شرح غزل ۰۶۹- کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
شنبه 12 اردیبهشت 1394 11:35 AM
معاني لغات غزل(69)
افتاده: از پاي درآمده، فروتن، متواضع.
زلف دو تا: زلف خميده، زلف منحني شده.
گوشهنشين: كنايه از زاهد و عابد، كنارهگير.
مگر: گويي.
روي و ريا: نفاق و دورويي، تزوير.
حقا: از روي حق، به راستي، به درستي.
زهي روي!: آفرين بر اين روي! در مقام كنايه گفته شده يعني عجب رويي دارد؟
عجب پرروست؟
سها: ستاره كوچكي در دباكبر يا بناتالنعش نزديك ستاره دوم از سه ستاره دختران كه چشمهاي تيزبين در شبهاي تاريك ميتواند آن را مشاهده كند.
مپيراي: پيرايش مكن، كوتاه مكن، توضيحاً آرايش كردن از راه كاست مانند كوتاه كردن زلف و تراشيدن سر را اصطلاحاً پيراستن گويند و آرايش از راه اضافه كردن مانند كشيدن و سمه و ماليدن سرخاب به گونه را آراستن نامند. و در اينجا شاعر معشوقه را سوگند ميدهد كه موي خود را كوتاه نكند.
عربده: نعره زدن، نعره و فرياد، تندخوئي، بدمستي.
حريفان: هم پيالهها، هم قطاران باده پيما، هم پيشهها، همكارها، هم حرفهها.
تيمار: خدمت، غمخواري، فكر، انديشه، پرستاري.
ذكر جميل: نام نيكو، ذكر خير، به خوبي ياد كردن.
قاعده: رسم، روش، سنت.
دي ميشد: ديروز ميرفت.
گفتا، غلطي!: به من گفت در اشتباهي.
خواجه: بزرگوار، سرور.
درين عهد، وفا نيست: در اين دوره زمانه وفا وجود ندارد.
پير مغان: پير ميفروش محافظ آتشگاه مغان.
مرشد: ارشاد كننده.
ملامت: سرزنش.
تيرقضا: تيري كه ازجانب قضا و قدر روانه شود.
محراب: محل حرب و پيكار، جايي كه امام مسجد در آن نماز ميگزارد، كنايه از پيكار با شيطان، شريفترين مكان، صدر مجلس.
معاني ابيات غزل (69)
(1) كسي را سراغ ندارم كه در برابر زلف فروافتاده و خميده تو سر تواضع و فروتني فرو نياورده باشد. كدام رهگذري است كه اين دام بلا در آن گسترده نشده باشد.
(2) اين گناه ما نيست كه چشممان به دنبال و همراه تست چرا كه اين گوشه چشمان تست كه دل از گوشهنشيناني چون من ميبرد.
(3) گوئيا چهره تو آيينهيي است كه در آن لطف و ملايمت خدا بازتاب شده است؟ آري همينطور است و دراين گفته هيچگونه ريا و تزويري وجود ندارد.
(4) زاهد مرا از نگاه كردن به روي توپند و هشدار ميدهد. عجب رويي دارد؟ او نه از خدا شرم ميكند و نه از روي زيباي تو خجالت ميكشد.
(5) همه بزرگان ميدانند كه در پيش خورشيد جهانتاب، لاف از نوراني بودن در حد و شأن و منزلت ستاره كوچك سها نيست.
(6) براي خاطر خدا زلف خود را كوتاه و اصلاح مكن. چرا كه با وضع موجود شبي نيست كه بر سر باد صبا به خاطر اينكه رايحه فراواني از زلف تو به مشام من نميرساند داد و فرياد نكشم.
(7) اي دلبري كه پرتو روي تو به مانند شمعي دل ما روشن نگاه ميدارد، به سوي ما بازآ كه در بزم ما بيحضور تو نشانهيي از نور صفا و صميمت وجود ندارد.
(8) غمخواري و پرستاري از غريبان سبب ذكر خير و نام نيك ميشود. عزيز من! آيا در شهر شما اين راه و روش مرسوم و متداول نيست؟
(9) ديروز، به راهي ميگذشت به او گفتم اي بت زيبا به پيماني كه بستهيي وفادار باش. پاسخ داد: اي خواجه در اشتباهي! دراين سال و زمانه وفايي وجود ندارد.
(10) اگر پير مغان و نگهبان آتشگاه زرتشينان مرشد و راهنماي من شد چه فرقي ميكند زيرا هيچ سري نيست كه در آن اسرار الهي وجود نداشته باشد.
