شرح غزل ۰۱۴- گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
یک شنبه 30 شهریور 1393 7:54 AM
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
۱ گفتم ای خوبرویی که بر همه خوبان سلطنت داری، بر من که در دیار شما غریبم رحم کن؛ گفت غریب ناتوانی که دنبال دل خود برود گمراه میشود.
به عبارت دیگر: گفت تو غریبی و بی نوا، به عوض آنکه دنبال پناهگاهی برای زندگی خود باشی به دنبال دلت رفتهای، یقیناً سرگردان خواهی شد.
۲ به او گفتم لحظهای از حرکت بایست، گفت معذورم؛ زیرا آنکه در خانه خود بزرگ شده تحمل غم این عده غریب را ندارد.
میگوید به او گفتم لحظهای نزد من توقف کن، گفت معذورم چون من در خانه خود پرورش یافتهام و غم غربت نچشیدهام، از این رو تحمل غم غریبانی مانند تو را ندارم.
۳ ناز پروردهای که بر پوستین سنجاب مخصوص سلطان آرمیده، چه غم دارد که غریبی بر خس و خاشاک بخوابد و به جای بالش سر بر سنگ خارا بگذارد.
سنجاب: حیوانی مثل سمور به رنگ خاکستری، که پوست آن بسیار گرانبها است.
سنجاب شاهی: پوستین یا تشکچهای از پوست سنجاب که برای شاهان ساخته شده باشد.
خاره: سنگ سخت، خارا.
۴ ای کسیکه جان آشنایان بسیاری در زنجیر زلفت اسیر است؛ آن خال سیاه بر چهره ات خوب غریب افتاده.
میگوید با آنکه جان آشنایان بسیاری در زنجیر زلفت اسیر است، خال سیاه بر صورت پر آب و رنگت خوب غریب و تنها افتاده است.
غریب را میتوان شگفتآور و تحسینآمیز معنی کرد یعنی خال با رنگ سیاهش میان رنگهای صورتت به وضع تحسینآمیزی قرار گرفته است. ولی به قرینه آشنا در مصراع اول معنای بیگانه نزدیکتر است.
۵ عکس شراب بر رنگ گونه مثل ماهت جلوهای شگفتآور دارد، گویی برگ ارغوان به روی صفحه نسرین افتاده است.
برگ نسرین سفید و لطیف است و به این جهت صورت مهتابی یار را به آن ماننده کرده؛ و برگ ارغوان قرمز شرابی، که عکس می در روی یار به آن تشبیه شده است.
میگوید انعکاس سرخی شراب بر صورت مهتابی رنگت مثل این است که برگ ارغوان روی گل نسرین افتاده باشد؛ رنگ سرخ و سفید لطیفی به وجود آورده است.
۶ موی، گرد صورتت حال غریبی دارد، گویی مورچه دور صورتت را گرفته؛ اگر چه در نگارستان وجود خط سیاه تعجبی ندارد.
غریب: بی همتا، قابل تحسین، بیگانه.
نگارستان: کارگاه نقاشی.
روی معشوق را به مناسبت نقش و نگار آن به نگارستان و موی گرداگرد آن را به خط مورچگان تشبیه کرده، میگوید این موی سیاه به طور تحسینآمیزی گرد صورتت قرار گرفته، گر چه در نمایشگاه نقاشی – صورتت – وجود خط سیاه، شگفتآور نیست.
۷ گفتم ای کسیکه زلف سیاهت مثل شب مردم غریب تیره و ظلمانی است؛ وقتی من غریب سحرگاه ناله و زاری میکنم، از تأثیر آهم بر حذر باش.
شام غریبان: شب اول که در غربت بگذرانند، شب یازدهم محرم، به مناسبت شهادت شهدای کربلا و غربت اهل بیت حسین (ع).
شبرنگ: دارای رنگ تیره و تار مانند شب، سیاه.
۸ گفت حافظ، آنها که با ما آشنا هستند دچار حیرت و سرگردانیاند؛ عجیب نیست اگر غریبی – مثل تو – رنجور و خسته باشد.
حیرت: در لغت به معنی سرگردانی و سرگشتگی و خیرگی است و اصطلاح عرفانی آن در کلمات باباطاهر چنین تعریف شده است: «مادامیکه سالک بدریای علم کلی (بسبب فانی ساختن علم جزئی) خود متصل نشده، چه بسا میپندارد که علم و معرفتی دارد، ولی هنگامیکه به دریای ژرف علم کلی وارد گشت، علم جزئی او خود به خود و طبیعتاً از بین میرود و حالت حیرت به او دست میدهد»[۱].
میگوید محبوب گفت آشنایان نمیتوانند راه به جائی برند و برای یافتن من دچار حیرت و سرگردانی شدهاند. اگر تو که غریب و بیگانهای برای یافتن من خسته و ناتوان شده باشی عجیب نیست.
——————————————————————————–
[۱] – عین القضاة: … شرح احوال و آثار و دو بیتی های بابا طاهر عریان …، ص ۶۰۶٫
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش