شوخيهاي متواضعانه
یک شنبه 28 اردیبهشت 1393 4:26 PM
خنديدن و خنداندن درست و دور از رفتارها و الفاظ زشت مانعي ندارد.
فرق است بين دروغ گفتن، مسخره کردن، بازي کردن با آبروي مردم، و فروتن و متواضع بودن.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مردي بذله گو نبود، امّا لبخند بر لبان مبارکش بود، و در برخورد با کوچک و بزرگ شاد و داراي چهرهاي شاداب و خندان بود.
الف - رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نيز در فرصتهاي مناسب اصحاب و ياران خود را ميخنداند و آنها را شاداب و سرحال نگه ميداشت.
به پيرزني فرمود:
چرا تلاش ميکني، پير زنها به بهشت نميروند.
آن زن ناراحت شد و گفت:
يا رسول اللَّه من به بهشت نميروم؟
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حالي که ميخنديد، فرمود:
همه جوان شده و وارد بهشت ميگردند.
ب - روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم با امام علي عليه السلام در مجلسي خرما تناول ميفرمود، و هستههاي خرما را مقابل علي عليه السلام ميگذاشت، بگونهاي که اگر کسي وارد ميشد فکر ميکرد همه خرماها را علي عليه السلام خورده و آن حضرت چيزي تناول نفرموده است.
آنگاه خطاب به علي عليه السلام فرمود:
شما زياد خرما خوردهايد؟.
حضرت جواب داد:
آنکس زيادتر خورده که خرما را با هسته آن تناول کرد؟
که لبخند بر لبان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقش بست. [1] .
ج - امام علي عليه السلام همواره از شوخيهاي زشت و بيمعنا پرهيز ميکرد و عمروعاص را در پخش اينگونه شايعات مورد نکوهش قرار داد که در خطبه 84 مرز ميان شوخيهاي ناروا و روا را روشن کرد که فرمود:
عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ:
أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً.
أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ - إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.
أَمَا وَاللَّهِ اِنِّي لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّي شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلي تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً.
«شگفتا از عمروعاص پسر نابغه! [2] ميان مردم شام گفت که من اهل شوخي و خوشگذراني بوده، و عمر بيهوده ميگذرانم!! حرفي از روي باطل گفت و گناه در ميان شاميان انتشار داد.
مردم آگاه باشيد! بدترين گفتار دروغ است، عمروعاص سخن ميگويد، پس دروغ ميبندد، وعده ميدهد و خلاف آن مرتکب ميشود، درخواست ميکند و اصرار ميورزد،
امّا اگر چيزي از او بخواهند، بخل ميورزد، به پيمان خيانت ميکند، و پيوند خويشاوندي را قطع مينمايد، پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهي بيمانند است تا آنجا که دستها بهسوي قبضه شمشيرها نرود.
امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است که عورت خويش آشکار کرده، فرار نمايد. [3] .
آگاه باشيد! بخدا سوگند که ياد مرگ مرا از شوخي و کارهاي بيهوده باز ميدارد، ولي عمروعاص را فراموشي آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاويه بيعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد، و در برابر ترک دين خويش، رشوهاي تسليم او کند.» [4] .
سپس در حکمت 450 رهآورد شوخيهاي ناروا را تذکّر ميدهد که:
مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.
«هيچ کس شوخي بيجا نکند، جز آن که مقداري از عقل خويش را از دست بدهد.» [5] .
د - روزي خليفه اوّل و دوّم در دو طرفِ امام علي عليه السلام راه ميرفتند، چون قدّ آن دو، کمي بلندتر از آن حضرت بود، خليفه دوّم جملاتي را به شوخي و طنز مطرح کرد و خطاب به حضرت فرمود:
اَنْتَ في بَيْنِنَا کَنُونِ «لَنَا»
«علي، تو در ميان ما، مثلِ حرفِ «نون» در «لَنَا» هستي.»
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله و بدون مهلت پاسخ داد که:
اِنْ لَمْ اَکُنْ اَنَا اَنْتُمْ «لا»
«اگر من در ميان شما نباشم، شما ميشويد «لا».»
يعني اگر من نباشم، شما چيزي نيستيد، چون «لا» يعني «هيچ».
پی نوشت ها:
[1] شرح نهجالبلاغه خوئي ج6 ص94.
[2] زنِ معروفه.
[3] عمرو عاص در اين فکر بود که در ميدان صفّين روزي خودي نشان دهد، تا آن که سوارِ نقابداري از سپاه امام عليعليه السلام به ميدان آمد، عمرو فکر کرد که حريف او ميشود، با شجاعت در مقابل نقابدار ايستاد و گَرد و خاک کرد، وقتي حمله آغاز شد دانست که آن نقاب دار، عليعليه السلام است، درمانده شد چه کند؟ مقاومت کند کشته ميشود، فرار کند آبرويش ميرود، هنوز انتخاب نکرده بود که حمله امام به او مهلت نداد از روي اسب سرنگون شد، مرگ را با چشم خود ديد، ناگاه زشتترين حيله را بکار گرفت، که عورت خود را آشکار کرد، و امام او را در پستي و رسوائيش واگذارد، عمرو عاص با کمال ذلّت فرار کرد، و در ميان دو لشگر آن روز، و در پيشگاه تاريخ تا روز قيامت خود را آبرو برد.
[4] خطبه 84 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی.
[5] حکمت 450 نهجالبلاغه معجم المفهرس محمد دشتی.