پاسخ به:غزل شماره ۱۷۳: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
سه شنبه 5 خرداد 1394 5:59 PM
١ -در هنگام نماز به ياد خم ابروان تو افتادم و دچار حالتى شدم كه محراب نماز،از حال من فريادبرآورد.[به محراب،شخصيت بخشيده و چنين تصور مىكند كه محراب-كه تنها تماشاگر شاعر،درهنگام نماز است-از ديدن حال او فرياد شگفتى مىكشد!]
٢ -اكنون ديگر از من صبر و دل و هوش انتظار نداشته باش؛زيرا آن تحمل و بردبارى كه پيش از اين در من ديدهاى،همه بر باد رفته است.
٣ -شراب صاف شد و پرندگان در چمنزار سرمست شدند و فصل عاشقى و كارهاى اساسى فرا رسيد. [كار به بنياد،يعنى كار استوار و داراى پايه و اساس كه مقصود همان كار عاشقى است.]
۴ -از اوضاع جهان بوى بهبود به مشامم مىرسد.گل با خود شادى آورده و باد صبا نيز شادمان شده است.
5-اى عروس هنر،از بخت خود شكايت مكن،حجلهى حسن خود را بياراى كه اينك داماد تو
آمده است.[هنر و فضيلت را كه تا كنون مورد بىتوجهى و بىمهرى بوده به عروسى مانند كرده كه ازبخت خود گلهمند است.مقصود از داماد،خريدار هنر است.مىگويد:اكنون هنر خريدار پيدا كرده است،پس جاى شكايت نيست.حجلهى حسن در مصراع دوم نيز تشبيه است.حسن خود را مانند حجلهاىآراسته كن!]
۶ -گياهان و درختان-مانند زيبارويان دلفريب-خود را آراستهاند؛فقط دلبر ماست كه با زيبايى بكر و خداداد خود جلوهگرى مىكند.
٧ -درختان،به سبب دلبستگى به ميوهى خود،همه زير بار هستند؛خوش به حال سرو كه از بار غم دلبستگى آزاد است.[به درختان شخصيت بخشيده و ميوه داشتن آنها را نشان دل بستگى وتعلق خاطر آنها مىداند و به سبب اين دلبستگى بايد بار ميوه را تحمل كنند،اما سرو در اين ميان ازبار تعلق آزاد است چون ميوه ندارد.]
٨ -اى مطرب،غزل شيوايى از سرودههاى حافظ را بخوان تا من به ياد روزگار شادى و نشاط، گريه كنم![نسخهى خانلرى به جاى بگويم،بگريم ضبط كرده كه به لحاظ ارتباط معنايى اجزاىجملات بيت،درستتر است و ترجيح دارد؛زيرا كه معمولا انسان به خاطر شادىهاى از دست رفتهمتأثر مىشود و مىگريد.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش