0

غزل ۰۷۵- خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۷۵- خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
شنبه 12 اردیبهشت 1394  7:48 PM

١)خواب آن نرگس فتّان تو بى‌چيزى نيست
تاب آن زلف پريشان تو بى‌چيزى نيست
خواب آن چشم فتنه‌انگيز تو بى‌دليل نيست؛ پيچ و تاب زلف آشفتۀ تو بى‌علت نيست.

بى‌چيزى نيست يعنى بى‌انگيزه و دليل نيست و در بيت مقصود اين است كه خواب، چشم معشوق را زيباتر مى‌كند. چنانكه در اين بيت سعدى آمده:

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترستطعم دهانت از شكر ناب خوشترست 
١ هم چنانكه پيچ و تاب زلف او را جذاب‌تر مى‌نمايد.

حاصل معنى اينكه خواب چشم فتنه‌انگيز و تاب زلف پريشان تو بى‌دليل نيست، براى بردن دل اهل ذوق است.

٢)از لبت شير روان بود كه من مى‌گفتم
اين شكر گرد تو بى‌چيزى نيست
هنوز كودك بودى و شيرى كه خورده بودى از لبت فرومى‌ريخت كه مى‌گفتم؛ اين شكر به گرد نمكدان دهانت بى‌سبب نيست.

«اين شكر» مراد لب شيرين است كه در مصراع اول آمده و «نمكدان» ، دهان معشوق است.

تشبيه دهان به نمكدان ممكن است از جهت سخنان گيرا و نمكين باشد.

حاصل معنى اينكه اگر گرد دهان مثل نمكدان جذاب تو لب شكرين قرار گرفته براى جذاب‌تر كردن آن است.

٣)جان‌درازىّ تو بادا كه يقين مى‌دانم
در كمان ناوك مژگان تو بى‌چيزى نيست
عمر تو دراز باد زيرا مى‌دانم كه تير مژگان تو بى‌جهت در كمان قرار نگرفته است.

جان درازى تو بادا: عمر تو طولانى باد، سرت سلامت باشد.

ناوك: نوعى تير.

مى‌گويد قطعا مى‌دانم كه تير مژگان تو به قصد جان من در كمان قرار گرفته پس من عمر درازى نخواهم داشت، عمر تو دراز باد.

۴)مبتلائى به غم محنت و اندوه فراق
اى دل اين ناله و افغان تو بى‌چيزى نيست
به رنج و غصه دورى گرفتار شده‌اى؛ اى دل من، اين ناله و فرياد تو بى‌علت نيست.

۵)دوش باد از سر كويش به گلستان بگذشت
اى گل اين تو بى‌چيزى نيست
ديشب باد از سر كوچۀ او به سوى باغ وزيد؛ اى گل اين چاك يقه تو بى‌علت نيست.

يعنى ديشب باد كه از سر كوى معشوق وزيد، بوى او را به گلستان آورد، و گل به شوق ديدن روى او گريبان چاك زد. پس اى گل چاك زدن گريبان تو بى‌علت نيست.

و گريبان چاك زدن گل كنايه از شكفته شدن آن است.

۶)

درد عشق ار چه دل از خلق نهان مى‌دارد
حافظ اين ديدۀ گريان تو بى‌چيزى نيست
اگر چه درد عشق سبب مى‌شود كه انسان ضمير خود را از خلق پوشيده دارد؛ حافظ، گريان بودن چشم تو بى‌علت نيست.

به خود مى‌گويد گرچه، به روش عاشقان، سعى دارى رازت را از خلق پوشيده دارى، اما اشك ريختن تو بى‌دليل نيست و رازت را آشكار مى‌كند.

 


١) سعدى، . . . كليات. . . ص ۴٣٧.
 
شرح غزلهای حافظ، هروی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها