان ايمان داريم كه تاريخ بشريّت در آيندهاي نه چندان دور در معركهاي به نام هرمجدون به پايان خواهد رسيد. معركهاي كه در آن مسيح(ع) بازگشته و بر تمام زندهها و مردگان حكومت خواهد كرد.
بنابراين رواياتي که دربارة علائم ظهور وارد شدهاند، براي اطمينان و يقين قلبي مردم، نسبت به ظهور منجي و قائم بوده و براي شناخت بيشتر و تقويت ايمان اشخاص است و بنابراين نبايد اين روايات دستکاري و تفسير به رأي شده و بر اساس آن به حدس و گمان دست زد يا استفادة سياسي و جناحي از آن نمود . اين روايات براي شناخت جريان حقّ و باطل است و تشخيص و تطبيق علائم در هنگام بروز آنها، ممکن است و بنابراين وجود روايات مبني بر علائم ظهور براي تسميّه و نامگذاري شخصيّتهاي موجود و تطبيق آن به طور حتمي و قطعي با شخصيّتهاي موجود نيست؛ زيرا اين امر چنانچه با رعايت احتياط و دقّت انجام نگيرد، موجب گمراه شدن افکار عمومي و فراموش شدن اصل روايت شده ميگردد و چه بسا اگر اين تطبيقها به صورت دقيق، علمي و مستند انجام نگيرد، موجب ضررهاي جبران ناپذيري به جبهة حق شده يا جبهة باطل را در هالهاي از جهل و ابهام افکار عمومي در مقابل اصل حقيقت روايات، مخفي نموده و موجب درک اشتباه مردم از جبهة حقّ و باطل گردد. بديهي است تطبيق علائم و تفسير روايات بايد به دست متخصّصان اين امر و اولياي امور انجام گيرد و از تکيه و اعتماد به تعبير و تفسير اشخاص عادي که بدون تخصّص و تجربة لازم در علم حديث و علم رجال و ساير علوم لازم، دست به تفسير اين روايات ميزنند، پرهيز نمود.
لازم به ذکر است تطبيقهايي که بر پاية مستندات علمي و تاريخي انجام ميگردد و داراي خطّ سير منطقي و روشهاي مقبول و منطقي تحقيق است، چنانچه با رعايت اصول صحيح بررسي علائم ظهور انجام شده باشد و درضمن تأکيد بر عدم قطعي بودن آن صورت گيرد، در اين زمينه ميتواند مفيد باشد و ذهن خواننده را براي درک روايات مرتبط با آن آماده سازد.
راه صحيح بررسي علائم ظهور چيست؟
در مورد علائم ظهور سه مشكل اساسي وجود دارد كه بايد هر كدام مورد بررسي دقيق قرار گيرد:
1. اثبات علامت به دليل معتبر؛
2. خارج كردن علامت از قالب ابهام؛
3. كشف قواعد يقين براي اثبات يا نفي تحقّق علامت در خارج؛
براي اثبات صحّت روايات علائم ظهور و تمييز آنها از روايات جعلي، اعتماد بر افراد ثقه و مورد اطمينان به صدور روايات از معصوم(ع) كافي است، زيرا روايات علائم ظهور برخي متواتر يا مستفيض يا صحيح و معتبرند و برخي ديگر گرچه ضعيف السّند هستند، ولي مؤيّدات و شواهدي بر صحّت آنها در روايات ديگر وجود دارد كه با سند صحيح وارد شده است .
راه روشن شدن علائم ظهور به دو نوع امكان پذير است:
الف: اصول علمي، كه در مورد روايات فقهي نيز مورد استفاده واقع ميگردد؛
ب: مقدّمات علمي، كه مخصوص علائم ظهور است و مهمترين آنها: تاريخ، جغرافيا، علم حساب و جمل و اصطلاحات مربوط به علائم ظهور هستند.
براي كشف، اثبات يا نفي علامتي در خارج ميتوان قواعدي را بيان داشت تا با اعمال آنها به حقيقت امر پي برد:
1. اوصاف آن علامت را به صورت دقيق در نظر گرفته و بر خارج تطبيق نمود؛
2. با دليل ثابت شود كه آن علامت در زمان سابق، در خارج تحقّق نيافته است؛
3. احتمال تحقّق آن را در زمان آينده، نفي كند.
با اين اوصاف کشف، تطبيق و تسميّة علائم ظهور، کاري دشوار است و نميتوان به طور حتمي و دقيق تا قبل از رخ دادن و ظاهر شدن اين علائم آنها را مشخّص کرد و علّت اينکه ائمة معصومان(ع) نيز از نامگذاري دقيق علائم شخصيّتهاي ظهور، خودداري نمودهاند، به همين دليل است؛ زيرا هر يک از اين علائم ممکن است بارها در طول قرنهاي گذشته اتّفاق افتاده؛ در حالي که شروط لازم براي ظهور که همان آمادگي مردم است، محقّق نشده باشد و بنابراين ظاهر شدن يک علامت و تشخيص و تطبيق آن نيز نميتواند دليل بر وقوع ظهور يا ادّعاي بسيار نزديک بودن ظهور باشد؛ زيرا براي تحقّق ظهور شرايط آن بايد فراهم و مهيّا باشد. به طور مثال به قيام ابومسلم خراساني و پرچمهاي سياه و نيز قيام يماني و حتّي کشته شدن شخصي به نام محمّد بن عبدالله، معروف به نفس زکيّه که در سال 145 ق. در قيامي خونين در زمان خلافت هارون عبّاسي قيام کرد و در مدينه به شهادت رسيد، ميتوان اشاره کرد همچنين کسوف و خسوفهاي متعدّد که مطابق با روايات رخ داده؛ در حالي كه ظهور واقع نشده يا بسياري از حوادث طبيعي نظير ظهور دنبالهدارهايي که يکي از علائم نزديک بودن ظهور است يا جنگهاي جهاني اوّل و دوم و شيوع قحطي و بيماريهاي فراگير و مرگ ميليونها نفر قبلاً نيز رخ داده، همچنين انطباق روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان با روز جمعه يا عاشورا با روز شنبه نيز در طول تاريخ بارها اتّفاق افتاده است؛ در حالي كه ظهور همة اين علائم منجر به ظهور امام مهدي(عج) نشده است.
مصداقيابي يا مصداقشناسي و فرق آن با مصداقسازي
در دورة نزديک به ما يا يک دهة گذشته، مصداقيابيهاي زيادي دربارة شخصيّتهاي ظهور انجام شده است .
بر اساس اطّلاعات موجود در سايتهاي اينترنتي، در سال 1999 م.با روي کار آمدن عبدالله دوم، به عنوان جانشين ملک حسين شاه اردن، يکي از نويسندگان سعودي کتابي را با نام «السفياني الاردني يغزو الکعبه» نوشته و در آن به بررسي شباهتهاي سفياني موجود در روايات ظهور و عبدالله دوم پرداخته و در نهايت اثبات نموده که وي همان سفياني روايات است.
همچنين در اين راستا عدّهاي نيز دست به مصداقيابي و معرفي صدّام به عنوان سفياني در سالهاي 2000 تا 2003 م. زدند و دعواي بين سايتهاي عربي مبني بر اثبات يا عدم اثبات سفياني با شخصيّتهاي نام برده شده، آغاز شد و تالارهاي گفتوگوي عربي زيادي به اين موضوعات پرداختند.
با وقوع حادثة 11 سپتامبر و حملة آمريکا به «افغانستان» عدّهاي از سايتها نيز سعي کردند تا از بن لادن، شخصيّتي آخرالزّماني بسازند و عدّهاي او را مهدي موعود! و عدّهاي ديگر او را يماني معرفي کردند! فارغ از اينکه شخصيّتپردازي بن لادن توسط «سيا» و پس از سالها مطالعه بر روي روايات و احاديث مسلمانان انجام گرفته بود و آمريکا و سيا سعي داشتند تا ضمن شخصيّت پردازي بن لادن و معرفي او به عنوان يک مسلمان مبارز و ضدّ آمريکايي که از منطقة شرق يا مشرق زمين ظهور کرده و نيز پنهان و مخفي بودن او تا سالهاي متمادي و نشر پيامهاي صوتي و تصويري او همراه با کليپهاي شورانگيز، افکار عمومي مسلمانان را از توجّه به موعود و منجي واقعي مسلمانان و شخصيّتهاي مثبت آخرالزّمان نظير يماني منحرف سازد و در همان حين جنگهاي شديدي را عليه شيعيان يمن و مسلمانان افغانستان و عراق راه بيندازد؛ در حالي كه خود غربيها و سازمانهاي جاسوسي موساد و سيا در کوچه پس کوچههاي عراق و يمن به دنبال امام زمان(عج) ميگشتند و دست به کشتار بيرحمانة شيعيان ميزدند، در همان حال تالارهاي گفتوگوي عربي و سايتهاي متعدّد بن لادن را به عنوان مهدي و يماني معرفي مينمودند. تا اينکه اخيراً اسناد منتشر شدة سايت «ويکي ليکس» ثابت نمود که بن لادن مهرة سيا و موساد بوده و براي پيشبرد اهداف آمريکا و صهيونيسم جهاني به ايفاي نقش پرداخته و دليل موجّهي را براي حمله به افغانستان و عراق و قانع ساختن افکار عمومي جهان در پيش پاي غرب نهاده است و از سوي ديگر غرب با هدايت بن لادن و صدور فرمانهاي جهادي و ترور توسط وي، نسلکشي مسلمانان را به دست خودشان و نيز کشتار شيعيان عراق و يمن و ساير کشورهاي اسلامي را آغاز نمود تا به زعم خود زمينة ظهور مسيح را در آخرالزّمان با نابودي جمعيت مسلمانان فراهم آورند. حتّي بسياري از دستگيرشدگان «القاعده» در «گوانتانامو» نيز به تصوّر اينکه بن لادن همان مهدي موعود(ع) است که از مشرق زمين قيام ميکند، به او پيوسته بودند و عدّهاي نيز با يماني خواندن بن لادن و هدايتگر بودن پرچم او سينه خيز به افغانستان و گذر از کوههاي پر برف آن شتافته بودند تا شايد با کشتار مسلمانان و شيعيان بيگناه در بازارها و مدارس و مساجد پاکستان و عراق و يمن و...، قطعهاي از بهشت را براي خود بخرند.
اينچنين است که غرب و سازمانهاي جاسوسي وابسته به آن بيش از يک دهه است که با اعتقادات مسلمانان بازي کرده و به راحتي کشتار مسلمانان را توسط خود آنان انجام ميدهند و جالبتر اينکه به انواع مختلف با رايج کردن مصداق سازي در بين مسلمانان به اختلافات قومي و مذهبي آنها دامن ميزنند.
اين لينک به تشابهات و انطباق عجيب بن لادن با روايات و احاديث دربارة امام مهدي (عج) پرداخته به طوري که هر خوانندهاي را قانع ميسازد که بن لادن همان امام مهدي (عج) است.
http://forum.alfnnan.org/showthread.
بايد دانست كه بسياري از اين علائم ظهور و بازيگران آن که در سايتهاي متعدّد وهّابي و خارجي (انگليسي) معرفي شدهاند، في نفسه ساختة دست قدرتهاي فاسدند. آنها غافلند که علائم آخرالزّماني جزيي از سيستم حفاظتي اسلام است. دليل بر ساختگي بودن بن لادن همين بس که ترفندهاي اسلام را نشناخته است .
در واقع علامات ظهور مانند زنگ خطري است که هرگاه کسي قصد دستکاري اسلام را داشته باشد، لاجرم بايد يکي از علائم را به طور مصنوعي ايجاد کند، آن زمان است كه مسلمانان از قصد آنها با خبر خواهند شد. گاهي اين مصداقسازيها را ميتوان در سايتهاي انگليسي زبان در خصوص منجي بودن شاه اردن مشاهده نمود. البتّه آنان که اين مصداقسازيها را رواج ميدهند، همة تلاش خود را ميکنند تا علائم همگي مطابق با نشانههاي ظهور باشند و اين امر تصادفي نيست؛ بلکه با مطالعة زياد توسط سازمانهاي جاسوسي غرب صورت ميگيرد و آنها به اين ترتيب ميخواهند يکي يکي خانههاي پازل را که مربوط به خروج شخصيّتهاي ظهور است، پر کنند، ولي بسياري از ما از اين موضوع غافليم كه خود يک تله است، براي انحراف ما از مباحث مهمّ مهدويّت و شناخت شخصيّتهاي حقيقي ظهور و بالاتر از آن، شناخت امام عصر(عج) و چه بسا همين مصداقسازيها موجب اختلاف و دو دستگي در بين مسلمانان شده و زمينة درگيريها و ايجاد کينه و کدورتها در بين آنان ميگردد تا جايي كه در نهايت عدم وحدت مسلمانان در لحظات و برهههاي حسّاس که نياز به اتّحاد و وحدت کلمه است، همين دشمنيها موجب شکاف در بين صفوف آنان شده و پيروزي جبهة باطل را رقم ميزند.
اگر سعوديها به دلايل تاريخي و دشمني آل سعود با هاشميان به خود حق ميدهند که عبدالله دوم را سفياني معرفي کنند، در مقابل ميبيينم که اردنيها نيز بيکار ننشسته و شاه خود و فرزندش را به استناد روايات و با دلايل متعدّد و داستانسرايي، به عنوان مهدي موعود معرفي ميکنند. غافل از اينکه همة اينها تنها يک دام براي تضعيف جبهة داخلي مسلمانان و سوق دادن آنها به فرعيّات و منحرف نمودن آنها از اصل ماجرا بوده که همان تسلّط قدم به قدم غرب بر همة امور و شئون حيات مسلمانان، است. نگاهي به صفحات اينترنتي گواه اين موضوع است که ما چقدر ساده فريب اين بازي غرب را خوردهايم و در مواردي نيز براي گمراه کردن ما، خود غربيها دست به مصداقسازيهايي ميزنند تا ما را قانع سازند که بايد در اين راه و براي آرمانها و عقايدمان قدم برداريم.
غفلت موجب شده تا هدف اصلي که همان شناخت امام عصر(عج) و آمادگي فردي و اجتماعي است، فراموش گردد و براي مثال در برخي از اين سايتها مقالهاي در باب وظايف منتظران و ويژگيهاي امام و روايات مربوط به ايشان قابل مشاهده نيست.
اين در حالي است که وظايف منتظران در روايات متعدّدي از حضرات معصومان(ع) نقل شده و روشن است. وظيفة منتظران در عصر غيبت شناخت و معرفت امام و خودسازي فردي و اجتماعي و دعا براي ظهور و پرهيز از گناهان و کسب معارف، کسب علم و تقوا، شناخت دشمن و اطاعت از وليّ فقيه و وليّ امر مسلمانان است.
شايد سؤال شود چگونه بايد جريان حقّ و باطل را شناخت؛ در حالي كه نبايد شخصيّتهاي آن را مصداقيابي کرد؛ در اين خصوص مثالي از يک محقّق بزرگ شيعي سعودي دکتر محمّد السّاده ميآورم. وي در کتاب «شش ماه پاياني» و در تعداد زيادي از مقالات خود، با کنار هم قرار دادن روايات و احاديث ظهور، تمامي وقايع و جريانها و پرچمهاي دوران ظهور را با بياني ساده و شيوا معرفي کرده، بدون اينکه نامي از مصاديق اين جريانها بياورد و ميتوان گفت: اين نوع نوشتهها و مقالات ميتواند کمک زيادي در درک و فهم روايات و شناخت امام عصر(عج) و شخصيّتهاي ظهور بنمايد، بدون اينکه ذهن ما را متوجّه فرد خاصّي نموده، تمام مدّت با اعمال و رفتار وي مشغول نمايد و فرصت تفکّر را از ما بگيرد. با خواندن مقالات دکتر محمّد السّاده به خوبي حرکت پرچمهاي مختلف و جريان حقّ و باطل در ذهن ما نقش ميبندد و به خواننده اين فرصت را ميدهد تا با دقّت به اطراف خود توجّه کرده و به جاي متمرکز شدن بر روي فردي خاص همة تحوّلات منطقه را در شناخت جريان حقّ و باطل زير نظر بگيرد و به اين ترتيب سريعتر و راحتتر به درک و فهم روايات و شناخت مصاديق ظهور نائل آيد. دکتر محمّد السّاده در مقالات خود همواره شخصيّتهاي ظهور را با نامهاي اصلي آن، که در روايات آمده؛ نظير سفياني، يماني، خراساني و ... نام ميبرد و به جاي تمرکز بر نام شخص و مدح يا تکفير و لعن او، به حرکات، اعمال و رفتار او بر اساس روايات ميپردازد و مسير حرکت و جريانها را به دقّت بررسي و بازگو مينمايد.
و در خاتمه بايد گفت:
به هيچ عنوان ما حقّ تعيين وقت نداريم در مقابل تکليف ما معرفت يافتن راجع به حضرت صاحب الزّمان(ع) و واقعة شريف ظهور و نشانههاي ظهور است. تکليف ما انتظار مثبت و مقدّس است و آماده کردن مردم؛ يعني ايجاد آمادگي فردي و اجتماعي در مردم براي اين واقعه و اصلاحگري. در مقابل، ديدار امام در تکليف ما نيامده، کشف سرّ و اعلام سرّ و اعلام مصداق در تکليف ما نيست. عجله کردن در واقعه، تکليف ما نيست. تکليف ما شناخت و درک مفاهيم روايات و شناخت جريان حقّ و باطل است و نه معرفي شخصيّتهاي آن.