(11) عاشق اگر بار سرزنش و شماتت مردم رانكشد چه كند؟ هيچ پهلواني از صدمه تير سرنوشت و قضا و قدر درامان نيست.
(12) براي زاهد در معبد و حافظ درخلوتگاه عبادت، قبله و محراب دعايي به غير از گوشه ابروي تو وجود ندارد.
شرح ابيات غزل (69)
وزن غزل: مفعول مفاعيل مفاعيل مفاعيل
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مكفوف مقصور
*
سلمانساوجي:
بيمارغمت را به جز از صبر دوانيست
صبر است دواي من و درد ا كه مرا نيست
قرايني در اين غزل مشهود است كه ميرساند اين غزل در زمان فرار شاه ابواسحاق و متواري بودن او و سلطه امير مبارزالدين بر شيراز سروده شده است و روي سخن و طرف صحبت شاعر با شاه شيخ ابواسحاق است. و كسي چه ميداند شايد ابواسحاق داراي زلفهاي بلندي بوده كه حافظ مطلع غزل خود را با تعريف آن شروع و در بيت ششم باز از آن سخن به ميان ميآورد.
حافظ در بيت دوم مصراعي از يك بيت سعدي را تضمين كرده است.
سعدي ميفرمايد:
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نيست
با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
و تشبيه حافظ دلنشينتر و واجد محسنات بيشتري است زيرا آنجا كه حافظ ميگويد چون چشم تو دل ميبرد از گوشهنشينان، گوشه چشمي به گوشه چشم دلدار دارد كه با گوشه چشمي دل از مردمان ميبرد و كلمه (دنبال) در بيت حافظ به دنبال گوشه چشم ارتباط پيدا ميكند كه سبب ميشود صاحبدلان دل از دست داده را به دنبال خود بكشاند.
از آنجايي كه ما بر اين نيستيم كه درباره محسنات كلام و تشبيهات و صنايع شعري كه به ميزان فراوان و در كمال مهارت و استادي در بيت بيت غزلهاي حافظ به كاررفته سخني بگوييم همينقدر اشاره ميشود كه هرجا حافظ مضمون يا بيت يا مصراعي را از ديگري گرفته و تضمين كرده است به مراتب بهتر از صاحب اصلي آن ازعهده اينكار برآمده است و اين را ميتوان مشروحاً در هر مورد بيان داشت و اينكه ما در شرح غزلها به اين مطلب نميپردازيم پرهيز از اطاله كلام و مفصل شدن شرح غزل است كه در نتيجه سبب خستگي خواننده ميشود و جاي آن دارد كه كتاب مفصل و مستقلي دربارة «محسنات كلام حافظ» نوشته شود كه در اينجا جاي آن نيست.
در بيت چهارم مقصود شاعر از ذكر كلمه (زاهد) امير مبارزالدين است كه اين قلدر و متعصب رياكار در دوره حكومت خود روزها به هنگام نمازظهر و در نماز جمعه به منبر ميرفت و كارش عليالظاهر امر به معروف و نهيازمنكر بود. شاعر در بيت پنجم، اميرمبارزالدين را به سها و ابواسحاق را به خورشيد تشبيه كرده و حاكم مسلط وقت را تخطئه ميكند.
در بيت هفتم آرزوي بازگشت قدرتمندانه او را در دل ميپروراند و در بيت هشتم اين غزل به طور غيرمستقيم درخواست بذل توجه به خود را دارد همان مضموني كه بعدها براي شاه منصور هم در غزل 66 بيت چهارم بازگو ميكند و همانطور كه قبل گفته شد غزلهاي ذووجهين حافظ داراي مراتبي است كه تعريف، شكوه وگلايه، درخواست، دعا از جمله آنهاست.
نرگس طلبد شيوه چشم تو زهي چشم
مسكين خبرش از سر و در ديده حيا نيست
دربيت يازدهم حافظ اشاره به شماتتهايي ميكند كه از طرف رقيبان وحسودان بايستي به خاطر برگشتن ورق سياست و فرار شاه ابواسحاق تحمل كند. در پايان اين شرح توجه خوانندگان محترم را به اين نكته معطوف ميدارد كه در پارهيي از نسخهها به جاي بيت چهارم اين
غزل، اين بيت:
آمده كه الحاقي است زيرا در جنگي به نام (بياض تاجالدين احمد وزير) موجود در كتابخانه مركزي دانشگاه اصفهان كه قبلاً متعلق به كتابخانه شهرداري اصفهان بوده در ضمن ابيات متفرقه و بدون ذكر نام شاعر بيت: (زاهد دهدم توبه ز روي تو زهي روي) درج شده و تاريخ كتابت اين بياض 10 سال قبل از رحلت حافظ است.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش