شرح غزل ۰۲۰- روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
چهارشنبه 2 مهر 1393 10:27 AM
معانی لغات غزل
یکسو: یک طرف.
یکسو شد: به یک سو رفت، به کنار رفت، از گردش خارج شد.
برخاست: از جا بلند شد.
دلها برخاست: دلها بیدار شدند، دلها به شوق آمدند.
خُم خانه: انبار و جایگاه خُم های شراب.
مِی ز خُم خانه به جوش آمد: شراب در خم کف کرده و کاملاً تخمیر شده و رسیده.
می باید خواست: باید درخواست کرد، باید طلب کرد.
گران جان: سخت جان، سخت گیر، بدخو.
ملامت: سرزنش.
نفاق: دوروئی، دورنگی.
حریفان نفاق: طرفهای نیرنگ باز.
عالِم سرّ: دانای راز، کنایه از خالق یکتا.
فرض: واجب.
فرض ایزد: آنچه را که خداوند واجب کرده، کنایه از فروع دین.
خلل: تباهی، رخنه، فساد.
حُکم: دستور، اَمر.
معانی ابیات غزل
(۱)ماه روزه سپری و عید رمضان پدیدار شد و دلها به شوق و شور افتاد. شراب در خُم رسیده و زمان نوشیدنش فرا رسیده است.
(۲)نوبت زاهدان ریایی به سر رسید و زمان عیش و نوش رندان آغاز شد.
(۳)سرزنشِ رندی که با شادی و شعف باده می نوشد چه معنا دارد؟ این باده نوشی برای عاشق، ناروا و ناشایست نیست.
(۴)شراب خواری بدون ریا و تظاهر و دو رنگی، به مراتب بهتر از زهدفروشی و دوروئی است.
(۵)ما رندان، اهل ریا و دو رنگی نیستیم. خدای دانای اسرار به حال ما آگاه و گواه است.
(۶)ما مردمانی نمازگزار و معتقدیم و به کار کسی و به آنچه ما را از آن نهی کرده اند کاری و اعتراضی نداریم.
(۷)اگر امثال من و تو چند پیاله بنوشیم چه زیانی دارد؟ باده خون انگور است خون امثال شما که نیست.
(۸)اگر هم این، کار ناشایستی است چندان زیانی به کسی نمی رساند و بر فرض آنکه برساند چه مانعی دارد؟ امروزه انسان بی گناهِ معصوم کجا پیدا می شود؟
(۹)حافظ! دست از چون و چرا و سرکشی بردار. این حکم الهی است و جای چون و چرا ندارد.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
کمال خجندی: چشم غمدیده ما را نگرانی به شماست
قامتت شاهد عدلی است که می گویم راست
*
سلمان ساوجی: سرّ وادیِ سر زلف تو تا در سر ماست
همچو مویت سر سوداییِ ما بی سر و پاست
*
سعدی: عَلَمِ دولتِ نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سَرِ ما برخاست
*
مولوی: من پری زاده ام و خواب ندانم که کجاست
چون که شب گشت نخسبند که شب نوبت ماست
*
خواجو: منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
آخر ای مُغ بچه گان راه خرابات کجاست
*
بعضی از حافظ پژوهان این غزل را مشکوک و منسوب به حافظ می دانند. نظر این نویسنده بر این است که این غزل را حافظ در مرحله جوانی و به صورت لایحه دفاعیّه از خط مشی و رویه خود در پاسخ مخالفین و معاندین سروده است.
پیش از این گفته شد که حافظِ فاضل و شاعر و باهوش در اوان زندگی خود با متولّیان شریعت از دَرِ مباحثه و محاوره در می آمد و به همین دلیل برای خود مخالفین متنفّد زیادی دست و پا کرد آن زمان مانند امروز نبود که اگر کسی در طول سال به هنگام نماز، در مسجد دیده نشود و در ایّام جمعه به جای حضورِ در صفِ نمازِ جمعه به باغ و صحرا و تفرّج برود و گاه گاه، در مکانهای مشکوک و کوچه خراباتیان دیده شود، کسی چندان مزاحمتی برای او فراهم نکند. در جامعهِ بسته آن روز کسی که به فسق و عشق و عاشقی و لاابالی گری توسط مردم متّهم می شد (رنجها می کشید از مردم نادان که مپرس!) کار حافظ در مبارزه اوّلیه خود با زاهدان ریایی به اینجا کشیده شد و پیش از آنکه بتواند در دستگاه دولتی جایی برای خود باز و طرفدارانی جلب و جلوی رقیبان و حسودان و دشمنان قشری بایستد، امر به احتیاط می کرد و چندان بالصّراحه سربسر مخالفین نمی گذاشت. این غزل در واقع لایحه دفاعیّه او در آن بُرهه از زمان است و بیت بیت آن گواهی بر این دارد که حافظ مردی صریح اللّهجه، متدیّن واقعی، بی ریا، راستگو، اهل می و مطرب و اهل چون و چرا با دیگران بوده است. آنچه در بیت بیت این غزل گفته شده در واقع فهرستی است از عقاید حافظ که به کرّات هر کدام به صورتها و عبارات و تعبیرات متعدّد و مختلف در جای جایِ دیگر غزلها بازگو شده است و ما می توانیم از مفاد این غزل پی به روحیه و خُلقیّات این شاعر زبردست و این انسان راستگو و بی ریا و این فاضل عهد و زمان خود ببریم.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش